بسم الله الرحمن الرحیم
■ حکمت شماره ۳۱۱
● وَ قَالَ (عليهالسلام): مَا اِسْتَوْدَعَ اَللَّهُ اِمْرَأً عَقْلاً إِلاَّ اِسْتَنْقَذَهُ بِهِ يَوْماً مَا
حضرت امیر صلوات الله علیه میفرماید:
به ودیعت نگذارد خدا اون ما، مای نفیه ، خداوند امانت نداده ودیعت ، یعنی امانت .خداوند نداده به کسی عقل رو ،
یعنی خدا به کسی عقل نداده مگر اینکه همون مقدار عقلی که بهش داده یه روزی نجاتش میده. خدای تبارک و تعالی اگر به کسی عقل بده اون عقل دستگیری میکنه ، چون عقل امام میشه و میتونه انسان رو توی تصمیم گیریهایی که میکنه براش رهبری بکنه امامت بکنه، و بهترین تصمیمگیریها رو داشته باشه.
حالا توی این شرحش همیشه من عرض کردم عقل ، غیر از علمه .
علم یه چیزیه ، عقل هم یه چیز دیگه است. گاهی اوقات میشه بعضیا هستند خیلی عالمند ولی اصلاً زندگی خوبی ندارند چون تصمیم گیریهایی که دارند عاقلانه نیست با اینکه خیلی عالم هستند .
چند تا دکترا داره ولی زندگیش خیلی به هم ریخته است خیلی بده اون چیزی که تو خونواده حکم میکنه و جاری هست علم یا عقله؟
عقل دیگه، عقل حاکمه. اگه عقل نباشه مثلاً پدر دکتر مادر دکتر بچهها همه دکتر، اما عقل ندارند چه زندگی میشه چه اتفاقی میافته..
یه بحثی هست اینکه الان اروپا امامشون عقله یا علم؟ علم.
امام اروپا عقل نیست، علم . اونا میگن اگه ما رسیدیم به این نقطه میزنیم ژاپنو خورد میکنیم علم مهمه.
ولی عاقل میگه این کار احمقانه است که مثلاً من بمبو بریزم رو سر مردم زن و بچه تقصیری ندارند گناهی ندارند ،عقوبت داره .
مثلاً تو بحث ویروس کرونا اصلاً براش مهم نیست که میگه من با علم رسیدم به این نقطه که این ویروس رو اینجوری کنم، ویروس رو تولید کنم برای چی تولید کنم، داروهام رو بفروشم داروهایی که الان تو انبار داره خراب میشه، داروها رو بفروشم .
عقل میگه نه، این کار غلطه. علمی خوبه که عقل راهنماییش کنه، علمی خوبه که عقل رهبریش کنه .موقع علم به درد میخوره که پشتیبانش عقل باشه.
ایشون هم تو شرح میفرماید که ، عقل شاخههای مختلفی داره خداوند تو هر کسی یک شاخه یا دو تا شاخه از عقل ودیعت گذاشته.
مثلاً بعضیها عقل معاد دارند، میدونه که روز قیامتی هست.
همش عبادت میکنه همش طاعت داره همش قرآن میخونه روزه میگیره صلوات میفرسته لا اله الا الله میگه میشه عقل معاد.
درک میکنه الدنیا مزرعه الاخره اینو میفهمه عقلانیتش کار میکنه.
بعضیا عقل معاش دارند خیلی عجیب و غریبند اینا وقتی میرن تو بازار به خاطر اون تصمیم گیریهای عاقلانهای که دارند پولدار میشن خیلی زود هم پولدار میشن،
به این میگن عقل معاش، استعداد خیلی خوبی تو کشاورزی دارند توی صنعت دارن یا میرن توی هنرهای دستی یهو میبینی کارشون گل میکنه. خب این نقاط قوت رو اسمش رو عقل میزاریم که خدای متعال در میان بندگان تقسیم کرده یه روزی که فکر نمیکنی همین عقل معاد یا عقل معاش تورو نجاتت میده.
خدایا بارالها حظ و بهره ما رو از عقل زیاد کن.
اونی که این عقل رو پویایی میده موتورش رو به کار میندازه مشورت کردن وگرنه یه وقتهایی میبینی آکبند نشه خدایی نکرده عقلهامونو آکبند از خدا گرفتیم آکبند هم به خدا تحویل بدیم حیف.
اگه عقل نباشه زندگیها مختل میشه ،حالا باید آدم رو عقلش کار کنه عقلش رو تربیت بکنه عقل باید رشد بکنه.
انشاالله که ما هم بتونیم عقلون رو به اون نقطهای برسونیم که سبب نجاتمون بشه در عرصههای مختلف .
صلی الله علیک یا اباعبدالله
امروز میخوام ببرمتون در خانه حضرت رقیه سلام الله علیها این نازدانه ابی عبدالله باب الحوائج و تو مجالسش یه عنایات خاصی میشه یه جلوههای خاصی میشه
ما هم روضه صبحمون خیلی مفصل که نیست کوتاهه تو این لحظه کوتاه یه ارتباطی بگیریم میخوام بگم گدای خوبی باشیم برای سه ساله امام حسین
اوناکه بلدن مهمان نوازی بلدن گداپروری بلدن ما مهمون خوبی باشیم ما گدای خوبی باشیم در خانه سه ساله ابی عبدالله
چه فخری بالاتر از این گدای سه ساله امام حسین باشیم اگه گدای سه ساله امام حسین باشیم کار تمومه
میدونی چرا چون دست رقیه همیشه تو دست باباشه
اون نازدانهای هست که هیچ وقت نمیخواد از بابا جدا شه و این رو ثابت کرده دیگه مخصوصاً اون ساعتی که دیگه سر وارد خرابه شد
گفت عمه جان دیگه نمیخوام از پدر جدا بشم میخوام کنار پدر باشم میخوام همراه پدر باشم خدا رحمت کنه آقا مجتبی تهرانی رو میفرمود اومد با دو تا دستانش سر رو بلند کنه دید زورش نمیرسه خب بچهای که غذا نخورده بچهای که گرسنه بوده بچهای که راه زیاد رفته بچهای که توان نداره چه جوری سر رو بلند کنه
دیگه نتونست با دستش بلند کنه بازوهاش رو به اطراف سر گرفت سینهاش رو به سر چسوند خب اینجوری از تمام بدنش کمک گرفت
یه وقتی هست شما فقط قوت بازو رو نه یه وقتی با تمام بدنت استفاده کرد این سر رو بلند کرد روی دامن خودش گذاشت روی پاهای کوچیک خودش گذاشت
از صبح گفته بود اگه بابا رو ببینم پای کبودم رو بهش نشون میدم اما حالا میبینه بابا اومده
بابا اصلاً پا نداره از صبح گفته اگر بابا رو ببینم صورت نیلیمو بهش نشون میدم حالا نگاه میکنه میبینه صورت بابا پر از زخمه و جراحت صدا زد بابا
بس که دویدم عقب قافله
پای من از ره شده پر آبله
پدر فدای سر نورانیت
سنگ جفا که زد به پیشانیت
حسین جان حسین جان