بسم الله الرحمن الرحیم
✨️الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا محمد و آله و سلم
?داستان حضرت صالح علیه السلام
درباره جناب صالح علیه السلام آیات کریمه ای هست میفرماید نسبت به دروغ دادند قوم ثمود پیغمبران ترساننده رو
گفتند آیا بشری از ما یکی رو همه ما مطابعت کنیم اگر بخوایم او رو مطابعت کنیم در گمراهی و دیو انگی خواهیم بود کتاب خدا
پیغمبری بر او فرود اومده در میان ما آدم قحطی بود که او پیغمبر بشه گفتند او بسیار دروغگو و طغیان کننده ست
حضرت صالح علیه السلام در میان اینها صد سال موند و اونها این حرفها رو زدند
حضرت این حرفها برای تکذیب کنندگان بود و خداوند منان هلاک نمی کنه قومی رو تا اینکه بفرسته به سوی اونها پیش از هلاک شدن پیغمبران رو که حجت خدا رو بر اونها تمام بکنه.
خداوند حضرت صالح رو به سوی اینها فرستاد حضرت صالح اینها رو به سوی خدا خواند
اونها حضرت رو اطاعت و اجابت نکردند طغیان کردند طغیان شون بزرگ شد
گفتند ایمان نمیاریم به تو تا اینکه از این سنگی که در دل کوه هست یک شتر ماده که ده ماهه آبستن هست برای ما بیرون بیارید
باشه اگر این کار رو کردی ما ایمان میاریم اونها این سنگ رو تعظیم می کردند میپرستیدند
این سنگی که در دل کوه بود نزدش هر سال قربانیها میکشتن
حضرت صالح از خداوند متعال خواست خدا هم برای اونها همونطوری که اونها خواسته بودند ناقهی ده ماهه آبستن بیرون آورد
و خدا وحی کرد به سوی حضرت صالح که یا صالح خدا مقرر کرده برای این ناقه که یک روز آب مخصوص او باشه
یه روز هم مخصوص مردم اون روزی که آب خوردن ناقه هست هیچکی حق نداره از آب شهر بخوره
از آب چشمهها بخوره این آب فقط مخصوص اینه شماها بیاید این رو بدوشید
و از شیر او استفاده کنید در اون روزی که نمیتونید آب بخورید همه مردم از شیر او استفاده میکردند
روز دیگه که میشد اهل شهر وحیوانات بر سر آب میرفتند و در اون روز آب میخوردند
شتر دیگه در اون روز آبی استفاده نمیکرد بر این حال موندند تا اینکه اینها بر خدا طاغی شدند
یه عدهای رفتند کنار دیگران نشستند گفتند پی کنید این شتر رو تا راحت بشیم از دستش
ما راضی نمیشیم اینکه یه روز آب مخصوص او باشه یه روز مخصوص ما باشه
کی گفته این حرف رو از کجا درآوردند حرف رو که باید این شتر یه روز آب شهر رو بخوره ما به این راضی نیستیم
گفتند حالا چه کسی جرأت داره بره این کار رو بکنه که این حیوان رو بکشه اما اگر کسی باشه این کار رو بکنه ما پاداش بهش میدیم
اومدند به نزد مرد سرخ روی سرخ موی کبود چشمی که فرزند زنا بود نام او قُدار بود
پدرش معلوم نبود برای او جلی قرار دادند مزدی قرار دادند گفتند متوجه شترشو و شتر رو از پای درآور
او بر سر راه شتر نشست وقتی این شتر از آب خوردن فارغ شد خواست برگرده ضربتی بر او زد اثر نکرد
ضربت دوم رو بر او وارد کرد این ناقه به پهلو افتاد روی زمین
فرزند این شتر گریخت و به کوه بالا رفت سه مرتبه به سوی آسمان فریاد زد
قوم صالح اومدند همه قوم در این ضربتی که قدار وارد کرد بر این حیوان و این حیوان روکشت همه شریک شدند
چه جوری به این گونه که اومدند راضی شدند به فعل او این شتر رو گوشتش رو کباب کردند همه خوردند
همه اهل شهر از گوشت این ناقه خوردند و اظهار رضایت کردند به به وچه چه کردند گفتند عجب کبابی
حضرت صالح علیه السلام وقتی این حال اینها رو مشاهده کرد که این آیت خدا رو کشتند و گوشتش رو کباب کردند و خوردند
و آروقش هم زدند خیلی اظهار ناراحتی کرد اومد بین اینها گفت چه باعث شد که شما این کار رو بکنید و نافرمانیه پروردگار خودتون رو بکنید
خداوند به حضرت صالح وحی کرد که یا صالح قوم تو طغیان کردند کشتند ناقه رو اون ناقه ای که من خدا فرستاده بودم
حجت باشه برای اینها آخه این ناقه که براونها ضرری نداشت بزرگترین منفعت ها برای اینها بود از این ناقه
یاصالح بگو به اینها من عذاب خودم رو بر اینها میفرستم تا سه روز دیگه
اگر توبه کردند برگشتند توبه شون رو قبول میکنم و عذاب را از اونها منع میکنم
اگر توبه نکردند برنگشتند روز سوم عذاب خودم رو بر اونها می فرستم
جناب صالح میان اینها اومد پیام خدا رو به اینها رساند اینها وقتی سخنان صالح رو شنیدند کفر و طغیان شون زیاده از سابق شد
گفتند صالح اونچه که وعده کردی بیار به سوی ما اگر راست میگی اگر از راستگویانی وعده ای که دادی رو بیار
حضرت صالح گفت ای قوم من یه نشونه بهتون میدم برگردید فردا صبح شما بیدار میشید در حالی که صورت هاتون همه زرد هست
روز دوم از خواب بیدار خواهید شد در حالی که صورتهای همه شما سرخ خواهد بود
سومین روز از خواب بیدار خواهید شد در حالی که روحهای شما همه سیاه خواهد بود
اینا فردا صبح وقتی بیدار شدند دیدند صورتها همه زرد هست گفتند حرف صالح درست دراومدا
گفت صورتاتون زرد میشه زرد شده اما ما حرف صالح رو قبول نمیکنیم ولو اینکه راست گفته به او ایمان نخواهیم آورد
روز دوم شد اینها از خواب بیدار شدند دیدند صورتها همه سرخ هست گفتند
ما چه جور دست از خدایان و بتهای خودمون برداریم خدای صالح رو بپرستیم
آخه این بتها بت هاییه که پدران ما اونا رو پرستیدند ما راضی نمیشیم اونچه که پدران ما پرستیدند اونها رو رها بکنیم
روز سوم شد در حالی که صورت های اینها همه سیاه شد بود اومدند کنار هم نشستند
نگاه به صورتهای هم کردند گفتند اونچه که صالح گفته بود همه واقع شد
منتها ما باز هم ایمان به او نمیاریم چرا باید بهش ایمان بیاریم عجب مردم سیاهدلی عجب مردم سنگدلی بودند
این همه معجزه دیدند و ولی باز هم اینها کرنش نشون ندادند
خیلی جالب هست در تمام این مدت در این سه شبانه روز هم حنوت کرده بودند
هم کفن کرده بودند خودشون رو یعنی آماده وقوع عذاب بودند نازل شدن عذاب بودند
نصف شب شد جبرئیل به نزد اینها اومد نعره ای بر اونها زد که پرده گوش هاشون دریده شد
دلها شکافته شد جگرها پاره پاره شد واینها همگی در یک چشم به هم زدن مردند
هیچ صاحب صدایی دیگه درمیان اینا نموند خدا همه رو هلاک کرد
صبح کردند در خانهها و خوابگاههای خودشون در حالی که مردگان بودند
خدا با اون صدا آتشی فرستاد همگی رو سوزوند و این بود قصه قوم حضرت صالح علیه السلام .
?جهت دریافت صوت ?
به کانال میثم ذوالقدر در پیامرسان ایتا مراجعه نمایید.