بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۲۸۰
●قال(علیه السّلام) : مِن الخُرقِ المُعَاجَلَهُ قَبلَ الاِمکَانِ ، وَ الاِنَاهُ بَعدَ الفُرصَهِ
● عجله کردن پیش از فراهم شدن امکانات، و از دست دادن امکانات و سستی نمودن پس از فرصت ، از حماقت و نادانی است.
حضرت امیر صلوات الله علیه که جان عالم فدای او باد میفرمایند:
من الخرق
خرق ، یعنی سفاهت نادانی حماقت
از جمله حماقتها این است ،
المعاجله ، معاجله یعنی عجله کردن ،
خب عجله کردن کی ؟
قبل الامکان ،
قبل از اینکه امکانات فراهم بشه شرایط جور بشه ببین طرف داره هی عجله میکنه هی دنبال اینه که سریع یه جوری میانبر پیدا بکنه
یه جوری همه عالم امکان دست به دست هم بدن ، این سریع بپره…
غوره نخورده چی چی میگن ، برسه به اون حالت غوره.
آقا حوصله صبر آروم آروم ، تو یه دفعه می خوای برسی به اون درجه بالا ،
نپخته میخواد بخوره.
این عجله کردن آفرین مثال خوبیه .
نپخته میخواد بخوره ، خب بعد این دیوونگیه قبل از اینکه شرایط فراهم بشه، آقا بزار خواستگار بیاد بزار مثلاً همه چی مثل اصول عقلی جلو بره ،
درست حسابی بره جلو ، بعد .
این میگه نه من میخوام سریع ازدواج کنم ،
خب نتیجه سریع ازدواج کردن و نتیجه عجله کردن در ازدواج کردن همینیه که الان مثلاً تو میبینی .
گرفتاریهایی که الان برات درست شده خب بزار همه چی دست به دست هم بده بعد ببینم دیگه از حماقت از نادانی از سفاهت دیگه چی هست ؟
حضرت میفرماید: العناه
العناه یعنی سستی کردن یعنی فرصت سوزی .
میفرماید بعد از اینکه فرصت جور شد امکانات شرایط رسیدی به هدف ،
اون موقع سستی میکنی .
مثال عرض کنم ، هی اینجا نشسته میگه خدایا یه کربلا بریم ،
ما یه ولی عجله میکنه در کربلا رفتن بعد که میره کربلا اونجا به جای اینکه بره زیارت کنه
هنش می گیره میخوابه فرصتو از دست میده ،
آقا پاشو برو زیارت ، تو یه هفته بیشتر اینجا نیستی اون یه هفته رو هم ضایع کردی.
فرصت سوزی سستی کردن یعنی همین دیگه .
ماها یه جاهایی و قبل از اینکه شرایط فراهم بشه عجله میکنیم ،
بعد که میرسیم به اون فرصت میرسیم به اونجا به جای اینکه مثلاً از اون فرصت استفاده کنیم عجله کنیم ، از دست میدیم.
چقدر کربلاها ما رفتیم اینجوری بوده چقدر زیارتها رفتیم اینجوری بوده ،
به جای اینکه بشینیم استفاده کنیم ، بریم زیارت بریم حرم .
نشستیم گپ زدیم نشستیم حرف زدیم رفتیم بازار ، الان رفتیم زیارت …
حالا مثلا طرف عجله داشت بره دانشگاه عجله داشت بره دانشگاه بعد که رفت دانشگاه ،
خب الان وقتشه دیگه بشین سر کلاس استاد داره درس میده استفاده کن ،
یه روز به بهانه دلم درد میکنه نمیره
یه روز به بهانه حال ندارم نمیره
آقا فرصت دانشگاه تموم میشه این تو اون دانشگاه به جایی نمیرسه .
تو ازدواجمون همینه قصه ، تو خوردنمون قصه همینه . مثال قشنگی زد نپخته میخوایم بخوریم.
عجله نکن یه خورده بزار جا بیفته بعد بیار بخور،
غذا سرد نشده میخوایم بخوریم ، داغ داغ میزاره تو دهنش دهنش می سوزه.
بعد چقدر ما روایت داریم بر مذمت همین که غذای داغ نخورید.
آب سرد عجله میکنیم یه خورده وایسا چایی داغ عجله میکنیم ،
بعضیا چای داغو که همین جوری می خورن ، عجیبه هیچ جاشون هم نمیسوزه خیلی آدمای عجیبی هستند داغ داغ،
عجله نکن در خوردن عجله نکن در پوشیدن ،
تو پوشیدن لباسها عجله میکنه لباس پاره میشه.
خیلی چیزا ما عجله داریم ، حتی انبیا هم از این عجله کردن ، یه جاهایی عجله کردن
مثل صاحب هود اونی که افتاد تو شکم نهنگ مثل اون نباش .
خدا به پیغمبر میگه ها ، اونی که افتاد تو شکم ماهی مثل او نباش.
او کی بود افتاد تو شکم ماهی ؟ یونس
اشکالش این بود که عجله کرد .
سه دهه تبلیغ کرد دید که مردم حرفشو گوش نمیکنن.
بعد یه عالمی بود بهش گفتش که بمون دوباره ، دوباره برو تذکر بده دوباره برو حرف بزن برا مردم ،
یه عابد بود گفت ولش کن بذار برو نفرین کن بذار برو .
حرف عابده رو گوش کرد نفرین کرد سریع رفت.
که بعد گرفتار شد دیگه ، کی به تو گفت مثلاً سریع نفرین کنی و بری ؟
وایسا دوباره با این مردم صحبت بکن عجله کرد رفت ،
جناب داوود ، تو قضاوت عجله کرد گرفتار شد.
جناب موسی تو علم آموزی عجله کرد ، خدا بهش گفت صبر کن میای کلاس خضر صبر کن.
سوال نکن، هی به هرجا رسید گفت این چیه ، اون چیه ، چرا اینو کشتی ، چرا اونو سوراخ کرد ، چرا دیوار درست کردی ، عجله کرد عجله .
و لذا جناب خضر گفت این کلاس فایده نداره ، تو برو حالا مثلاً بعداً بیا.
این ماها تو علم آموزی عجله داریم تو همه جا عجله داریم.
خود نبی مکرم رو قرآن ببینید چطور میفرماید :
ولا تعجل بالقرآن من قبل آن یقضی الیک وحی
ببین یا رسول الله قبل از اینکه وحی کامل بشه قبل از اینکه قرآن همش بر تو نازل بشه ،
عجله در خوندنش نکن حوصله کن .
آخه پیغمبر حریص در هدایت بود، میخواست مردم رو زود هدایت کنه و زود آیات رو بگه .
خدا به پیغمبر میگه ، اصلاً اصلا عجله نکن بزار وحی تموم بشه کامل بشه بعد اینها رو برای مردم بخوان . بعدهم یه چیزی بگو ،
و قل رب زدنی علما
بگو خدایا علم مرا زیاد کن.
حالا این مطالب هست و ما هم در زندگی مون عجله زیاد می کنیم.
بعدم متاسفانه می رسیم مثلا ما طلبه ها عجله می کنیم در کتاب خریدن.
آقا یه جوری قرض میکنن اینجوری میکنن اونجوری میکنن ،
کتاب رو می خرن. حالا این کتاب مال تو ، ببینیم چیکار میکنی با این کتاب؟
خریدی کتاب مال تو آقایی بعد نگاه آقایی می خواد کتاب رو بزاره بخونه ، میگه خونه کثیفه .
پا میشه خونه رو تمیز می کنه ، بعد نگاه میکنه میگه کتابخونه چقدر نامرتبه ،
بلند میشه کتابخونه رو ..
بابا بشین این کتاب رو بخون دیگه ، مگه عجله نمیکردی در کتاب خریدن.
خب حالا بردار بخون ، آقا بهونه ، هزار تا بهونه می کنه ،
بعد فرصت از دست میره . ۵۰ سال این کتاب تو طاقچه خونه ، این هنوز کتابه رو نخونده .
ماه رمضون اومد چرا قرآن نمیخوندی ؟چرا استفاده نمیکردی ، فرصت از دست رفت.
جوونیم همینه ، بچه بود هی گفت چی بشه من سریع برسم بزرگ بشم ریش و سیبیل در بیارم ،
بشم مال خودم . حالا بیا شدی مال خودت چیکار میکنی ؟
استفاده کردی از جوونیت؟
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
خدا به حق محمد و آل محمد توفیق به ما بده بتونیم از عمرمون بهره ببریم
از عمرمون استفاده کنیم
یه جمله عرض مصیبت و عرض روضه
خدا همین روضههای صبح ما را قبول بکنه همین برای ما از سرمون زیاده
و عرض بدارم یا اباعبدالله
امان از اون ساعتی که غریب شد
غریب شد هل من ناصر ینصرنی
آیا کسی هست من رو کمک کنه
هل من معین یعیننی
آیا کسی هست اعانت کن
هل من ضاب یضب عن حرم رسول الله کسی هست از حرم رسول الله دفاع بکنه اما چه کردن عزیزان
به جای اینکه پسر پیغمبر رو یاری کنند
به جای که پسر پیغمبر رو اعانت کند بهش سنگ زدن
بهش تیر زدن و زخم زبان زدند
کار به جایی کشید
شما ادعاتون این بود که مسلمانید پس چرا پسر پیغمبرتون رو باهاش اینطور کردید
مسیحیا یهودیا یه چیزی از پیغمبرشون میموند
این رو به یادگار نگه میداشتن
حتی مثلاً چندین نسل آقا خیلی احترام میکردند تکریم میکردند
یه وقتی امام صادق علیه السلام یه عصا تو دستش بود
به اون شخص فرمود این عصا میدونی عصای کیه
گفت نه آقا امام صادق فرمود
این عصا عصای پیغمبره
بعد گفت یا رسول الله این همون عصاس که پیغمبر دستش میگرفت
امام صادق فرمود بله این همونیه که پیغمبر دستش میگرفت
آقا پرید دست این عصا رو گرفت
شروع کرد این عصای امام صادق رو بوسیدن
که چرا یه مدتی این عصا دست پیغمبر بوده
بعد امام صادق فرمود وای بر تو
تو یه چوبو داری میبوسی اما این پوست این گوشت
این خون که از پوست و گوشت و خون پیغمبره
تو این رو نمیبوسید یعنی میخواد بهش توجه بده
بگه بابا من پسر پیغمبرم حالا وای بر شما شما مسلمانید
پسر پیغمبرتون رو بین دو نهر آب با لب تشنه کشتید
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
زان تشنگان هنوز به عیّوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشکر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه سلطان کربلا
حسین جان حسین جان