بسم الله الرحمن الرحیم
?توحید مفضل
✨️جلسه سی و پنجم
●هدیه بفرمایید محضر آقا حجت بن الحسن یه صلوات بفرستید.
حضرت صادق علیه السلام میفرمایند که :
فکر کن در بنای بدنهای حیوان که خالق متعال چه جوری اینها رو خلق کرده .
حضرت میفرماید : نگاه کن نه بسیار سخت و سلب خدا خلق کرده ،
به مانند سنگ که اگر اینطور بود بدن خم نمی تونست بشه
و اعمال از او متمشی نمیشد . خب این اگر حیوان اگر این درازگوش
خب خیلی بدنش سخت بود سنگین بود مثل سنگ ، نمیشد خیلی کارا ازش انجام بشه
و بسیار نرمم نیست ، مثل کرمها دیدید چه جوری نرم تنان مثل کرمها و اینها خیلی نرم باشه
اونجوری هم نیست که اگر چنین میبود بر پا نمیتوانست ایستاد .
بعد شما فرض کن یه درازگوشی که رو زمینه ، اونم به درد نمیخورد
نه اون نه این ، حضرت میفرماید که :
و محل امور شاقه نمیتوانست شد پس ظاهر بدن را گوشت نرم قرار داده
و در میان این استخوان قرار داده.
استخوان سلب تهیه کرده ، که اون گوشتها رو نگه بداره و استخوانها را به عصبها و پیهها و رگها بر یکدیگر بسته و محکم کرده
که از یک دیگه اینها نپاشه و بر روی همه اینها خدای متعال یه پوست قرار داده .
یه پوستی کشیده که همه رو محافظت بکنه.
بعد حضرت میفرماید: شبیه این خلقت همون مجسمههاییه که میزنن تو مزارع هست
توی مثلاً سر زمین میذارن ، که مترسک دیدی یه چوب وسط میذارن اونجا
بعد میان یه پارچه میکشن رو اون بعد اونو با یه طناب میبندن
بعد دوباره یه چیزی میکشن روش که این شبیه آدمیزاد میشه
که یا مثلاً شبیه یه چیزی میشه جونوری میشه
که این پرندهها نیان تو این زمین ، خب پس بنابراین حضرت میفرماید که :
اونو نگاه کن عبرت بگیر .
اگر جایز باشد که حیوان زنده حرکت کننده خود به هم رسیده باشد بی صانعی جایز خواهد بود که آن مثال بی جان بی صانع هم به عمل آمده باشد
میگه امام صادق میفرماید: اگه این درازگوش این حیوون ،
اگر میشد بگیم که این خدا نداره ، پس اون مجسمهها را ما میتونیم بگیم مترسک هارم ما میتونیم بگیم سازنده نداره .
در حالی که هیچ عقل سلیمی قبول نمیکنه اون مترسگه سازنده نداشته باشه .
پس وقتی اون مترسک میگی حتما باید سازنده داشته باشه
این حیوانی که زنده است راه میره این باید به طریق اولی سازنده داشته باشه.
پس ببین هرگاه عقل در صورت بیجان تجویز ننماید ،
اینکه جون نداره تو میگی این نمیشه سازنده نداشته باشه
پس به طریق اولی در حیوان صاحب احساس و ادراک تجویز نخواهد کرد.
عقل یعنی تجویز نمیکنه که .
بعد از این با تفکر کن در بدن چهارپایان که مانند بدن انسان از گوشت و پوست و استخوان آفریده شده.
و شنوایی و بینایی به او داده که آدمی در حاجت خود او را به کار تواند فرمود.
زیرا که اگر کر و کور بود ، اگر این چهارپا اگر این حیوون هم کر بود هم کور ،
شما تصور کن یه حیوونی که ، همین دراز گوشو
نه می شنوه نه میبینه ، خدا وکیلی دیگه این به درد میخورد ؟ نه
درد تو میخورد؟ به درد تو دیگه نمیخوره .
اسب مثلاً اگر کر بود و کور بود ، به چه دردتون میخورد دیگه ؟
به هیچ درد تو نمیخورد ، آدمی از آن منتفع نمیشد و به هیچ کار او نمیآمد
و ذهن و عقلی که به انسان عطا فرموده به این حیوونه نداده .
شما میبینی که خدای متعال به شما یه عقلی داده ، ذهنی آیا همون عقل و همون ذهن رو به این حیوونم داده؟ نه
حالا اگر میداد چی میشد ، اگر اون عقلی که تو داری اون حیوونم داشت اون موقع چی میشد ؟
پس ببین اون عقلی که عطا فرموده به آن نداده ، چرا نداده ؟
تا ذلیل و فرمانبردار انسان بشه و در هنگامی که خواهد این انسان میخواد
بارهای گران بارهای سنگین میزاره رو دوشش بعد اینو میگه برو.
میبره مثلاً میذاره در خونه ، الان که دیگه با این تکنولوژی و این خودروها و این ها…
این حیوونای زبون بستهام آزاد شدن دیگه ، اگر کسی گوید ببین امام صادق داره یه فرضی را مطرح می فرماید،
میگه اگه یه کسی گفتش که خب این بردهها اینا که عقل دارند
خب حرف ما رم گوش میکنن چه اشکال داشت ، خب حیوون هام عقل می داشتن
و حرف مارم گوش می کردن
شما میگی که اگر حیوون عقل داشت خب ذلیل ما نبود ،
پس اینجا که بردهها عقل دارند و ذلیل ما هستند اینجا چی میفرمایید ،
حضرت میفرماید که : اگه کسی پیدا شد یه چنین حرفی زد
گفت که ببین این بردهها عقل دارن حرف مارم گوش میکنند ذلیل ما هستن
ما چی جواب میدیم ، ما جواب می گوییم که،
این صنف از مردم بسیار کمند که بار سنگین بزاری رو دوششون و هیچی نگن.
عمدتاً اکثر مردم متحمل یه چنین چیزی نمیشوند
کم پیدا میشه که ، بعضیا خدا حفظشون کنه خدا بهشون یه قدرتی داده
آقا بار عجیبو میذاری ، بار یه شترو میذاری رو دوشش
از این پلهها میره طبقه دهم ، از طبقه دهم میاد پایین
خب تو چندتا از اینا پیدا می کنی ، اکثراً شما میبینی که قبول نمیکنن .
یه دو تا پله میبره بالا ، نمیتونم برو آقا ۴ نفر دیگه رو بیار
یا پول ببر بالا ، یا چی یا چی…
اینجوری کمن از این ، اکثر مردم متحمل نمیشن امری چند را که
چهارپایان رو بر نمیتابند از با کشیدن و آسیاب کردن و اشباح اینا
و ایضا اگر آدمیان متحمل اموری شوند که چهار پایان متحمل آن شوند
اگه فرض کنیم که اینو ، هر آینه از سایر کارهای خود باز میمانند .
زیرا که به جای هر شتری و استری ما باید یه جماعت بسیار از آدمیان رو پیدا کنیم
خب که بیان همون کارها رو انجام بدن ، پس همه مردم باید متوجه اعمال چهارپایان بشن
بنابراین خدای متعال میدونست چیکار باید بکنه ،
تو کاری که انجام میداد وارده ، خدا ناشی نیست بار اولش نیست
انقدر از این خلقتها داره ، از این صنعتها داره کاردستیها داره
که ماها نه اولیشیم نه آخریشیم .
خدا یه جایی میگه اگه می خواید نافرمانی کنید شماها رو خلاص می کنم
یک گروه دیگه میارم ،یه خلق دیگه میارم برا من خدا کاری نداره.
روز دوشنبه است مال امام حسن و مال امام حسینه
متعلق به این دو بزرگوار مهمان این دو بزرگواریم
سر سفره این دو بزرگوار
امروز دلاتونو ببرم در خانه آقا امام حسن مجتبی غریب مدینه
امام حسن سفرهدار عالمه حتی امیرالمومنین عید غدیر که میشد
میخواست جشن بود دیگه عید غدیر خودش تو مسجد شروع میکرد
خطبه میخوند صحبت می کرد
بعد می گفت حالا مردم میخوام ازتون پذیرایی کنم
پاشید بریم در خونه حسنم مردم همه رو جمع میکرد
امیرالمومنین میبرد تو خونه امام حسن پذیرایی میکرد
همه دوست دارن آقا تو خونه امام حسن پذیرایی بکنند
خود امام حسینم همینطوریه
شماها رو میگیره تو دامن خودش بعد که موقع پذیرایی میشه میگه
برید تو سفره برادرم حسن بشینید
حالا الانم شماها این دلتو روانه مدینه کن
دلتو روانه قبرستان بقیع کن
اونایی که مدینه رفتن می دونن
به خدا فقط چه حس و حالی داره بعد نماز صبح
در این قبرستان بقیع که باز میشه من یادم میاد چه شوریه چه شور و شعفی
در که باز میشه مردم انگار صحنه قیامت شده
هجوم میارن مردم با سرعت میرن سمت قبرهای بقیع
بعد چشمشون میفته به اون قبرهایی که نه سایبون داره نه چیزی نه ضریحی
یه خورده اونجا وامیسن هی با امام حسن حرف می زنن
با امام سجاد با امام باقر با امام صادق همین که آفتاب آقا بلند میشه
شروع میکنه به این قبرها میتابه آدم دلش کباب میشه آتشی میگیره
آخر یه روز شیعه برات حرم می سازه
حرم برای تو شاه کرم می سازه
یا امام حسن
قربون کبوترای حرمت امام حسن
قربون این همه لطف و کرمت امام حسن
دلاتون رفته مدینه
یه چند قطره اشکم سرازیر بشه از چشمات
مادرش فاطمه زهرا دعاتون کنه
خدا کریمتر از تو را نیافریده یا امام حسن
چه کردن با شما همچنین که از اون کوزه یه مقدار خواست آب نوش جان کنه
صدا زد کنیزا برید خواهرم زینب رو صدا بزنید
همه جمع شدن دور بسترش
آقا امام حسن هی صدا می زد آه جگرم
راوی میگه خیلی مراعات می کردن ها
تا می دیدن خواهر داره میاد صدا می زد تشت رو بردارید
چرا آخه تو این تشت پاره های جگرشه
من یه جمله عرضه بدارم
یا امام حسن دلت نیومد خواهر تو این تشت پاره های جیگرتو ببینه
اما چه حالی داشت همین خواهر
تو مجلس یزید سر بریده حسینشو ببینه
حسین جان حسین جان