بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۱۸۵
●قال (علیه السّلام) :کَفَی بِالقَنَاعَهِ مُلکا وَ بِحُسنِ الخُلُقِ نَعیِما وَ سُئِلَ علیه السلام عَن قَولِهِ تَعَالی فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاه طَیِّبَه فَقالَ هِیَ القَنَاعَهُ
●آدمی را قناعت برای دولتمندی، و خوش خلقی برای فراوانی نعمت ها کافی است.
حضرت امیر صلوات الله علیه جان عالم به فداشون میفرمایند که:
کفی یعنی کافیه، ملکا یعنی پادشاهی کافی است، یعنی اگه کسی میخواد به پادشاهی برسه همین یکی که الان میخوام بگم همین یه دونه کافیه، بسه.
شما چه جوری میتونید به پادشاهی برسید ؟ هر کدومتون میتونید به پادشاهی برسید، منتها چه جوری؟
کف بالقناعه، با قناعت هر کسی میتونه به پادشاهی برسه.
خب کسی که به حداقل زندگی قانع بشه خب نیازی به خلق روزگار نداره دیگه، پادشاه حسنش اینه که به هیچکی نیاز نداره،
به خلق نیاز نداره مردم ، پا میشن میان در خونه پادشاه گدایی میکنند،
پادشاه میره گدایی کنه در خونه مردم؟ نه خب اونی هم که قناعت داره قانعه اونم به خلق نیاز نداره.
پادشاه یه آرامشی داره دیگه، فردا تامین،پس فردا تامین، خزینه همیشه پره، اون آرامش رو هم مرد قانع هم داره .
خانومی که اهل قناعته اونم داره. پادشاه لذت میبره از زندگی خب .
این اهل قناعتم اونایی که قانع هستند اینا هم از زندگی لذت میبرن و هیچ سلطانی از مملکت وسیع و گسترده خودش اینجوری نیستش که مثلاً لذت نبره ،
لذت میبرد ، اهل قناعت هم این زندگی که دارند ولو مختصر ولو کم لذت می برند.
این یکی ، و این
و بحسن الخلق نعیما این عطف به بالقناعه ملکا هستش .
پس اون کفی که اول اومد سر اینم میاد حالا اینجوری معنی کنیم .
کافی است نعمت، اون نعیما رو نگاه بکنید نعمت با چی، نعمت گیرت میاد گیرت میاد با حسن خلق با اخلاق خوب، با اخلاق خوب نعمت گیرت میاد .
میخوای نعمت گیرت بیاد خوش اخلاقی کن اخلاق خوب داشته باش،
وقتی اخلاق خوب داشته باشی همه قلبهای مردم به سوی تو متوجه میشه بعد خب همین کافیه برای تو دیگه ،
آدمی چقدر تلاش میکنه که مردم به سوی متوجه بشن .
مثلاً پول یه وقتایی خرج میکنه که مردم بهش، مردم دوستش داشته باشن .
تو با اخلاق خوش میتونی همینو به دست بیاری .اخلاقتو خوب کن مردم همه تو رو دوست خواهند داشت.
پس حسن خلق یه نعمتیه، از چه جهت نعمته ؟
مردم دلهاشون با او میشه ،بعد همه به او با عنوان یه انسان با فضیلت میشناسنش، نگاه بهش میکنن و هم مایه نجاتشه تو آخرت .
چون تو آخرتم بالاخره میان میگن این آدم خوش اخلاقی بوده ،خدا هم که خوش اخلاقها رو دوست داره، پس برو بهشت .
میگه و سال، سوال شد از عن قوله تعالی از قول خدا،
از امیرالمومنین سوال شده درباره قول خدا .
اون قول خدا ، من عمل صالحا من ذکر او اونسی
هر کسی عمل صالح انجام بده چه مرد چه زن و هو مومن ،
در حالی که اون مرده و زنه مومن باشه فلنحیینه حیاه طیبه ،
به طور قطع، طور مسلم ما او رو حیات پاکیزهای میدیم بهش.
از امیرالمومنین سوال کردن آقا این فلنحیینه حیاه طیبه اینکه خدا میگه ما او رو حیات طیبه میدیم، این حیات طیبه چیه؟
آقا جانمون امیرالمومنین فرمودند :
هی القناعه این حیات طیبه که خدا میده به اون مرده به اون زن مومنه قناعت دلشو راضی میکنه به اون چیزی که داره بعد خب آدم قانع اهل شکر میشه ،
اهل سپاسگزاری میشه .اما اونی که قانع نیست همش نق میزنه، این چه زندگیه،چرا اینجوری بشه .
زنی که قانع نباشه یه بار غر بزنه اعمالش …
میگن یه خانومی که صبح تا شب عبادت بکنه صبح تا شب قرآن بخونه ، صبح تا شب سرش تو سجده باشه، بعد بیست .
شب که میشه شب که میشه آقا میاد تو خونه، به آقاش بگه این چه زندگیه تو برای من ساختی.
همه اعمالش حبط میشه.بگه که مثلاً بگه که چه گلی به سر من زدی تو .
اگه اینو گفت من روایت دارم میخونما از روایت دارم میگم .
بگه به شوهرش بگه تو چه گلی زدی به سر من اینکه میگه همه اعمالش حبط میشه.نابود میشه.
تمامش خراب میشه پس آقا ،حاج خانم اهل قناعت باش ، بهش بگو الحمدالله.
اینکه میگه فلنحیینه حیاه طیبه،
ما به او حیات طیبه میدیم آقا امیرالمومنین میفرماید يعني قناعت.
یعنی دل سیری دل پری ،
وقتی دلت پر شد سیر شدی ،بعد راضی شدی ،همش میگه الحمدالله.
شوهره که میاد میگه الهی قربونت بگم من خدا را شکر میکنم خدا رو حمد میکنم تو رو دارم این زندگی رو دارم .
چی بهتر از این زندگی ،چی بالاتر از این زندگی. نه واقعاًش همینه .
اینا میشه حیات طیبه. این زن اگه بمیره میبرنش پیش آسیه ، حضرت مریم.
این زن اگه بمیره و میره بالا بالاها ولی اگه هر روز غر بزنه ..
از این زنا خدا روزی همه ما بکنه انشالله خدا را شکر خانوم ها رو اهل بهشت قرار بده که ما دنبال خانما بریم .
و الا اونا برن جهنم ما هم میریم جهنم.
زنها که اهل بهشت باشن تقوا دارن اهل حجاب .. ماهم دنبال اینها میریم بهشت.
ولی اون حضرت حوا رو دیری چیکار کرد. رفت اینوری شوهرشم که شد برد اونور ،از بهشت رفتن جفتشون بیرون .
حالا مردها هم همینه، اهل قناعت باشن ،اهل بریز به پاش نباشن اهل طمع اهل زیاد کردن برای زیاد کردن ، یهو میبینی یه دروغ میگه.
برای اینکه برسه بهت یه خورده بیشتر حاضر میشه امام بکشه.
اون لعنتی عمر سعد خدا لعنتش کنه توی روضه حضرت مسلم گفتم بهتون اشاره کردم که آقا تو این ایام عمر سعد رو لعنت کنید لعنتش کنید
این نانجیب وقتی دید جناب مسلم اومده تو کوفه داره جولان میده
سریع نامه نوشت به ابن زیاد که ببخشید به یزید که کوفه از دست رفت
یه نامه مفصل که فلان فلان..
نعمان بشیر اینجاست و ..
برای دنیا ها ، برای اینکه یه خورده بیشتر گیرش بیاد
بعد آدم زاهدی هم هست تو مسجد هم هست که میگفتن کبوتر مسجد کوفه است
بعد نامرد نامه نوشت به یزید که فلان یزیدم نامه نوشت به ابن زیاد
ابن زیاد حاکم بصره بود ۲۸ سالشم بود گفت آب تو دستته بذار زمین بصره رو ول کن برو کجا برو کوفه
این همش زیر سر عمر سعد که بعد ابن زیاد به تاخت اومد کوفه
گفت دستتونو میبردم پاتونو میبرم گیس زناتونو میبرم فلان میکنم اینجوری میکنم اونجوری میکنم
رفتید پشت مسلم در اومدید همتونو بیچاره میکنم
یه عده رو که از زندون یه عده رو پولدار ترسوند اینجوری شد قصه این شد که جناب مسلم تو کوفه در به در بگرده دنبال یه پناهگاه
دنبال یه پناهگاه که هر کاری کرد جناب مسلم خیلی روضه جناب مسلم غریبانه است
اصلا اجازه بدید امروز صبحم دست به دامن این آقا بشیم فدای جناب مسلم بشم چقدر غریبانه
هر کاری کرد یه نفر راش بده تو این خونه آخرالامر یه پیرزن پیدا شد راه داد به جناب مسلم
اونم تا شنید که میگه من مسلم ابن عقیلم گفت آقا این خانه خانه توئه منم کنیز توام
بعد دیگه قصهاش مفصله تا رسید به اونجایی که جناب مسلم رو بردن بالا دارالعماره
دیدن جناب مسلم اشک میریزه گریه میکنه یکی گفت مسلم چرا گریه میکنی گفت آخه گریه من برای اینه که نامه نوشتم به اون آقا گفتم بیا کوفه
همه چی آماده است اون آقا دست زن و بچهشو گرفته داره میاد سمت کوفه
حالا میخوام بگم حسین جان کوفه نیا کوفی بیمروت شرم و حیا ندارد
یه شاعر هندی خیلی قشنگ شعر گفته گفته مسلم تو شهید شدی تو کوفه
زنای کوفه برا تو گریه نکردن مسلم
پشت سرش من فارسیشو میگم معنی مضمون میکنم
تو کوفه شهید شدی زنهای کوفه برا تو گریه نکردند
بعد میگه مسلم اصلازنهای کوفه لیاقت ندارند برا تو گریه کنند
خبر شهادت تو رو به کاروان امام حسین رسوندن وقتی امام حسین داشت میومد سمت کوفه
تو راه یه دو سه نفر از کوفه داشتن میومدن آقا اینا رو بالاخره صحبت کردن و اینها خبر بد تلخ
اونا کوفیا دو نفر اهل کوفه گفتن یا اباعبدالله تو اندرون ما به شما خبر بدیم یا اینجا کنار اصحابتون
آقا فرمودند ما چیزی اندرونی نداریم هرچی هست بگید
گفتن آقا از کوفه اومدیم بیرون در حالی که پای مسلمو بسته بودند به اسب تو این شهر میچرخوندن
تو کوچهها تو خیابونا اینجوری میچرخوندن
دارد امام حسین انقدر به هم ریخت ناراحت شد بعد بلند شد اولین کاری که کرد این بود که
اومد سمت خیمه خانمها صدا زد زینب خواهرم دختر مسلمو صدا بزن بیاد
وقتی دختر مسلم اومد آقا ابی عبدالله این بچه رو نشوند
خواهرزاده امام حسین میشد آقا اباعبدالله این بچه رو نشوند رو پای خودش
بعد دستشو آورد بالا رو سر این بچه هی نوازش کرد نوازش کرد این دختر بچه گفت دایی تا به حال منو اینجوری نوازش نکردی مدل نوازشت اینجوری به من میفهمونه که من یتیم شدم
بابا ندارم دیگه تا این بچه اینو گفت امام حسین گریه کرد
همه اهل خیمه گریه کردن حالا این شاعر هندی میگه
مسلم زنهای کوفه لیاقت ندارن برا تو گریه کنن
دختر علی زینب کبری براتو گریه کرده
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
عزیزان شنیدید سر جناب مسلمو آویزان کردن به دم دروازه شهر
چه صحنه تلخی بود این سر گویا موند تا اون روزی که بقیه سرها رو نیزه وارد شهر کوفه شدند
دختر علی زینب کبری با دست بسته به اسارت وارد شهر کوفه شد
جانهای عالم فدای شما عزیزان پیغمبر
حسین جان حسین جان