بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۹۸
●وقال (علیه السلام) :لا نَسبن الاِسلام نَسبه لَم یَنسبِهَا احَد قَبلی
●حضرت امیر صلوات الله علیه که جان عالم فداشون باشد میفرمایند:
اسلام رو چنان تفسیر میکنم که هیچکس پیش از من، قبل از من این اسلام را این جوری تفسیرنکرده باشه.
خب آقاامیرالمومنین می فرمایید:
سلونی قبل ان تقفدونی از من بپرسید قبل از اینکه من رو از دست بدید.
بیایید بپرسید من به راههای آسمون آگاهترم تا راههای زمین .
یعنی نهایت علم رو میخواد نشون بده .
حالا اون بزرگوار میخواد اسلام رو تفسیر کنه حضرت میفرماید که: الاسلام هو التسلیم
اسلام ، اگر اسلام همون تسلیم هستش خب من اول یک بار بخوانم هو التسلیم تسلیم چیه
هو الیقین همون یقینه ،یقین چیه الیقین هو التصدیق همون تصدیق هست
والتصدیق هو الاقرار تصدیق هم اقرار کردن بعد می فرماید که :
و الاقرار هوالعداء اقرارهم همون اداکردنه
والاداء هوالعمل ، ادا همون عمل هستش .
خب پس اسلام رو حضرت امیر فرمودند:
تسلیمه. تو قرآن از دو نفری که تسلیم بودن یاد میکنه دو نفری که تسلیم بودند می فرماید که:
ونادیناه یا ابراهیم از اینجا براتون بخوانم
فلما بلغ مع سعی ، وقتی که جناب ابراهیم به مقام سعی رسید گفت که فقال یابنی گفت پسرم
انی اراءفی المناء من دیدم در خواب که حالا یا میبینم در خواب که انی اذبحک من تو رو دارم ذبحت می کنم ماذاتری
پسرم نظرت چیه، خب جناب ابراهیم به پسرش میگه من دیدم که تو رو ذبح کردم نظرت چیه قال یا ابته گفت اف الما طعمر
هرچی که پدر جان بهت امر شده اجرا کن انجامش بده ستجدنی انشاالله من الصابرین
من رو خواهی یافت از صبر کنندگان.
اگه خدا بخواد انشالله از زبونمون نیفته هر کاری رو هم که شما یقینی میخوای انجام بدیا به نظرت میاد اینو صددرصد انجام میدی پشت سرش حتماً انشالله رو بگو.
اصلاً انشالله از زبونت نیوفته گفت من رو انشالله اگه خدابخواد ستجدونی من الصابرین من رو از صبر کنندگان مییابی.
که بعد جناب ابراهیم این بچه رو برداشت آورد، خب فلما اسلماء وقتی دوتاشون هم تسلیم شدن تسلیم در برابر امر خدا شدن .
میخواداجرا کنه ، فلما اسلماء فتلحوا الجبین
جناب ابراهیم اومد پیشانی او رو به زمین قرار داد پیشانی اسماعیلش رو به زمین قرار داد تا ذبحش کنه که بعد ونادیناه یا ابراهیم
ما صداش زدیم گفتیم که خب دیگه قدصدقت الرویا رویات تصدیق شد .
خوابت رو تحقق دادی یعنی کار انجام شد
انا کذالک نزلل محسنین ، ما نیکوکاران رو ، همین که تسلیم بشی فرمان خدا را ادا کنی عمل بکنی این همون اسلامه .
اسلام یعنی تفسیرش میشه همین ….
همین آیات یک ابراهیمی که از روی یقین از روی باور بلند میشه میاد اسماعیلش رو به قربانگاه میاره ما خودمون،
همه اسماعیل هایی که داریم رو به قربانگاه ببریم ، هرکسی ببینید یه کسب اسماعیلش ثروتشه ، بعد ثروتشو به قربانگاه ببره
یه کسی اسماعیلش آبروشه باید آبروشو به قربانگاه ببره تسلیم باشه در برابر امر خدا
این اسماعیلهایی که اسماعیل من با اسماعیل شما فرق میکنه. اسماعیل شما با بغل دستیت فرق میکنه.
هرکسی یه اسماعیلی داره همه باید اسماعیل هامون رو بیاریم ، در برابر خدا ذبح کنیم .
جناب ابراهیم ذبح کرد بعد از نیکوکاران شمرده شد .
البته اینم بگما خب یه مقداری رو جلو رفت شمشیرش بریده نمیشد نمی برید سررو و لذا فدیه قرارداد
فنادیناه بذبح العظیم ، یه ذبح عظیم دیگه رو خدای متعال فدیه قرار داد به عوض اون قرار داد اون ذبح عظیم چیه؟
کربلاس. خب پس این رو انشالله عنایت داشته باشید یه حدیث از امام رضا علیه السلام میخونم بحثمو تمام می کنم.
امام رضا علیه السلام جان عالم به فداشون میفرمایند:
ان الایمان افضل من الاسلام به درجه
ایمان یه درجه بالاتر از اسلامه ، وتقوا افضل من الایمان.
بعد میفرماید که تقوا یک درجه بالاتر از ایمانه بعد میفرماید که:
ولم ولم یعتبنو آدم افضل من الیقین ، و به فرزند آدمی بالاتر از یقین داده نشده همونی که جناب ابراهیم دنبالش بود،
میگفت خدایا برای من مردگان رو زنده کن که ببینم آخرش چی؟ یقین
لتطمئن بگید قلبی و قال ابراهیم رب ارنی
خدایا به من بنمایان ،کیف تهی الموت چه جوری مردگان رو زنده میکنی؟
قال اولم تومن ، ایمان نداری .
قال بلا، ایمان دارم منتها دنبال یه چیز دیگهام. ولکن لتطمئن قلبی ، دلم میخواد یقین برسم به یقین .
پس تا یقین نداشته باشی کار درست نمیشه .رو یقین باید کاراتو انجام بدی .
روی یقین باید امروز صبح نمازاتونو خوندید ، رو حساب یقین خوندید یا رو حساب عادت خوندید؟
من بندهای هستم ازبندگان خدا تکلیفی به عهده ام هستش میخوام بیام در برابر حق تعالی بایستم پیشانی رو زمین بزارم
مثل جناب ابراهیم که اسماعیلشو اورد پیشونیشو گذاشت رو قربانگاه الهی یقین، که میخوام اینجوری اسماعیل وار، ابراهیم وار از روی یقین که ببینم این رؤیته این دیدنه .
اون یقین رو هم انشالله میاره. مولوی یه قصه ای رو میاره، قصهشم معروفه…
که یه کسی تو هندوستان از هندوستان یه فیل برمیداره میاره.
فیل توی اتاق تاریک بوده قرار بوده صبح رونمایی بشه، بعد مردم شهر اومدن بی تاب بودن میگفتن میخوایم فیل ببینیم .
آقا اونم هی میگفتش که اجازه بدید صبح بشه هوا روشن بشه، در رو باز کنم این فیل رو بیارم بهتون نشون بدم.
نه ما میخوایم فیل ببینیم شما بزار ما تو این تاریکی بریم یه نگاه کنیم.
بعد جناب مولوی دارد که گفت باشه ببخشید این هندیه میگه بیاد ببینید.
بعدیکی وارد میشه دستش رو می گیره به خرطوم فیل وقتی به خرطوم فیل می گیره میگه به همچون ناودونه این فیل، بسان ناودونه.
بعد اون یکی میاد گوش فیل رو لمس می کنه میگه بسان بادبزن این فیل، بسان بادبزنه.
اون یکی میاد دستشو میزنه به پای فیل بعد میگه که این فیل به مانند ستون میمونه.
اون یکی دیگه میاد دستشو میزنه رو پشت این فیل میگه فیل بسان یک تخت میمونه..
هرکی اومد یه جای این فیل رو گرفت بعد یه چیزی گفت یه اسمی روش گذاشت ،
یکی گفت باد بزنه. یکی گفت تخته. یکی گفت ستونه. یکی هم گفت ناودونه . این برای شکه برای تردید…
برای ماها اینجوری، ماها درکمون از اسلام اینه.
باید به اون حقیقت برسیم ، به اون نورانیت برسیم. ببینیم بعد اون موقع است که دیگه آدم میتونه اظهار کنه، میتونه فدا کنه انشاالله…
خدا به باطن محمد و آل محمد به همه ما رحم بفرماید .
خلاصه تا اون نورانیت نیاد درست نمیشه اون نورانیته باید بیاد تا یقینم پشت سرش بیاد میگن کمترین چیزی که بین بندگان تخس شده ، یقین، یقینه .
باید روزی بشه . از خدا بخواد ، خدا بهتون یقین بده یقین .
اگه داشته باشید اعمالتون وزن پیدا میکنه، ارزش پیدا میکنه، همین امروز صبح از خدا بخواد .
بگو خدایا به من یقین بده باور بده.
باور قلبی که ان شاءالله روی اون یقین دیگه عمل اگه پیاده بشه فوق العاده میشه.
صلی الله علیک یا اباعبدالله
اصحاب امام حسین روز شب عاشورا تو خیمه که بودن امام حسین به همشون نشون داد،
پرده رو زد کنار از جلو چشم همشون
دیدن اون وضع رو دیدن و لذا به مرحله یقین رسیده بودند که وقتی می خوا ستن غسل شهادت کنند .
دارد شب عاشورا همه غسل کردند حالا اینجا بحث خیلی متفاوته که غسل چی بوده و اینا بماند.
منتها میخوام بگم اینجا که حبیب بن مظاهر دم در وایساده بود
این دونه ، دونه اینا رو میفرستاد داخل خیمه میرفتن غسل می کردن بعد هرکی که میخواست بره تو خیمه غسل کنه یه شوخی با اینم میکرد مثلاً یه چیزی میگفت مثلا میخندون
یکی مسلم بن اوسجه گفت حبیب امشب شب شوخیه امشب شبی آخه من تا به حال ندیده بودم تو شوخی کنی اینها
بعدگفتش که اگر امشب شوخی نکنیم کی بکنیم فردا ما تو جوار رحمت الهی هستیم
ببین این حرف مال یقینهها . یه پیرمرد نود ساله چه جوری از روی یقین حرف میزنه
خب بعد روز عاشورا که شد همه خودشونو فدا…
السلام علیک و علی الارواح التی حلت به فنائک
سلام من بر تو حسین جان
و بر اون روح ها یی که در تو حل شدند درتو فانی شدند
همه اینها در امام حسین ذوب شدند
قربون تک تک اصحاب امام حسین
اخرش میشه میگه
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
من هروقت به این اولاد الحسین میرسم دلم اتیش می گیره میگمببین اولاد و بچه های امام حسین این دخترا
دخترا تو کربلا چقدر سختی کشیدن که اینجا حدیث عاشورا که یه حدیث قدسیه اولاد امام حسین خیلی سوا جداگونه میاره
السلام علی الحسین
وعلی علی بن الحسین
وعلی اولاد الحسین
و علی در اخر هم اصحاب رو میاره والاصحاب الحسین
فدای تک تک تون
امروزمهمون رقیه خانم امام حسین باشیم
رقیه جان میشه ما رو یه نگاه بکنی
تو رو جون بابا امام حسین تو رو جون علی اکبر تو رو جون ابوالفضل عموی رشیدت
خانم جان یه دست محبت روی تک تک ما بکش
السلام علیک یابنت الحسین یا رقیه
تو تاریکی های شب صدا زد بابا دلم برات تنگ شده انقدر جانسوز ناله زد سر بابا تو همون نیمه های شب برای دیدن دختر
همچین که سر رو مقابل او قرار دادن اول یه نگاه به عمه کرد
عمه من گرسنمه اما ولی غذا نخواستم
عمه جان من بابا رو میخوام
گفت دخترم بابا همینجاست
همچین که روپوش رو کنار زد دید
بابا به دیدن او آمده بابا خوش آمدی
دختر سه ساله دیگه توونی براش نمونده
سر بابا رو به دامن گرفت صدا زد منن الذی قطع الوریدک
بابا کی رگهاتو بریده بابا محاسنتو به خون سرت خضاب کرده
حرف آخر بابا کی منو یتیمم کرده
اینجا بود لبهاش رو گذاشت رو لبهای بابا
یه وقت دیدن سر از یه طرف او هم از یه طرف روی زمین
حسین جان حسین جان حسین جان