حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

نثار امام زمان صلواتی بفرستید .

خب خدمت شما بزرگواران عرض بکنم که پیامبر اکرم برگشتن سمت مکه و زیارت خانه خدا و اعمال را انجام دادند

اون سال اصلاً مدیریت حج به عهده آقا رسول خدا بود و این بهترین موقعیت بود برای ابلاغ رسالت

و خب مردم کرور کرور میومدن از اقسا نقاط مختلف جهان

انسان باید دنبال فرصت‌ها باشه دیگه بهترین لحظه‌ها را قدر بدانه

حالا آقا رسول خدا خودشو معطل طائف بکنه غیر عقلایی عاقلانه نیست

اسلام هدفش اینه که نشر دین و نشر اسلام و معارف و این‌ها

طائفم که اگه می‌خواد بگیره برای اینه که بت پرستی رو از ریشه کن کنه

کنار بذاره از بین ببره توحید و آیین یکتاپرستی این‌ها جایگزین بشه

حالا بهترین فرصت رو مومن زیرکه باید حواسش باشه

حالا پیغمبر که فرق می کنه او متصل به منبع وحی هم هست

و اصلاً ما بخوایم اگر کارامونو حالا به هر حال پیامبر خدا سه ماه از مدینه دور بود

و خب خود مدینه هم نقطه بسیار حساسی بود و باید کنترل می‌شد

وجود آقا رسول خدا مهم بود که برگرده مدینه و اونجا کارها رو راست و ریست کنه

خب برای مکه یک جوان ۲۰ ساله رو انتخاب کردن و به نام حالا عطاب بن اسید به هر حال اگر اشتباه تلفظ کردیم ازش معذرت خواهی می‌کنیم انشالله

براتون بگم که یه جوانی بود ۲۰ ساله بردبار خردمند آدم با فضیلت

که اینو انتخاب کرد برای مکه که چون مکه جایگزین آقا رسول خدا باشه جانشین آقا رسول خدا باشه

و جالب اینجاست از بیت المال یه درهمم براش حقوق قرار داد

برای همین آقا جوان یه درهم حقوق قرار داد و پیرمردا و کهنسالان مکه اینا حالشون بد شد

و اعتراض کردن و این‌ها که عجب چرا باید آقا ریش سفید باشه

باید آدم لایق باشه مهم ریش نیست مهم سن نیست اگر به سن باشه

ما باید لاک پشت رو بزاریم چون سنش از بقیه بیشتر

به سن که نیستش که به اون لیاقت مثلاً یک رئیس جمهوری موفقه که همه رو ببینه

نره هرچی کله سفیده مثل خودش برداره بیاره بذاره در راس کار

بزرگی به عقل است به این‌ها نیست هرچی کله سفید آورده گذاشته کنار خودش

اینها اگه می تونستن گلی بزنند دوره های قبلی می‌زدن دیگه

هر چی گل بود خوردن حالا دوباره الان می‌خوان چه گلی به سر ما بزنن

این آقا که الان هست اون آقا که الان هست می‌خواد چیکار بکنه

افراد لایق افراد توانمند افرادی که کار رو جلو ببرند

به هر حال پیامبر فقط دنبال این نبود که فرماندار منصوب بکنه

بلکه معلم قرآن هم حتماً قرار می‌داد مثلاً برای مکه معاذ بن جبل رو قرار داد

به عنوان آخوند ، آخوند سیاسی نه صرف سیاسی فقطدکار سیاسی بکن نه

آخوندی که کار دینی بکنه یعنی قرآنو یاد بده معارف رو یاد بده

یعنی بشینه سفت تو مسجد فقط کار دینی انجام بده کنارش کار سیاسی هم انجام میدیم

اما این باید مغفول نمانه که آقا ما بالاخره دانشجویانی می‌خوایم دانش آموزانی می‌خوایم

از جهت عقیدتی صحیح فکر بکنند صحیح رفتار بکنند

پس معاذ بن جبل رو حضرت انتخاب کرد جالب اینجاست حالا همین معاذ بن جبل

یه وقتی آقا داشت می فرستادش یمن بر همین امور مثلاً دینی

بعد پیغمبر فرمود بهش که خب بگو ببینم مدرک داوری چیه مدرک حکم کردنت چیه

موقعی که اختلاف پیش بیاد گفت یا رسول الله کتاب خدا هست

دیگه آیات حفظم اگر مشکلی پیش بیاد از کتاب خدا استفاده می کنم

پیغمبر فرمود که اگر در موضوعی اختلاف پیش اومد دیدید تصریحی تو کتاب خدا نشده تو کتاب خدا نیست

بعد اون موقع از رو چی قضاوت می‌کنی گفت آقا از روی قضاوت‌های شما

من با شما بودم دیگه چند ساله با شما هستم موردهایی که پیش اومده

قضاوت‌هایی که از شما دیدم اینا رو ملاک قرار میدم بعد اون موقع قضاوت می‌کنم

پیغمبر فرمود اگه جریانی پیش اومد که نه از قرآن می‌تونستی استفاده کنی نه از قضاوت‌های من

بعد اون موقع چیکار می‌کنی گفتش که یا رسول الله تلاش می‌کنم که

بر طبق قاعده و عدل و انصاف داوری بکنم که پیغمبر خیلی خوشحال شد خدارم شکر کرد که

خدا را شکر که پیامبرش رو موفق کرد شخصی رو برای داوری انتخاب کنه که عملش رضایت بخشه

معاذ بن جبل رو پیغمبر برای مکه گذاشت حالا نمی‌خوام خیلی زوم کنم روش

از این جهت میگم کا پیامبر فکر همه جا رو کرده بعد چه جوری می‌خواد از دنیا بره فکر امتشو نمی‌کنه

همینطوری امتشو رها می‌کنه آقایان اهل تسنن آقایان ابن سعد آقایان ابن هشام آقای فلان آقای فلانی سنی

پیغمبر مکه رو که فتح کرد مکه رو ول نکرد به امان خدا

به امان خدا که خوبه آدم ول کنه منتها رها نکرد

تو مکه که چند روزه فتح شده فرماندار می‌ذاره نمی‌دونم معلم می‌ذاره چی می‌ذاره همه چیزو تدبیر می‌کنه

بعد که از دنیا می‌خواد بره هیچ تدبیری نداره امت بیاید خودتون هر کی رو می‌خواید انتخاب بکنید

این انصافه یعنی خود سیره آقا رسول خدا خلاف اون چیزیه که اهل تسنن میگن

به هر حال خدمتتون بگم که یه کسی بود زهیر بن ابی سلما

این یکی از شاعران بسیار بزرگ جاهلیت بود و یکی از معلقات هفتگانه

گه روی دیوار کعبه نصب شده بود شعرهایی که می‌آوردن می‌چسبونوندن به دیوار کعبه

مال این بود و میخواد بگه که خیلی عربم به این شعرها افتخار می‌کرد

این شعرها را مثلاً مایه مباهات می‌دونست این قبل از رسالت از دنیا رفت

قبل از رسالت آقا رسول خدا از دنیا رفت

ازش دو تا فرزند به جا موند به نام بوجیر و الکعب بوجیر اومد و مسلمان شد

و از یاران خوب آقا رسول خدا شد این آقای کعب این شد از دشمنان سرسخت اسلام و مسلمین

حالا استاد ما می‌گفت خیلی خدا رحمتش کنه گفت دو نفر اینجا کنار هم می‌شینن

یکی نماز می‌خونه یکی هم نماز می‌خونه اون میره تو جهنم اون میره بهشت

گاهی اوقات اینطوری میشه دو تا برادر یکی تو جهنم یکی تو بهشت

این کعب دشمن سرسخت بوجیر یک مسلمون خیلی خوب

بعد این کعب ذوق شعری داشت از مرحوم پدرش به ارث برده بود

برای کفار طلب رحمت نمیشه کرد سلاپم نمیشه کرد

جواب سلامم نمیشه بهشون داد خدمتتون بگم که این قریحه قوی داشت قریحه شعری داشت

و همون موقع بر علیه آقا رسول خدا هی شعر می‌گفت شعر می‌گفت

بعد که پیغمبر فرمود خون چند نفر هدره از جمله همین کعبه

حالا اینام بحث‌های جالبیه که پیش میاد پیامبر گاهی اوقات از کسانی که ضربه می‌زدند ضربه‌های سنگین می‌زدن

فیزیکی عفو می کرد اما کسانی مثل کعب که افکار رو مسموم می‌کرد اصلاً شوخی نداشت

آقا یعنی چی پمپاژ شبهه بکنی تو کشور همینجوری دهنتو روزنامه بزنی و

تیتر بزنی و بعد شبهه بندازی بعد فکر کنیم بگی آقا حالا این جمهوری اسلامی خیلی مهربونه خیلی مهربونه

اگه قرار بود تیغ برنده داشته باشه باید همه اینا رو بعد از دم تیغ می‌گذرون

کانال درست کنی شبهه بندازی

این بازیگر ها این بازیکنا اصلاً انگا چیر نمی‌دونم به چی فکر می‌کنن

خب این اینم خونش هدر شد یکی از کسانی که خونش هدر بود

کعب بود بعد بوجیر برادر کعب گفت این برادر ماست بزار یه ذره نصیحتش کنیم

برداشت یه نامه نوشت گفت داداش بیا بیا مثلاً اظهار ندامت کن

این آقا رسول خدا مهربانه می‌گذره این کعب هم به حرف داداشش گوش کرد

بلند شد یواشکی اومد مدینه حالا صورتش رو پوشوند چیکار کرد اومد

وارد مسجد شد آقا رسول خدا نماز صبح میخوند

اون موقع هم حالا یه عده میومدن نمیومدن بعد آقا رسول خدا فرمود

چرا یه عده‌ای نماز صبح نمیان گفتن آقا مثلاً خوابن پیغمبر فرمود

خونه‌هاشون آتیش می‌زنن بعد فردا اینا ترسیدن همشون از ترس اینکه خونه‌هاشونو آتیش نخوره اومدن نماز صبح

بعد شلوغ بود مسجد شلوغ بود مثل الان مسجدا خلوت نبود

بعد آقا رسول خدا نماز صبح رو که خوند یه نفری اومد دستشو گذاشت

روی دست آقا رسول خدا گفت ای پیامبر خدا کعبداز کرده خودش پشیمان شده

حالا اومده که وفاداری خودش رو به آیین یکتاپرستی اظهار کنه

اگر شخصاً بیاد به حضور شما برسه توبه او رو شما قبول می‌کنی

پیغمبر فرمود چرا که نه قبول می‌کنم گفت پس من همان کعب هستم

این نقاب کشید کنار بعد پیامبر هم فرمود که ما قبول کردیم

چرا پیامبر اگه می‌شناسه پیامبر که می‌شناسه اون دیگران نمی‌شناختن

بعد این بلند گفت پس یا رسول الله من کعب هستم کعب ابن زهیرهستم

این کعب ذوق شعری هم داشت همونجا فلبداهه شروع کرد برای آقا رسول خدا

یا از قبل آماده کرده بود شروع کرد برای رسول خدا شعرهای آبدار

که بعداً مسلمون‌ها همین شعرها رو حفظ می‌کردند

و می‌گفتند یکی از چیزهایی که هی می‌خواستن از بین نره همین شعرها بود

و خیلی هم خب حالا به هر حال دستش درد نکنه جبران کرد

خدمتتون بگم دیگه بحث سال هشتم هجری با دو تا اتفاق پایان پیدا می‌کنه

یکی از دنیا رفتن زینب دختر پیامبر خداست

چرا از دنیا رفت ؟ این شوهرش کافر بود خب شوهر زینب کافر بود

بعد توی جنگ اسیر شد پیغمبر فرمود آزادت می‌کنم به شرط اینکه

بری زینب منو رها کنی زینبم من برگرده مدینه پیش خودم

که بعد اینم قبول می‌کنه به شرطشم عمل می‌کنه زینب رو رها می‌کنه

زینب که میاد سمت مدینه وسط‌های راه یه نامرد یه ناجوانمرد چی بگیم

این باردارم بوده نیزه‌شو اینجوری میاره سمت سر شتر

شتر وحشت می‌کنه بعد خود این زنم تنها وحشت می‌کنه بچه‌اش سقط می‌شه

بچه‌اش سقط می‌شه بچه باردار بوده بچه‌اش می‌افته

بعد با همون حالی که داشته زن باردار که بچه سقط می‌کنه حالش وخیم میشه دیگه

حالش نامطلوب می‌شه این دیگه برنمی‌گرده مکه

همون با همون حال خراب و با همون وضع نامطلوب برمی‌گرده سمت مدینه

که بعد پیغمبر وقتی می‌بینه زینب رو خیلی منقلب می‌شه می‌فرماید

اون کسی که این کار کرده خونش اونم خونش هدره

کسی که این کارو کرده ترسونده ناقه رو و این باعث شده سقط بشه این بچه

این خانم مریض میشه اوضاع و احوالش اینطوری میشه

و از دنیا میره آخر سال هشتم هجرت یک غمی بود برای آقا رسول خدا

یه غم بود یه شادی همون ایام یه اتفاق دیگه‌ای افتاد

پیغمبر پسردار شد از اونور زینب را از دست داد از اونور پسردار شد

پسرش از ماریه قبطیه به نام ابراهیم که خیلی پیامبر هم خوشحال شد

یه مامایی اومده بود ابراهیم رو بدنیا آورده بود بشارت داد و این‌ها

که پیغمبر هم یه هدیه گرانبهایی به او داد روز هفتم گوسفند عقیقه کرد

موی سر ابراهیم رو کوتاه کرد به وزن اون نقره داد در راه خدا

خب پس پرونده سال هشتم هجرت هم بسته شد انشالله از فردا نهم رو خدمتتون می‌گیم به شرط حیات

و به برکت صلوات .

روز پنجشنبه است دل‌هامونو ببریم کربلای معلی

و پایین پا حرم انشالله یه سلام بدیم به امام حسین

به فدای اون جوانت بشم حسین جان به فدای علی اکبرت بشم یا اباعبدالله

وقتی آمد عرضه داشت بابا برم حسین علیه السلام او رو معطلش نکرد

با اینکه هر شهیدی را امام حسین نگه می‌داشت یا ابتدا اجازه نمی‌داد

یا یه خورده هی اما علی اکبر تا گفت ببینید تو قرآن هست

میگه اون چیزی که دوست داری رو در راه خدا زود بده انفاق بکنید

و یا اینکه مثلاً به هر حال این با منطق قرآن و روایات جور در میاد

که تا گفت برم امام حسین علیه السلام فرمود برو بابا

اما قبل از اینکه بری یه سر برو خیمه مخدرات با اون‌ها هم خداحافظی کن

آمد خیمه مخدرات کربلا دارد تاخیر افتاد آمدن علی اکبر

خود امام حسین که دل تو دلش نبود پرده خیمه رو بالا داد

دید همه زن‌ها علی اکبر رو دوره کردن علی خیس عرق سر پایین

فرمود رها کنید علی من را اته منسوس فی ذات الله

علی در ذات خدا غرق شده علی که راه افتاد سمت میدان

دارد امام حسین بی‌اختیار پشت سرش همینطور نگاه می‌کرد و اشک می‌ریخت

بعد تا جایی که دست به محاسن برد و دست به آسمان بلند صدا زد

گفت خدایا خودت شاهدی جوونمو فرستادم

همون کسی که تا دلمون برا پیغمبرت تنگ می‌شد نگاه به جمالش می‌کردیم

علی وارد میدان شد جنگ نمایانی کرد

یه ساعتی زمین افتاد صدا زد بابا بیا

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *