بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه دوازدهم
یه حدیثی داریم که این حدیث بسیار مفصلی هست معروف هست
به حدیث معرفت آقا امیرالمومنین صلوات الله علیه که معروف به
نورانیت هست حدیث نورانیت میگن خدا بیامرزه همه گذشتگان رو
این عارف بالله حاج اسماعیل دولابی ایشون می فرمودند که
این جزوه حدیث معرفت امیرالمومنین به نورانیت رو تو جانمازتون بزارید
تا ۴۰ روز هر روز یه بار با توجه این حدیثو بخونید
ایشون میفرمودند اگه این کار رو بکنید به خود آقا امیرالمومنین علی علیه السلام
راه پیدا می کنید حالا این یه مطلبی دیگه بعد یه بخشی از این حدیث دارد که
یه آیه ای رو حضرت امیر صلوات الله علیه می فرمایند
آیه پانزدهم سوره مومن اعوذ بالله من الشیطان الرجیم يُلۡقِي ٱلرُّوحَ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَاده
خدای تبارک و تعالی القا میکند روح رو حالا بعضی از مفسرین
روح رو معنی کردند به وحی و قرآن و اینها خدای تبارک و تعالی
روح رو القا میکند به کسی که بخواد از بندگانش القا میکند
من امرهی یعنی این بدون اذن خدا و.. نیست بر هر کدوم از بندگان که
خدا بخواد این روح رو القا میکنه حالا توی روایات ما داریم
منظور از روح ، روح القدس است روحالقدس جبرئیل نیست
میکائیل نیست اسرافیل نیست بالاتر از اینهاست و حالا ما داریم
تو بعضی از تعبیرها یه کسی بوده بنام حسان بن ثابت که شعر می گفت
اول مسیحی بود میگه شعری میگه که پیامبر خدا میفرماید
روح القدس به زبان تو جاری کرد مادامی که تو در وصف ما اهل بیت
شعر بگی و تو خط ما باشی روحالقدس میاد به زبان تو جاری میکنه
یعنی اگر تو خط ما نباشی ممکن دیگه روحالقدس به زبان تو جاری نکنه
این بحث روح القدس رو بعضی از بزرگان و بعضی از علما می فرمایند که
برای غیر معصومم امکان داره که بیاد مثلا همین الان بنده
اینجا نشستم روح القدس به زبانم یه مطلبی جاری بکنه عجیب و غریب
بعد شما بگید این چی بود در بود این عجیب و غریب بود
مثلا بعضی وقتها آقایونی که شعر میگن همین طور ببینید
خدا بیامرزه مرحوم فیض الاسلام مرحوم فیض الاسلام یه تفسیری داره
به نام تفسیر صافی اونجا میگه مفسر باید این خصوصیاتو داشته باشه
که یعنی روح القدس باید بیاد به زبان این آقای مفسر جاری بکنه
بفهمه آیات رو بفهمه اون چنان که باید و شاید و خیلی مرحوم فیض الاسلام
توی مقدمه تفسیر صافی اونجا یه مطالبی میگه
میگه به اذن الله بعد مشاهده میکنه درستی حدیث رو کذب حدیث رو
و از این حرفا یه مطلب فوق العاده منتها تفسیر مرحوم فیض الاسلام
اگر برید داخلش نگاه میکنید میبینید خیلی از این خبرا توش نیست
که مثلاً مطلبهای عجیب و غریب و.. مثلاً تاپ و خیلی دست اول
و خیلی بالایی آورده باشه و خدمتتون عرض بکنم که حالا این روحالقدس
پس میتونه همین الان حساب همتونو برسه این روح القدس بیاد و
شما رو بکشه بالا خب حالا ببینید حضرت امیر صلوات الله علیه این آیه رو می خواند
حالا اینم بگم ها حسان بن ثابت حضرت فرمود مادامی که در خط ما اهل بیت باشی روحالقدس میاد و به زبانت جاری میکنه
آیا حسان بن ثابت موند تا آخر تو خط اهل بیت یا نموند ؟ نموند
یکی از کسانی که با آقا امیرالمومنین بیعت نکرد همین آقای حسان بن ثابت بود
همین آقایی که روحالقدس به زبانش جاری کرد بعد ببین چه لیاقتی پیدا کرد
چه درجهای پیدا کرد روحالقدس اومد اینجوری ، بعدا زد تو خاکی منحرف شد
و از امیرالمومنین رو برگردون و اینطوری هم میشه حالا این روح القدس
می فرماید و هو روح الله ، این روح خداست این روح
این روح الله ، این روح نمیاد مگر برای ملک مقرر جبرئیل و میکائیل و اسرافیل
این روح میاد برا پیغمبر مرسل میاد برای خاتم النبیین محمد مصطفی
که این تو تعبیرات هست که آقا رسول الله قبل از اینکه به نبوت و اینها مبعوث بشن و اینها
توسط روح القدس ارشاد میشدن و مثلاً کمک میگرفتن از این حرفا
این روح بر کیا میاد ؟ یا ملک مقرب یا نبی مرسل یا بر وصی منتجب
حالا خدا ببین این درو یه خورده باز گذاشته برای بعضی از غیر اینها هم میاد هر کسی که این روح رو خدا بهش عطا بکنه
خدا او رو از بقیه مردم جداش میکنه اگر مثلاً خدا تفضل کرد بر آقا
روحالقدس اومد این حساب اینو رسید این جدا میشه از مردم دیگه متمایز میشه
این روح که بیاد خدا اگه بخواد اون روح رو به شما بده این روح که بیاد
شما یه قدرتی پیدا می کنید حالا ببینید ما نمیدونیم این روح به آقای بهجت داده شد
این روح به آقای مثلاً مرحوم علامه امینی داده شد به کی داده شد..
ما سر در نمیاریم ولی وقتی داده بشه یک قدرتی پیدا میکنه او از بقیه جدا نیشه
اگر این روح داده بشه او با این روح مرده رو زنده میکنه
از گذشته خبر داره و از حال و آینده خبر داره پس خوشا به حال اونایی که
این روح بیاد براشون میتونه با این روح از مشرق بیاد مغرب
از مغرب بره مشرق تو یه لحظه تو یه آن تو یه آن میتونه اینجوری
اینها قصه شیخ حسن شبستری کرد نیست ها که من بخونم شما چرت بزنید
اینها حدیث نورانیت آقا امیرالمومنین صلوات الله علیه هستش
اگر این روح اومد ضمائر یعنی چیزهایی که مخفی همه اینا رو دیگه میفهمه
همه اینا رو میدونه طرف میگه من اومدم پیش شیخ حسنعلی نخودکی
دیدم اون میدونه من چیکار کردم مثلاً تو خونه اینجوری کردم اینطوری کردم
اونطوری کردم این میدونه از کجا میدونه چه جوری میدونه
اینا تایید میشن به اون روحه و خدای تبارک و تعالی تفضل می کنه
یا یه قصهای چندسال پیش یادم میاد
من خدمتتون عرض کردم که اونجا دارد این ابوجهل و کی و کی و اینا
میان خدمت آقا رسول خدا پیغمبر میفرماید مرد حسابی تو توی خونه
یه مرغ داشتی کباب کردی بخوری دیدی فلانی اومد گذاشتی زیر مثلاً عباتو
بعد اینها رو قشنگ پیغمبر بهش گفت تو خونه تو چیکار کردی
این مرغ رو نصفشو خوردی نصفشو قایم کردی میخوای بگم نصفه بیاد
هی حضرت اینجوری پیچوندتش که اون هاج و واج مونده بود
یا مثلا طرف اومده پیش امام ، امام گفته که میخوای بگم که مثلاً
تو برای چی اومدی چی تو دلته چی میخوای بگی اینا چجوری می فهمن
آقا می فرماید از روح می فهمن ، از دلها تو دل شما چی هست
همه اینها رو میگه اگر این روح بیاد میتونه بدانه از آسمون
از زمین تمام آنچه در آسمان و تمام اونچه که در زمینه خبر داره
حضرت همه رو فرمود بعد فرمود ای سلمان و ای جندب
منم کسی که خدا ابنو به من داده من مرده رو زنده میکنم
منم که از آسمان و زمین خبر دارم منم که از دلها خبر میدم
حضرت اینجور فرمودند این روح پس برای کی برای من هم آمده
که بعد حضرت هی می رفت رو منبر مینشست می فرمود بیایید
از من بپرسید تا من بین شما هستم از بین شما برم دیگه خب شما
دست تون به من نمیرسه حضرت دارد که خبر میدادند از
چیزهای عجیب و غریب که اینها میمونوندن آخرشم میگفتند که
این علی بشر نیست این علی ربی است خدا هست که افتادن توی انحرافات
و اینجور چیزها امیرالمومنین فرمود خیر من خدا نیستم
اگر میبینید من خبر از غیب میدم اگر میبینید من خبر از ضمائر میدم
اگر میبینید من خبر از دلهاتون میدم من خدا نیستم من عبدی از بندگان
من عبدالله من بنده خدا هستم یا یه جایی می فرمودند من یه بندهای هستم از بندگان آقا رسول خدا
در همون اوایل این حدیث نورانیت اونجا هستش که حضرت امیر صلوات الله علیه
به این دو بزرگوار می فرمایند که ما رو خدا نخوانید ما رو از ربوبیت
بیایید جدا کنید به ما پروردگار نگید ما پروردگار نیستیم پس ما بندگانیم
هرچی خواستی بگی بگو منتها به الفشم نمیرسیم به الف این داستانم نمیرسیم
من این قصه رو خیلی علاقه دارم به این قصه خیلی میل دارم
بارها گفتم بازم میگم این جناب موسی و جناب خضر وقتی به هم رسیدن
خب قصهاش مفصله نتونستند همدیگر رو تحمل بکنند
بالاخره از هم جدا شدن شاگرد استاد از هم جدا شدند
در حال جدایی جناب موسی گفتش که ای خضر حالا که ما رسیدیم به آخر خط
شما یه چیزی بفرما که اون یه چیز منو بس باشه جناب خضر به او اشاره کرد
اقیانوس رو بنگر حضرت موسی یه نگاهی کرد به اقیانوس یه پرندهای آمد
و بالای این اقیانوس اینجوری اومد پایین این منقارشو زد به این آب دریا و بلند شد
این منقارشو اینجوری یه دونه سمت راست یه دونم سمت چپ
دو سه قطره از این منقارش افتاد پایین تو برگشت تو دریا
گفت دیدی ای موسی ببین علوم محمد و آل محمد مثل این اقیانوس
دیدی از اون پرنده که اومد منقارش رو زد به آب دریا و بلند شد
چقدر از این دریا رد منقارش مونده یه تری مونده دیگه درسته
گفت تمام اون چیزی که گیر ما اومده از علم به اندازه همون تری منقار اون پرنده است
یعنی من که من خضرم من که الان عالم شدم مثلاً اسرار و عالم شدم به
غیب و عالم شدم که توی پیغمبر مرسل نمیتونی منم تحمل کنی من یه
نمی از دریای علم محمد آل محمد گرفتم که شدم خضر
پس ببین آقای موسی اگر تو میخوای یه چیزی بشی دنبال من نیا برو
دنبال محمد و آل محمد حالا اگر حاج آقا زانو بزنی در خانه آقا امیر امیرالمومنین
و خواهش کنی و حقه بازی نکنی
اومده خودش رو به یه جایی برسونه اگر به صدق نیت و به باور قلبی از امیرالمومنین بخواید
آقا امیرالمومنین می گیرتت از اون دریای علم سیرابت می کنه.
پیغمبر فرمود یا علی تویی امیر مؤمنین و امیر یعنی خوراننده تو هستی که.علم را می خورانی علم خوروندنی
علم رو باید بریزن تو قلبت اگر ریختن تو قلبت میشی حسن زاده آملی…
یه عالم فرزانه میشی بعد اینجا باید بیای من این آقای رئوفی یه سفری می رفتیم کربلا
آقای رئوفی مداح محترم این محله ها هست و اینها داشتیم می رفتیم نجف
گفتم این همه اومدی ابنجا یه چیزی به ما بگو کیف کنیم
گفت یه بار تو حرم امیرالمومنین یه شیخی بلتد شد گفت اگر شما علم میخواید
بیایید در خونه آقا امیرالمومنین از امیرالمومنین بخواید
میگه منم همون جا گفتم یا امیرالمومنین یه شعری چیزی هم به ما بده
یه ذوق شعری چیزی مثلاً بتونیم بگیم میگه از حرم که اومدم بیرون
دیدم میتونم شعر بگم الان ایشون شعر میگه دیگه حتی بعضی از مداح های بزرگ هم شعر ایشون رو می خونن
یه آقایی اومده بود یه ترک اومده بود تو حرم امیرالمومنین داد می زد
می گفت یه بسم الله بگو علی تو گوش ما ، تمومه دیگه
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و ذره ذره چیه
توی این شیشه می بینی آفتاب میاد یه ذره هایی تو این هوا معلق
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود این ذره با نگاه امیرالمومنین به آسمان رود و کار آفتاب کند
میشی شیخ مرتضی انصاری.. آقا امیرالمومنین میبرتت بالا کافیه
فقط دستتو بدی تو دست امیرالمومنین منتها ما دستمون رو
گرفتیم پشت مون دیت مون رو نمیدیم تو دست امیرالمومنین
اومد پیش حضرت زهرا سلام الله علیها
محمود بن لبد گفت چرا علی نمیاد
خانم فرمود چرا علی بیاد فرمود مثل علی مثل کعبه است
مگه کعبه میاد دنبال مردم ، مردم میان دنبال کعبه
مردم گرد کعبه طواف میکنند دور کعبه میچرخند آقا امیرالمومنین ناز داره ناز داره
باید بیلی نازش رو بخری باید بیای قربون صدقه اش بری بگی آقا تفضلی کن
ایشالا شما بیاید این مفاتیح الجنان رو باز کنید اونجا زیارت نامه های آقا امیرالمومنین رو آشیخ عباس قمی قشنگ چیده
روزی یدونه اش رو بخون آقا امیرالمومنین ببینه واقعاً تو شاگردی
تو رو میکشتت بالا و نظر میکنه یه داستانی رو کتاب القطره
مرحوم سید احمد مستمد اونجا ایشون آورده اینم از اون قصههایی که من خیلی خوشم میاد
میگه آقا امیرالمومنین داشتن رد می شدن یه جوانی داره هو هو می خونه
حضرت فرمودند این چیه میگی قرآن بخون گفت سواد ندارم که
حضرت فرمودند بیا جلو آقا تو گوش او چیزی گفت که تمام قرآن اومد تو قلبش حافظ قرآن شد
یک کلمه یک کلمه حالا انشالله حضرت یه نظری به ما بکنه یه نگاهی به ما بکنه
ما هم بشیم سلمان، آشیخ جواد کربلایی خدا رحمتش کنه می فرمود
همون استعدادی که خدا تو قلب سلمان گذاشت همون استعدادی که
خدا به ابوذر داد به تویی هم که اینجا نشستی داده
تو هیچی از ابوذر و سلمان کم نداری منتها اون استعدادشو به کار زد
افتاد دنبال امیرالمومنین این معنای ولایت رو تو وجودش پیاده کرد
مطیع محض امیرالمومنین شد ، شد سلمان فارسی که بعد می گفتن سلمان فارسی نگو بگو سلمان محمدی
بله یه وقت می بینی سنی نداری رسیدی به درجه بالای عرفان
این شمس تبریزی میگن تو ۶۰ و خورده ای سالگیاش تونست به یه جاهایی
برسه مثلا روی آب راه بره ولی جوون هایی ما داشتیم اوایل انقلاب شهید احمد علی نیری که آقای حق شناس میگه
اومدم مسجد قبل از اذان دیدم تو سجده است منتها پاهایش روی زمین نیست
اینو اگر آقای حق شناس نگفته بود ما نمی تونستیم این حرفا رو بزنیم
این بچه ۱۶ سالش بوده میاد سجده می کنه خدا رو چه سجده ای
آقای حق شناس کیف میکنه ذوق میکنه از دیدن این نوجوان
میشه راه بازه به شرط اینکه با صدق نیت صاف با قلب پاک
بیای پیش امیرالمومنین با اخلاص بگی و امیرالمومنین ان شاءالله نظر می کنند
من حالا مجلس مجلس امیرالمومنین هستم میگم میوه ذکر فضائل
گریه بر آقا اباعبدالله است من اینو از بعضی از اهل ذوق شنیدم
خدا میدونه از خودم نمیگم میوهاش اشک بر امام حسین است
یه وقتی که آقا فضائل مولا من که نتونستم فضائل رو بگم که
به همین مقداری که عرض شد ان شاءالله قبول شه میگه وقتی شما یه فضیلت امیرالمومنین رو بگی
به زبان خدا اون گناهانی رو که شما با زبان انجام دادی می آمرزه
اگر این فضلیت رو ببینی خدا اون گناهان که با چشم دیدی رو می آمرزه
اگر بشنوی خدا اون گناهان که با گوشت انجام دادی می آمرزه
حالا میوه این فضائل و.. ان شاءالله این اشک چشم حالا یه خط دو خط عرض مصیبت از آقا اباعبدالله
کشتی شکست خورده طوفان کربلا
به خاک و خون تپیده میدان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
خاتم یعنی انگشتر سلیمان کربلا امام حسین میگه سلیمان کربلا اینطوری هی صدا میزد یه جرعه آب بدید
جگرم از تشنگی هلاک شد جگرم از تشنگی سوخت
میگه امام سجاد علیه السلام گاهی اوقات نگاه می کرد می دید
دارن یه گوسفندی رو قربانی می کنند آقا می فرمود دست نگه دارید
حضرت می فرمود به من بگید این گوسفند رو شما آب دادید یا نه
بعد قصاب می گفت آقا این چه حرفی ما مسلمانیم ما به سنت پیغمبر عمل می کنیم
قربانی رو تا آب نديم سرش از بدن جدا نمی کنیم ذبح نمی کنیم
بعد اونجا ناله زین العابدین به آسمان بلند شد می فرمود پس پدر من بین دو نهر آب
سر از بدنش جدا کردن اما یه قطره آب بهش ندادن
فدای لبهای تشنه ات حسین جان به فدای رگ های بریده گلوت یا اباعبدالله
انقدر من کیف می کنم تو این مجالس خدا میدونه لذت می برم
انقدر این تشنگی امام حسین سخت اومده بود برای بچه های امام حسین
برای خانم ها میگه حسین هیچ وقت فراموشت نمی کنیم
ایمو بچه ها می گفتن ها ، میگه وقتی سرها رفت روی نیزه و بعد یه عدهای
آب آوردن به خیمه ها میگه این بچه ها آب نمی خوردن می گفتن
ما بابامون تشنه از دنیا رفت سکینه خاتون به ذوالجناح گفت
به من بگو ببینم هل…
دستت رو بزار رو قلبت یه سلام به آقا اباعبدالله بدید
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار ولا جعله الله آخرعهد منی لزیارتکم
السلام علی الحسین و
علی علی بن الحسین و
علی اولاد الحسین و
علی اصحاب الحسین