بسم الله الرحمن الرحیم
■ حکمت شماره ۱۵۸
●و قال (علیه السلام): یقول یعنی همین اولش یعنی همیشه آقا این رو میفرمود ، جزء جملاتی بود که آقا همیشه این رو میفرمود :
پس این کان یقول، کان وقتی کنار یقول میاد اینجوری معنا میشه که ، حضرت همیشه این رو میفرمود، متی اشفی غیظی اذا غضبت من ،
چه زمانی متی یعنی چه زمانی اشفی ، خاموشش کنم فرو بنشونم.
غیضی ، عصبانیتم رو غیضمو اذا غضبت ، من چه زمانی آتش خشمم رو فرو بنشونم .
ا حین اعجز عن الانتقام فیقال لی لو صبرته
آیا اون هنگامی این غضبم رو فرو بنشونم که عاجز هستم از انتقام مثلاً زورم نمیرسه انتقام بگیرم،
خب بعد بهم گفته میشه ، حالا عجله نکن صبر کن تا وقتش بشه تا شرایط درست بشه.
پس ببین من کی غضبمو فرو بنشونم ، آیا اون موقعی که زورشو ندارم که بهم میگن صبر کن.
ام یعنی یا حین اقدر علیه فیقال لی لو عفوت
یا اون موقعی که زورم میرسه قادر هستم که برم انتقام بگیرم فیقال ،
پس گفته میشه، لی لو عفوت
بابا بخشش عفوش کن درسته. زکات همین که قدرت رسیدی عفوش کنی ببخشی.
پس در هر دو حالتشم خب میگه انتقام نگیر ،چه اون موقع که زورشو نداری که هیچی .
چه اون موقع که زورشو داری ، اونجا در هر دو حالتشم آدم در هردو حالتشم عفو گذشت.
آقا امیرالمومنین میخواد با این حرف به ما بگه به فکر انتقام نباشید .
خلاصه چرا آدم همش تو فکر انتقام باشه تلافی باشه،،،
این حضرت یوسف چه اون موقعی که زورش نمیرسید به برادرا عفو کرد ،
چه اون موقعی که زورش میرسید اونجوری باش ما حالا چه زورمون برسه چه زورمون نرسه میخوایم انتقامو بگیریم.
اون خوب نیست آدم باید به فکر باشه، بعد مداوا کنه که مثلاً درگیری درست نکنه ،
چه جوری مشکل درست نکنه انتقام نگیره آتش خشمش رو سعی کنه مهار کنه .
یه چیزی بگم ، یه آقایی بود گفتن که چهل تا بهار کنار خانمت بودی نه دعوایی بود نه مرافعی بود نه جدلی بود ،
خب به ما بگو آخه به این موفقیت تو دست پیدا کردی الان همه زن و شوهرا هستند مثل چی به جون هم میافتن.
شما دوتا این رمز موفقیتتون چی بود؟ گفتش ما با هم روز عروسیمون عهد بستیم اینکه اگر من آتش خشمم زبانه کشید حاج خانم مطبخ بره اونجا آشپزخونه یه غذای خوشمزه برای من درست کنه،
بعد اگرم اون آتش خشمش زبانه کشید اون طوفان غضبش بلند شد من برای اینکه اون خلاصه به ساحل امن برسه پاشم برم طویله تا اون آتش خشمش آرام بشه.
اگر رگ غضبش متورم شد من پاشم برم طویله بعد پیش حیوون ها، رسیدگی کنم به حیوانها تا اینکه اون خوب بشه .
گفت الحمدلله الان چهل ساله بیشتر عمر من طویله میگذره .
حاج خانم همش عصبی میشه غضب میکنه منم همش میرم طویله پیش گاو و گوسفندا ،
چهل ساله پیش گاو و گوسفندا دارم زندگی میکنم. رمز موفقیت ما اینه .
خب بعضیام آتش خشمشون اینجوری مهار میکنن خوبه، خوبه آدم بتونه واقعاً آتش خشمشو مهار کنه.
این چرچیل سیاستمدار بزرگ انگلیس ، این قصه ش جالبه.
میگن وقتی که یازده سالش بود رفته بود مدرسه سه تا از رفیقا اینو گیرش آورده بودن بعد سه تایی افتاده بودن چرچیل رو زده بودن یه کتک مفصلی زده بودن ،
چرچیل اومده بود تو خونه به باباش گفته بود بابا بچهها منو زدن بعد باباش گفته بود که نظرم ازت برگشت،
فکر میکردم تو زورت خیلی زیاده اومدی منو به کمک چیز میکنی .بعد یه سری تکون داده اینها این چرچیل گفته بود خب من می تونم دونه دونه جدا بگیرم یه کتک مفصل انتقام بگیرم ،
بعد دوباره پیش خودش فکر کرده بود خب من اگه اینا رو جدا جدا بزنم دوباره اینا میان با هم متحد میشن میافتن به جون من ،
من رو میزنن پس این فکر ، فکر غلطیه .
پس هی فکر کرد و اینا آخر سر فهمید راهش رو رمزش رو فهمید.
رفت سه بسته شکلات خرید گذاشت تو جیبش این سه تا رفیقش که داشتن میرفتن این از عقب اونا رفت،
رفت یه جا خلوت گیر آورد صداشون زد گفت برگردید رفقا اینا که اومدن گفتن چیه ؟
دستش رو کرد تو جیبش به هر کدوم از این رفقا یه بسته شکلات داد اونا هم جا خورده بودن خوشحال شدن و اینا شدن آدمای چرچیل. تا آخر سال دیگه نه دعوا میکردن با این، نه چیزی
باهمون شکلات ها اونها رو خرید بعداً اومد پیش باباش گفت و باباش خوشحال شد گفت تازه شدی پسر من ، اینجوری باید اونا رو..
حالا شدی چرچیل، ملتها رو چطوری اینو اونو اون ملتها رو همه رو خلاصه می کنند آدم خودشون.
یه جایی که بازم باشه اختلاف میندازن یه جایی که اینطوری میخوان غضب بکنن فاتحهشون خونده است.
مثلاً ما رفتیم با یکی بنده خدایی صحبت کردیم گفت خیلی مفصل بود ساحل میرفته بود ساحل آج و سیرال کجا و اینا ،
اینا همه مستعمره فرانسه ، انگلیس ، کشورهای آفریقایی، بعد پر از معادن و مخزنها و طلاس اونجا اصلا بعد منتها مستعمره انگیس و فرانسه بعد بخوان با غضب بیان جلو خودت همون آفریقایی ها خب غضبشون رو دارن پدر اینا رو در میارن ولی چنان با ملاحظهکاری و اینا همه کارم انجام میدن .
خب عرضم تمام . پس حکمت امروز ما این شد که به فکر انتقام نباشید یه جور دیگه بعضی ها میگن بزرگ شدیم از پدرمون انتقام می گیریم اونجا پدرمون ما رو زد،
بچهها تو فکر انتقام از پدرشون،مادرشون.
خدا انشالله عاقبت ما را ختم به خیر بکنه .
میگه من الان زورم نمی رسه وایسا یه روزی زورم زیاد میشه بازوم گردنم کلفت میشه اون موقع میزنم بابا رو
اون موقع میزنم نقشه میکشه حالا .
آقا امیرالمومنین می فرماید بابا رفیقت اگر اینجوری اصلاً به فکر انتقام نباش .
خب روز سهشنبه س متعلق به امام سجاد علیه السلام متعلق به امام باقر و امام صادق
خدا انشالله به حق این سه تا امام، ما رو مورد رحمت خاص خودش قرار بده
دلاتون رو ببرم در خانه سه ساله امام حسین علیه السلام نازدانه امام حسین حضرت رقیه
امروز اگه چشم سرتونو یه لحظه ببندید خواهید دید شما الان مهمونای حضرت رقیهاید
حضرت رقیه مهمون نواز خوبیه به شرطی که شما خوب گدایی کنید در خونه ش
بعد بگی یا حضرت رقیه خانوم
به جان بابات حسین علیه السلام امروز میخوایم یه خورده قسمارم چرب بکنیم دیگه چی بگیم
بگیم یا حضرت رقیه تو رو جون عموت ابوالفضل العباس
تو رو جون برادرت علی اکبر
تو رو جان علی اصغر خانم امروز کشکول های گدایی ما رو پر کن
وقتی که اومدن وارد شام شدن شام که دیگه خب شما میدونید
اسم امام سجادم آوردم بذارید این رو بگم
به امام سجاد گفتن آقا کجا به شما خیلی سخت گذشت
سه مرتبه امام سجاد فرمود الشام الشام الشام شام به ما خیلی وقت گذشت خیلی سخت گذشت
نمیگه کربلا امام حسین رو تو کربلا تیکه تیکه کردن
ابوالفضل رو تو کربلا اما اونا رو نمیگه
میگه شام چرا تو شام به شما خیلی سخت گذشت من فقط یه موردش رو میگما
از محله یهودیا اینا رو رد کردن یهو دیدن که کینه به دل داشتن وقتی از محل یهودیا رد میشدند
انقدر سنگ خوردند انقدر سنگ خوردن از بالا پشت بوم انقدر آتیش رو سر اینا ریختن
میدونی چرا؟
چون بغض امیرالمومنین تو سینه یهودیا بود
تو خیبر از امیرالمومنین ضربه خورده بودن گفتن اینجا تلافی کنیم
انقدر زخم زبون زدن دیگه نازدانه اومده بود میگفت عمه پس کی میاد منو ببره دیگه خسته شدم عمه
صلی الله علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله
نیمههای شب سر بریده بابام به دیدن بچهها آمده
این نازدانه تا متوجه شد صدا زد
عمه بیا گم شده پیدا شده
کنج خرابه شب یلدا شده
باب من ز سفر آمده
اما نه به پا بلکه به سر آمده
معطلت نکنم یه ناله همه پدرا و مادرا فیض ببرن این نازدانه سر بریده بابا رو به دامن گرفت
یه لحظه همه تصور کنن پدرا دیدید من خودم یه وقتایی همین کارو میکنم
سرم رو میذارم رو دامن رو پاهای دختر
تو اون لحظه یاد اون لحظه ی که نازدانه امام حسین سر باباش رو بغل گرفته بود
خم شد لب ها رو گذاشت رو لبهای بابا صدا زد
من الذی ایتمنی علی سغر سنی
بابا من رو تو این کوچیکی کی یتیمم کرد
صدا زد رگ های گردنت رو کی بریده
حسین جان حسین جان حسین جان