حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

■حمکت شماره ۱۲

●حضرت میفرماید ؛  مقدمات وقتی به شما رو میاره ادامه آن را از خودتون نپرونید .

یعنی خدا به شما نعمت داده یه نعمت کمی رسیده، گوشه اطراف بهت رسیده ،اما به چشمت نمیاد .

قدیما نونی که میپختن دیده بودید این دورش خمیر داشت کلفت بود وسطش گل نون بود .این دورش نعمت بود شکر داره .

نکنه بخاطر شکر کردن اطراف نعمت این نعمت های کوچیک از اون نعمت های دیگه محروم بشی

برای ریز ودرشتت شکر کن حتی برای نعمت کم وکوچیک .

دسته پرنده ها وقتی میاد اولی که میشینه آخری هم میشینه .

اینجا هم نعمت کمیه اومد تو زندگیت هزارمی هم ولی شکر نکنی از کلش محروم میشی.

اون دسته پرنده هزارتاس اولی اومد گفتی این یکی چیه با لگد زدی گفتی من یدونه به دردم نمیخوره که ، اینو کیشش کردی ،این میومد هزارمی هم میومد اما نادانی کردی اینو پروندی اونا هم نیومدن .

همیشه بگو الحمدالله بزار بقیه نعمت هم بیاد .

موقعی که مقدمات نعمت داره میاد اطراف نعمت داری میاد نگو این چیه .شکر کن بزار بقیه اش هم بیاد .

توی قرآن هم سرگذشت قوم سباء میاره.

بخورید از رزق پروردگارتون وشکرش هم بگید .شهری پاکیزه قرار داره وخدای مهربانی واینا کفران کردن .

وخداوند متعال اون کشور آباد بخاطر همین یه سیل عظیم فرستادهمه باغها خراب شد .وخدا میگه؛این کیفر شکرشون .اگه شکر نکنی ازت میگیریم وگوشش میگیریم.

طرف اومد پیش امام نشست اظهار فقر کرد امام انگور داد.گفت من با یه انگور چه کنم وپا شد رفت .

دومی اومد گفت من ندارم حضرت یه انگور میده واین یکی شکر میکنه وحضرت سبد انگور میده

دوباره شکر میکنه ومیگه ببرم بین فامیلا تقسیم کنم .

آقا میفرماید سند باغ بزنید به نامش واین دفعه ذوق زده شد شکر یادش رفت وبلند شدورفت .

اصحاب گفتند اگر این دوباره شکر بکنه امام رضا خونه ولباساشونم میدن بهش.

الحمدالله زیاد بگید .

صلی الله علیک یا ابا عبدالله

فدای آقایی که بین دو نهر آب صدا میزد فریاد میزدآب بدید تشنه ام جگرم میسوزه

امام صادق میفرماید جد مابین دونهر آب آسمون تیره و تار میدید .

انقدر تشنه بود زبان بین لبها میچرخوند ما کی زبان بین لبها مچرخونیم موقعی که تشنه ایم .

تمام لبها زبانها زخم بود از این زبانها خون جاری شده بود .بعد بعضی دیدن همه لبها خون آلود وتکون میخورد ومیگه خدایا شکرت .

هی میگفتند غیاث المستغیثین .

آیا آبش دادن ؟

از آب هم مضایقه کردن کوفیان

حسین جااان حسین جااان

شوشتری گفت ؛امام حسین چند جا خیلی خجالت کشید .بیا برای خجالت های امام حسین گریه کنیم .

یکی آنجایی بود که علی اکبرش گفت بابا تشنه ام .ابی عبدالله گفت پسرم زبانت در دهان بابا بزار میخواست بگه بابا از تو تشنه تره

یکی هم اون ساعتی بود ک داشت میرفت میدان یه دختر کوچولویی اومد گفت بابایی بابایی نگاه کن .

امام حسین گفت چی میگی دخترم .دختر ام بابا

حسیین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *