حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

در رابطه با تاریخ پیامبر بحثمون رسید به اینجا که مردم مدینه گرایش پیدا کردند به پیامبر اکرم

خب حالا تو مدینه می‌خوایم بررسی کنیم ببینیم کیا بودن از کجا اومدن چه جوری شده به چه شکل

ببینید در مدینه دو طایفه معروف بودند که یکی از این‌ها به نام اوس

یکی هم قبیله خزرج که اینا اگه بخوای ریشه‌شونو پیدا کنی به یمن برمی‌گرده

حالا سه تا طایفه معروف از یهودم اینجا بودند که اینا یکیشون بنی قریظه هستند یکی بنی نظیر و یکی هم بنی قینقاع

این‌ها سه تا طایفه معروف هستند از یهودیا

خب اینا طبق چیزایی که داشتن از خبرهای غیبی که داشتند می‌دونستن پیامبری که آخرین باشه اینجا ظهور می‌کنه

اینجا اسلامش نشر پیدا می‌کنه گسترش پیدا می‌کنه و لذا جلو جلو اومده بودن

چه جوری الان یه عده می‌دونن حکومت امام زمان تو کوفه است میرن تو کوفه زمین می‌خرند

یهودی هام می دونستن پیامبر اسلامش از اونجا رونق می‌گیره رفته بودن اونجا ملک خریده بودن زمین خریده بودن و اونجا سکنا گزیده بودند

خب خبرها میومد که یه کسی اینجوری ظهور کرده در مکه یه حرفایی می‌زنه و این‌ها

پیامبر اکرم هم وقتی متوجه می‌شد که یه شخصیت برجسته‌ای از یه قبیله‌ای از یه طایفه‌ای از یه شهری وارد مکه شده

فرصت رو غنیمت میشمرد سریع میومد با او صحبت می‌کرد و حرف می‌زد

یکی از اشخاصی که از مدینه اومد تو مکه خیلی هم مثلاً برجسته بود شخصی بود به نام سوید بن صامت

این سوید بن صامت وارد مکه شد پیغمبر به سرعت اومد پیش او حرف‌هایی که باید می‌زد و گفت

مطالبی که باید می‌گفت و گفت او گفتش که گفته‌های شما مثل گفته‌های لقمان

حکمت‌های لقمان که من بلدم پیغمبر فرمود که گفته‌های لقمان خوبه

اما اون چیزی که من میگم بالاتر از گفته‌های لقمان هستش

اونچه که خدا بر من نازل کرده بهتر و بالاتره

بعد این آخه حرفهایی که منومیگم مشعل هدایت چراغ فروزان

بعد پیغمبر آیاتی چند از قرآن را برای او خوند و او هم اسلام را پذیرفت

و برگشت مدینه قبل از جنگ بعاث که خدمتتون عرض می‌کنم کشته شد

تو مدینه اصلاً جنگ بود دعوا بود جنگ ۱۲۰ ساله بود بین همین دو تا قبیله ۱۲۰ سال بود جنگ بود

این یکی از اصلاً دلایل اینکه میگن مدینه زودتر گرایش پیدا کردن به پیغمبر همین بود که می‌خواستند

از شر این جنگ ۱۲۰ ساله نجات پیدا بکنن دنبال یه چیزی بودن آیینی بودن که این آیین این دین بیاد این بساط رو جمعش بکنه

یکی از دلایلی که میگن همین بوده دلایل دیگه هم داره‌ها ولی یکیش اینه

خب شخصیت دومی که اومد مکه انس بن رافع بود

که با گروهی از جوانان قبیله‌اش اومد از جمله مثلاً بنی عبدالشهل معروف بود عیاس بن معاذ این‌ها معروف بودن وارد مکه شدن

پیغمبر به سرعت خودش رو به این‌ها رسوند و با این‌ها صحبت کردن

بعد دارد که این ایاس این بلند شد خب چند نفر بودند اینا اومده بودن تو مکه که آدم جمع بکنن نیرو جمع بکنن بر علیه اون قبیله اوس

اینا اومده بودن مکه آدم بیارن با خودشون بر علیه اون یکیا مثلاً بجنگن

پیامبر این‌ها رو دید فرصت رو غنیمت شمرد با اینا صحبت کرد

ایاس بن معاذ بلند شد گفتش که این همونیه که من دنبالش می‌گردم

به خدا قسم این آیین بهتر از کمک‌های قریشه که ما اینجا اومدیم به خاطرش این آیین

ما گیرمون اومد ما بهترین چیز گیرمون اومد و دارد که اون انس بن رافع خیلی به هم ریخت و ناراحت شد

و بلند شد یه مشت پر از ریگ از رو زمین برداشت پرتاب کرد تو صورت این ایاس

گفت ساکت باش ما اومدیم اینجا کمک بیاریم برای جنگ بعد تو میگی که من اسلام پذیرفتم

و این‌ها که بلند شدن و از اونجا اومدن و همین شخص ایاسم قبل از جنگ

حالا یا تو جنگ یا قبل از جنگ بعاث کشته شد

ببینید عرض کردیم از اون جنگ‌های تاریخی این دو تا قبیله جنگ بعاث

که اوسی ها و خزرجی‌ها با هم درگیر شدند

نخلستان‌های خزرج رو سوزوندن بعد از این جنگ دنبال این بودند که یه جوری بساط رو جمع بکنن

فیصله بدن پایان بدن یکی از کسانی که تو جنگ بعاث شرکت نکرده بود شخصی بود به نام عبدالله بن ابی

یکی از منافقین زمان پیغمبر ، وقتی پیغمبر میاد مدینه با این آدم دعوا داره

یا این آدم با پیغمبر دعوا داره اینجوری بگیم بهتره

سر ناسازگاری داره همش می‌خواد به پیغمبر حمله کنه زهر خودشو بریزه

عبدالله بن ابی یکی از سرکردگان منافقین ریشه نفاقش اینجاست

اگه شما این بحثو خوب دقت بکنید می‌فهمید که دیگه حالا تا تهش چرا این عبدالله بن ابی ساز مخالف می‌زنه

علت چیه ؟اون جنگ معروف بین اوسی ها و خزجیا وقتی این جنگ تموم میشه هر دو قبیله دنبال صلح بودند

می‌گفتند آقا صلح کنیم تموم بشه بره گفتند کی مناسبه که بیاد اینجا وسط بشه امیر و بشه مثلاً ریش سفید

و کار رو یکسره کنه و ما بهش اعتماد کنیم گفتن عبدالله بن ابی

چرا عبدالله بن ابی خوبه به خاطر اینکه او در جنگ بعاث شرکت نکرده

آقا عبدالله بن ابی رو آوردن و می‌خواستن امیر مدینه‌اش کنند می‌خواستند رئیس مدینه‌اش بکنن

میگن آقا تو بشو آقای مدینه تو بشو رئیس مدینه

کارای اداریش داشت انجام می‌شد که یه مرتبه گرایش یک عده از جوانان مدینه از جمله خزرجی‌ها

بیشتر خزرجی‌ها به پیغمبر این کارو خراب کرد

مثل این می‌مونه که آقا شما می‌خوای یه جا رئیس بشی یهو سروکله یه نفر پیدا میشه

چرا یه آدم اینقدر ساز مخالف می‌زنه با پیغمبر چرا یه آدم اینقدر خودشو با پیغمبر درگیر می‌کنه

به خاطر اینکه ریاستش لگد مال شده ریاستش خراب شده

تو روایت داریم آخرین چیزی که از دل مومن بیرون میره حب ریاست

دوست داشت آقا بشه دوست داشت همه آقا صداش بزنن همه بگن رئیس

برای ریاست بعضی ها چه کارها که نمی کنند چه تهمت‌ها که نمی‌زنند

چه خون‌ها که نمی‌ریزند عبدالله بن ابی اسمش خوب خاطرتون باشه ما باهاش کار داریم

بحثو به یه جایی برسونم ، ۶ نفر بلند شدن اومدن مکه اینجا با پیغمبر صحبت کردن

و گرایش پیدا کردن و خیلی دلشون نرم شد به سمت آقا رسول خدا

این ۶ نفر پیمان بستند حالا اسماشونم اومده تو نقل

بعد این ۶ نفر برگشتن مدینه با یه دسته ۱۲ نفری دوباره خدمت آقا رسول خدا رسیدند

معروف‌ترین این‌ها اسعد بن زراره بود عبادته بن صامت بود

پیمان بستن پیمانشون این بود که با رسول خدا پیمان بستیم که به وظایف زیر عمل بکنیم

یک. به خدا شرک نورزیم

دو. دزدی و زنا نکنیم

فرزندانمون رو نکشیم

به همدیگه تهمت نزنیم

کار زشت انجام ندیم

تو کارهای نیکم نافرمانی نکنیم

این پیمانشون با آقا رسول خدا بود که پیغمبر فرمودند که اگر بر طبق پیمان عمل بکنید جاتون تو بهشته

اگر نافرمانی کنید در این صورت کار دست خداست یا می‌بخشتون یا عذابتون می‌کنه

این پیمان رو بهش میگن این پیمانی که اول بسته شد بهش میگن بیعت النساء

چون پیغمبر تو فتح مکه هم از زنا همینجوری پیمان گرفت

خب این ۱۲ نفر برگشتن مدینه تبلیغ کردن و نامه‌ای به پیغمبر نوشتن

که برای اون‌ها مبلغی بفرسته قرآن یاد بده دین یاد بده

پیغمبر مصعب بن عمیر رو فرستاد که برو مدینه برای این ۱۲ نفر برای مردم مدینه تبلیغ بکن

اینم اومد و تبلیغ کرد یه اتفاقایی افتاد ۷۳ نفر تصمیم گرفتند در ایام حج برن مکه

شخصاً پیغمبر حضوری ببینند ملاقات بکنن و بله قراره حالا خیلی قصه‌اش مفصله من بازم مختصر می کنم

قرار شد شب سیزدهم ایام حج جمع بشن اونجا همه که خوابیدن پیمان بسته بشه

و گفتار و دیدار و این‌ها انجام بشه پیغمبر با عباس اومد عموی خودش

اومد و نشست و عباس شروع کرد صحبت کردن گفت ای خزرجیان شما پشتیبانی خودتون رو به آیین محمد ابراز کردید

حالا می‌گید ما دوست داریم و این‌ها بدونید که این آقا که الان اسمشو آوردیم این آقا گرامی‌ترین افراد قبیله بنی هاشم

ما این آقا رو رو چشمون می‌ذاریم حاضریم تا لحظه آخر

چه مومن و چه غیر مومنمون غیر از ابولهب

هممون حاضریم پاش جون بدیم اما خود آقا رسول خدا شما رو ترجیح داده

می‌خواد بیاد بین شما مایله که بین شما باشه اگر تصمیم دارید به پیمان خودتون وفادار باشید

او رو باید از گزند دشمنان حفظ کنید و او می‌خواد در میان شما زندگی کنه

و اگر در لحظه‌های سخت قدرت دفاع از او را ندارید همین الان دست ازش بردارید ما خودمون پاش هستیم

که بعد براابن معرور که به قول اون برادرمون که صحبت می‌کرد گفت براء

بلند شد و قسم خورد گفت به خدا قسم ما حمایت می‌کنیم

و هیچ چیزی جز این برای ما مهم نیستش

پیامبر شروع می‌کنه بر این‌ها صحبت کردن یه آیاتی رو می‌خونه

بعد با این‌ها بیعت می‌کنه که دو مرتبه براء بلند می‌شه یا به قول اون برادرمون براء

میگه که ما فرزندان جنگ و مبارزه‌ایم و از شما حمایت می‌کنیم

ابوالحیثمم بلند میشه صحبت می‌کنه حرف‌هایی رو می‌زنه که از این‌ها بگذریم

این‌ها پیمان می‌بندند قول میدن که همونجوری که از فرزندانشون دفاع می‌کنند از پیغمبر هم دفاع بکنند

صبح که میشه خبر به گوش مشرکین مکه میرسه

می‌فهمن که نصف شب اینا گروهی که از مدینه اومده بودن برای حج

۵۰۰ نفر بودند چند تاشون شب اومدن با پیغمبر پیمان بستن تو عقبه معروف به پیمان عقبه است

۷۳ نفرشون اومدند که از این ۷۳ نفر دو تا هم زن بودن

این ۷۳ نفر نصف شب پیمان بستن و ابراز ایمان و وفاداری و اینا کردن

صبح که خبر به مشرکین رسید مشرکین مکه اومدن پیش مدینه‌ ای ها گفتن شما نصف شب اونایی که خبر نداشتن گفتن به خدا قسم این حرفا نیستش

کی گفته ما پیمانی نبستیم ما حرفی نزدیم این حرفا چیه

بعد اینا گفتن یه لحظه مثلاً تردید کردن بیخیال شدن مشرکین

اون ۷۳ نفر برای اینکه لو نرن دستپاچه شدن گفتن سریع از اینجا بریم

وسایل‌هاشونو برداشتن لباساشونو پوشیدن و این شتاب زدگی اینا باعث شد مکیا دوباره سوءظن پیدا کنند

اینا رو تعقیب کردن منتها کار از کار گذشته بود

یکیشون دوتاشونو خواستن بگیرن یکیشون در رفت یکیشون دستگیر شد به نام سعد

سعد بن عباده که بعد موهای اینو گرفتن کشیدن رو زمین و می‌بردن

یه نفر دلش سوخت گفت این در پیمان و در امان مطئم بن علی

جلسه پیش گفتیم که پیغمبر حمایت کرده بود سریع خودشو به مطعم رسوند

فلانی دارن می‌زننش بیا کمکش کن اومد و التماس کرد

گفت کاری به این نداشته باشید من در پناه اینم و.. از این حرفا

بعد نجاتش داد و فرستادتش مدینه این آغاز تشکیل یافتن اسلام هست در حالا مدینه

به صورت جدی یعنی آغاز فراهم شدن یک بستری هست برای آمدن پیامبر به مدینه

که انشالله ادامه‌اش رو جلسه بعد خدمتتون عرض می‌کنیم.

خب امروز من به نظرم یهو اومد که یه توسلی به جناب مسلم بن عقیل داشته باشم

حالا عرض ادب می‌کنیم عرض روضه می‌کنیم انشالله خود جناب مسلم بن عقیل که باب الحوائجه

یه عنایتی به ما بکنند خیلی جانسوز بود رقت انگیز بود

اون لحظه‌ای که جناب مسلم دستگیر شد تو کوفه دستاشو بستن

بردن بالای دارالعماره داشت گریه می کرد یه نفر گفت

مسلم خب تو جنگجو هستی مردی این گریه برای چیه

یه کسی که مرده اومده شمشیر کشیده اومده باید این هارم بدونه دیگه

همیشه پیروزی که نیست گاهی اوقات شکسته دیگه

مسلم گفتش که نه من برای خودم گریه نمی‌کنم

گفتند پس برای کی گریه می‌کنی گفت برامون آقایی گریه می‌کنم که دست زن و بچه‌شو گرفته داره میاد اینجا

سفیری خسته و بی‌تابم

میا کوفه میا اربابم

میان کوچه‌ها می‌گردم

اسیر مردمی نامردم

میا کوفه میا اربابم

شده دل بی قراره زینب

وقتی مردم کوفه رو می دید

شده دل بی قراره زینب

رسیده جان مسلم بر لب

شده خاک دو عالم بر سر

گرفتم من عزای معجر

میا کوفه میا اربابم

عرضم تمام همین یه جمله

حرمله حرمله یا الله

از زبان مسلم بگید

حرمله حرمله یا الله

میا کوفه اباعبدالله

قصه غارت گهواره

نقل هر روزه ی بازار

حسین جان سر به دیوار غم می‌زارم حلالم کن مه دلدارم

این دم آخری دریابم

مردم کوفه پای دارالعماره داشتن نگاه می‌کردن

یه مرتبه دیدن یه بدن بی‌سر از بالای دارالعماره افتاد

این یه بدن بود از بلندی افتاد اما به فدای اون بدنی بشم

عصر عاشورا لا اله الا الله

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد

اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *