حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

✨️الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا محمد و آله و سلم

?داستان حضرت نوح علیه السلام

درباره جناب نوح صلوات الله علیه بحث می‌کنیم.

رسالت حضرت نوح شهر کوفه بوده وقتی اون بزرگوار کشتی رو ساخت نود اتاق تهیه کرد برای حیوانات

که هر حیوانی در اتاق خودش قرار بگیره این حیوانات در سوارشدن به کشتی بعضیاشون نافرمانی کردند

بعضیاشون هم گوش به فرمان بودن و مبادرت کردند.

در روایات داریم که حضرت نوح وقتی حیوانات رو داخل کشتی می‌کرد بز نافرمانی کرد حضرت نوح او رو گرفت انداخت به میان کشتی

و دم این حیوان چموش شکست به سبب همین عورت او این چنین مکشوف ماند

گوسفند حیوان نجیب و خیلی گوش به فرمانی بود مبادرت کرد فوری رفت داخل کشتی شد

حضرت دست به دم و عقب او مالید به این سبب دنبه به هم رسانید که عورت او پوشیده شد

می‌فرمایند یکی دیگر از حیواناتی که امتناع کرد درازگوش بود

وقتی حضرت نوح به سوی الاغ آمد اون رو داخل کشتی بکنه امتناع کرد

شیطان در میان پاهای الاغ جا گرفته بود حضرت نوح گفت ای شیطان داخل شو می‌خواست سریع اینها رو سوار کنه

عذاب داشت نازل میشد جریده‌ی از نخل خرما بر او زد الاغ داخل کشتی شد شیطان هم داخل شد

شیطان خیلی خوشش اومد از این اتفاق که میتواند در کشتی دیگران را وسوسه کنه

به همین جهت اومد یه تشکری از حضرت نوح بکنه گفت یا نوح دو تا خصلت به تو می‌آموزم می‌خوام نصیحتت کنم

جناب نوح فرمود من هیچ احتیاجی به سخن تو ندارم هیچ احتیاجی به حرف‌های تو ندارم

گفت بپرهیز از حرص که آدم را از بهشت بیرون کرد و بپرهیز از حسد که من را از بهشت بیرون کرد

از این دو تا خصلت دوری بکن خداوند وحی کرد که یا نوح نصیحت او رو بپذیر هر چند این نانجیب ملعونه

وقتی همه در کشتی سوار شدند خداوند سکینه انداخت بر اونچه که در کشتی بودند از چهارپایان و مرغان و وحشیان

بنابراین هیچ کدام از این حیوانات به دیگری ضرر نمی رسوندند

گوسفندان خودشون رو به گرگان می‌مالیدند گاوها خودشون رو به شیران می‌ساید

گنجشک ها می آمدند بر روی مارها می‌نشستند ناز و عشوه‌ ای راه انداخته بودند

هیچ کدام این حیوانات به دیگر ی آسیبی نمی‌رسوندند اونجا نه نزاعی بودونه فریادی بود

نه دشنامی نه نفر ینی همه به غم جان خودشون گرفتار بودند

خداوند منان و ذوالجلال زهر هر صاحب زهری رو برطرف کرده بود واینها دیگه نمی‌تونستند

از زهر خودشون استفاده کنند تا موقعی که از کشتی بیرون اومدند.

در این مدت در کشتی دو چیز خیلی زیاد شد یکی موش بود دیگری عذره

خیلی اینا بسیار زیاد شدند خداوند وحی کرد به جناب نوح که یا نوح دست بر شیر بمال

در بعضی از روایات هست که به جای شیر یوز رو گفته دست بر این حیوان بمال

چون دست مالید عطسه کرد از دو بینی او دو تا گربه افتادند یکی نر و دیگری ماده

این دو تا گربه حساب موش‌ها رو رسیدند موش کم شد

دست بر صورت فیل مالید فیل عطسه کرد از دو سوراخ دماغ او دو خوک نر و ماده افتادند بنابراین عذره هم کم شد.

می فرمایند وقتی سوار بر کشتی بود نگاهی کرد دید پسر او کنعان در حال غرق شدن هستش

پسرش رو صدا زد پسرم سوار شو با ما باش

ولا تکون مع الکافرین

کنعان در مقام پاسخ برداومد گفت ساوی الی جبل پناه به کوهی می‌برم

یعسمونی من الماء من را از آب نگه داره

سوال پرسیدند که آیا در کوفه کوهی وجود داره ‌که به اون کوه پناه ببره؟

امام صادق می‌فرمایند نجف کوهی بود که بر روی زمین کوهی از اون بزرگتر نبود بزرگترین کوه روی زمین بوده

و وقتی که پسر نوح می‌خواست پناه ببره به همین کوه می‌خواست پناه ببره که می گفت

یعسمونی من الماء آب اونجا نمیرسه خداوند وحی کرد به سوی این کوه که آیا به تو پناه می‌برند از عذاب من

این کوه تکه تکه شد و ریگ نرمی شد جای اون دریای عظیمی شد

این دریا رو نی می‌گفتند در مرور زمان این دریا خشک شد سپس گفتند نی جو یعنی در دریایی خشک شد جو یعنی خشک شد

تا اینکه در طول مدتی نی را انداختند این نی رو انداختند گفتند نجف چون نجف در زبانها آسان‌تر بود سبک‌تر بود گفتند نجف.

 

?جهت دریافت صوت ?

به کانال میثم ذوالقدر در پیام‌رسان ایتا مراجعه نمایید.

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *