حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫 شرح زندگی یاران فداکار و با اخلاص حضرت سیدالشهداء علیه السلام

👈 القاب حضرت عباس علیه السلام

در رابطه با اصحاب امام حسین علیه السلام بحث می کنیم.

ادامه القاب آقا ابالفضل عباس علیه السلام را میگیم.

یکی از القاب اون حضرت باب الحسین از باب اینکه امیرالمومنین باب رسول خدا بود که حالا حدیث مشهور هست

پیغمبر فرمود : انا مدینة العلم و علی بابها

فمن اراد المدینة و الحکمة فلیاتها من بابها

من شهر دانشم علی دروازه اونه علی دروازه ورود به اون شهر هستش

پس هرکس که خواهان ورود به شهر دانشه باید ابتدا از در بره دیگه

حالا بعضیا اومدند اینجا برای بعضیام چیز درست کردند که پیغمبر فرموده که من شهر علمم مثلاً ابوبکر و عمر سقف اون شهره

بعد امام جواد فرمود که آخه اینکه معلومه دروغه آخه شهر که سقف ندارد

که شهر سقف داره این باب داره شهر در ورودی داره مثلا ما می خوایم وارد شهری بشیم اول یه دری هست اما یه شهر که سقف نداره

که به همین جهت آقا اباالفضل رو هم باب الحسین می‌نامند.

خدا رحمت کنه علامه طباطبایی رو ایشون می‌فرمودند که مرحوم سید الصالکین

برهان العارفین آقا سید علی آقای قاضی رحمة الله علیه ایشون فرمود

هنگام کشف بر من آشکار شد که وجود مقدس آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام مظهر رحمت کلیه الهی است

و باب و پیشکار اون حضرت سقای کربلا سر حلقه ارباب وفا آقا باب الحوائج

الی الله ابوالفضل العباس صلوات الله و سلام علیه ایشون تو مکاشفه دیده بوده‌ ها

دیده بوده که امام حسین علیه السلام رحمت کلیه است

باب و پیشکارش سقای دشت کربلاست. کشف آسد علی آقای قاضی به ماها اینو می‌فهمونه که اگر می‌خوای یه چیزی بشی

یه جوری بشه ورود کنی به دستگاه آقا اباعبدالله الحسین راهش اینکه از اینجا عبور کنی

از اینجا ورود کنی به قربان آقا ابوالفضل العباس علیه السلام بشم که حالا بعضی‌ها نسبت به این مقام شامخ بی‌اعتنا هستند

بی‌توجه هستند حالا دیگه اینا که بعضیا میگن می‌خوای کربلا تشریف ببری اول برو حرم آقا ابالفضل

اینا دیگه جای ما نداریم ذوقی هستش شاید از همین عبارات برداشت کردند شاید از همین عبارات فهمیدند که

بالاخره اینطوری مثلاً زیارت بشه ولی علامه طباطبایی ایشون می‌ فرماید سید علی آقای قاضی تو مکاشفش اینجوری دیده بود

پیشکار این رحمت کلیه باب این رحمت کلیه قمر منیر بنی هاشم آقا ابالفضل العباس هست.

یه دونه دیگه از القاب آقا ابالفضل رو من بگم بعد انشالله عرضم رو می‌ چرخونم به کرامات.

القاب دیگه اون حضرت المستجار شاعری هست تو عرب به نام شیخ کاظم عذری

که ایشون شعرهاش خیلی قابل توجه بوده توی عرصه ی شعر خیلی حماسی می‌گفته

و خیلی آبدار بودش اشعار شیخ کاظم عذری و این رو هم بگم که دیگه بحث تمام کامل بشه این رو عرض کنم.

این شیخ کاظم عذری ببینید یکی از شعرای برجسته همین وادیه که انقدر این شعراش قابل توجه بوده که

صا حب جواهر صاحب کتاب جواهر الکلام که یکی از کتاب‌های مرجع هست تو حوزه علمیه

یعنی اگر یکی بخواد مجتهد بشه باید این جواهر رو بخونه صاحب جواهر ایشون فرموده بودند

من حاضرم ثواب کتاب فقهی جواهر الکلام که خودم نوشتم رو با ثواب شعرهای شیخ کاظم عذری معاوضه کنم

ببین یه نفر برداشته برای امام حسین شعر گفته چقدر زحمت کشیده نمی‌دونم

اما من می‌دونم اون ور صاحب جواهر پدرش دراومده تا این کتاب رو جمع آوری کرده

میگه من حاضرم ثواب این کتاب روبدم به شیخ کاظم عذری

شیخ کاظم عذری ثواب اون شعرایی که برای امام حسین گفته رو بده به من.

حالا این رو گفتم که این بحث تمام بشه حالا ببینیم شیخ کاظم عذری چی گفته

شعر شیخ کاظم عذری چیه ایشون یه بیت شعر دارد

یوما ابالفضل الستجار بالهدی

روز عاشورا روزی بود که امام هدی، امام هدی اینجا منظور کیه؟ امام حسین علیه السلام

روز عاشورا روزی بود که امام هدی که حسین علیه السلام باشه به حضرت ابالفضل پناهنده شد

عذری این مصرع رو گفت به نظرش اومد که این با شأن امام حسین جور در نمیاد که امام پناه به ابالفضل بیاره

نه دیگه ابالفضل پناه به امام میاره همه کائنات به امام پناه میارند معنی نداره که

بگی امام داره پناه به ابالفضل به غیر از من از همین جهت دیگه ادامه نداد

قلم رو گذاشت رو زمین گفت بخوابم فردا صبح درستش کنم

همون شب تو عالم رویا آقاابا عبدالله الحسین رو تو خواب دید آقا بهش فرمود

عذری چرا ادامه نمیدی شعرت رو چرا ادامه نمیدی بنویس دیگه

آقا فرمود نه درسته روز عاشورا نه تنها بچه‌های من به ابالفضل پناه بردند بلکه خود منم به ابالفضل پناه بردم

بعد مصرع دوم خود امام حسین فرمود ، فرمود عذری بنویس که

و الشمس من کدر الاجاج لسامها

پناهنده شدن امام به عباس در روز عاشورا می‌دونی کی بود زمانی بود که گرد و غبار زمین کربلا آسمون رو

پوشونده بود مصرع دوم خود امام فرمود می‌دونی من کی به عباس پناه بردم

اون موقعی که گرد و غبار آسمان کربلا پوشونده اونجا بود من به عباس پناهنده شدم

این هم یه لقب آقا ابالفضل العباس المستجار.

من یک کرامت از آقا ابالفضل عرض می‌کنم

نقل می‌کنند که یه شخصی بود میگه من یه خونه‌ی ساختم

خونه‌ی داشتم و اینها بعد یه بنده خدایی رو آوردم برای پنجره‌ها یه پنجره آلومینیومی زده بودیم و اینها

قرار شد این بنده خدا بیاد و مثلاً با ما حساب و کتاب بکنه

یه کارت ویزیت داشت این کارت ویزیتش رو گذاشت جلو من

من نگاه کردم به این کارت ویزیت خنده ام گرفت دیدم روی کارت ویزیت نوشته معاویه ابوالعباس

این صاحب کارت وقتی که دید من خنده ام گرفت گفتش که حتماً تو جعفری هستی،حتما تو شیعی هستی

آخه تردید ندارم تو اسم من رو دیدی خنده‌ت گرفت میگه منم گفتم آخه معاویه ابوالعباس این یعنی پریشونی یعنی سردرگمی

آخه چطور میشه شب و روز با هم جمع بشه چه جوری میشه آسمون و زمین رو به هم دوخت

معاویه ابوالعباس گفت آخه این داستان داره  گفت به حق عباس قسمت میدم گوش کن قشنگ داستان من رو گوش کن

میگه اومد نشست و یه نفس عمیقی کشید و شروع کرد به قصه رو تعریف کردن

گفت هفده سال بود ازدواج کرده بودم خدا فرزندی به من نداده بود

هفده سال گفت به خدا قسم همه کشور های اروپا رو بگو رفتم آمریکا رفتم

پولدارم بود یه شخص پولدار سنی اسمشم معاویه

حالا ببین شیعیان کجا نشستند شیعیان کجان اونایی که ناامیدند چند ساله بیست ساله اون ور این ور رفتند بچه‌دار نشدند

میگه هر کشوری که فکر کنی من رفتم هی می‌گفتند خانومت نازاست

ما نمی‌تونیم از عهده ما برنمیاد میگه خانومم که ناامید شد میگه اصلاً حالت افتادگی پیدا کرده بود

قطع امید کامل ولی من هی می‌رفتم این طرف میگه عطاری نبود که من نرفته باشم

طب سنتی نبود که من نرفته باشم همه جا من رفتم میگه یه روز مادر همسرم از یه شخصی سخن به میون آورد

که می‌گفت از خانومی شنیده برای حامله شدن دست به دامن او باید شد

خیلی هم زود به نتیجه میرسه گفتم به مادر خانمم گفتم اسمش چی بود

اون بنده خدا که می‌گفتند گفت نام او عباس هست مرقد شریفش کربلاست

اگر می‌خوای زود نتیجه بگیری باید دست به دامن او شد میگه ما تو سوریه بودیم

رابطه سوریه و عراقم اون موقع خوب نبود که بخوایم مثلاً از طریق مرز بریم سمت عراق و کربلا و زیارت کنیم و اینها

میگه من همون جا یه لحظه توسل کردم آدمی که هی این ور اون ور میره نمیشه قطع امید می‌کنه

یه جاهایی هم یه روزنه امیدی ببینه سریع دست ولو اینکه با عقاید خودش جور در نمیاد ولی میگه چیکار کنیم سنگ مفت گنجشک مفت

میزنیم دیگه میگه تو همون لحظه روی دلم رو کردم سمت آقا ابالفضل

گفتم یا ابالفضل دستم به دامنت یه کاری بکن برای ما میگه همون شب تو عالم خواب دیدم

یه شخص با هیبت بلند قامت میگه معاویه بیا سمت ما بیا به سمت ما

با هیچ مشکلی تو مواجه نخواهی شد و به سمت کربلا بیا

میگه من از خواب بلند شدم بلافاصله مقدمات سفر رو فراهم کردم و دست زن و بچه‌م رو هم گرفتم رفتم کربلا

حالا ببین اومدم کربلا زیارت کردم توسل کردم خودمو چسبوندم به ضریح مقدس آقا ابالفضل میگه التماس کردم گفتم یا ابالفضل

ما شنیدیم که تو کار رو درست می کنی حالا دیگه خدا خیرت بده کار ما رو هم درست کن

خیلی ساده حرف میزد مثل ما هم قلمبه سلمبه نمی‌تونسته حرف بزنه

ساده گفت آقا خانوم ما باردار نمیشه هفده ساله ما ازدواج کردیم باردار نمیشه

میگه که اینجوری التماس کرد و نذر کرد که اگر بچه به دنیا اومد اسم بچه رو عباس بزاره

گفت نذر می‌کنم اگر خدا به من بچه‌ی داد اسمش رو عباس بزارم هر ساله هم بیام به زیارت مرقد این آقا

میگه یک ماه نگذشت والله به خدا قسم یک ماه نگذشت حالات خانمم رو دیدم که دگرگون شده

بردیمش دکتر آزمایش و اینها دکتر گفت معجزه الهی همین لفظ همين عبارت گفت

آقا معجزه الهی مبارک باشه خانوم حامله س میگه به خدا قسم تو اون لحظه من نزدیک بود سکته کنم از ذوق

نزدیک بود سکته کنم از شوق گفتم خدایا ما هفده سال این ور اون ور رفتیم این طرف و اون طرف خودمون رو کشتیم

یه بار رفتیم کربلا زیارت ابالفضل کردیم توسل دست به دامن ابالفضل شدیم

گرفتیم کارمون درست شد میگه دست خانوم رو گرفتم گفتم بریم کربلا

دوباره برگشتیم میگه تواین ایام بارداری ما تو کربلا بودیم میگه هر روز می‌رفتیم تو حرم آقا ابالفضل

تو حرم آقا امام حسین التماس این آقا تشکر از این آقا

زیارت این آقا تو کربلا بچه ما به دنیا اومد گفت فلانی الان که دارم قصه رو برات میگم بچه من هفت سالشه

به خدا قسم از خونه بیرونش نمی یاریم می‌ دونی چرا خدا به من یه بچه ای داده اصلا اینقدر زیبا رو

که جرات نمی‌کنیمش بیاریمش بیرون اصلاً قیافه من رو می‌بینی قیافه بچه‌م رو می‌بینی اصلاً احساس می کنی روز و شبه

اصلاً احساس روز و شبه یه بچه ای از قبل آقاابالفضل روزی ما شده که حد و حساب نداره

حالا که حال دل شما هم عوض شده شعر می خونم روضه من این شعره باشه

و از خدا می‌خوام که خدا برکت بده به این جلسه ما به این محفل ما

که انشالله که حرم آقا ابالفضل زیارت آقا ابالفضل العباس رو ما به جا بیاریم

صلی الله علیک یا اباعبدالله

روضه من این شعر باشه

شه لب تشنه اینجا منظورش از شه لب تشنه امام حسین علیه السلام هست

شه لب تشنه چه اندر بر سقا آمد کی اون ساعتی که آقا ابالفضل افتاده رو زمین

شه لب تشنه چه اندر بر سقا آمد جانش به لب اندر لب دریا آمد

دید بی دستی او کرد چنان آه و فغان

وقتی آقا اباعبدالله نگاه کرد دید برادر دست نداره ناله ش به آسمون بلند شد

که مشوش به جنان نخله طوبی آمد

تنگ بگرفت قد سرو علمدارش را

که تزلزل به تف عرصه ی قبرا آمد

کرد از قامت او شور قیامت برپا

که اندر آن دشت بلا محشر کبری آمد

دید چون روی منیرش شده از خون گلگون

روز اندر نظرش چون شب یلدا آمد

وقتی آقا اباعبدالله چشمش به برادر افتاد

اینجاش خیلی جان سوزه رفقا این یه بیتش رو خوب دل بدید من روضه‌ام همین باشه‌

مغز سر کوفته و دست جدا از بدنش

حالا واکنش امام حسین چی بود

وا اخا گفت دلش سیر ز دنیا آمد

گفته ای جان برادر کمرم بین شده خم

چه جراحت که به این قامت رعنا آمد یا اباعبدالله

رو کنم بی تو چه سان جانب این خیل زنان

این کلام ابی عبدالله میگه عباس داداش من چه جوری برم سمت خیمه‌ ها بدون تو

بدون تو چه جوری برم سمت خیمه‌ها

رو کنم بی تو چه سان جانب این خیل زنان

خواهرت امر اسیریش مهیا آمد

حسین جان حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *