بسم الله الرحمن الرحیم
?حلیه المتقین
?جلسه دوازدهم
فصل دهم جامه پوشیدن و درآوردن آن
از امیرالمومنین علیه الصلاة و السلام هست که فرمودند :
۶ چیز از اخلاق قوم لوط بود ،
یکی. کمان گلوله انداختن
اینا یه جور بازی بوده ، مهره انداختن یه نوع بازی بوده حالا بین خودشون بوده و اینا
دوم . سنگریزه انداختن به یکدیگر
وقتی یه کسی وارد شهر میشد اینا دور او جمع میشدن هر کدوم سنگریزه برمیداشتن به نوک انگشتان
به سر انگشتانشون اینجوری پرتاب میکردند سنگ هر کس میخورد به اون شخص
این می اومد او رو برهنه میکرد فضیهتی به سرش میآورد بعد هرچی داشت میبرد تازه یه غرامتم میگرفت ازش.
ببینید من بررسی کردم به اینجا رسیدم که امام صادق علیه السلام میفرماید :
ریشه همه این کارها بخل بوده اینکه امیرالمومنین میفرماید ،
البخل عار ، مومن مثلاً دو تا خصلت نداره این و یکی هم بخله
دروغ نمیگه بخیلم نمیشه . ببینید اینا بخل چه بدبختیه ،
اینا برای اینکه مردم تو باغهای اینا نیان میوه نخورن نمیدونم از سایه درختان اینها استفاده نکنند
دست به چنین کارایی زدن ، پس حتی بعداً همین مد شده بود که یه چیزی برمیداشتند میذاشتن
مثلاً هسته خرما میذاشتن تو سر انگشتشون بعد با اون یکی انگشتشون اینجوری پرتاب میکردن
با نوک انگشتشون میزدن پیغمبر فرمود ، نکنید این کارا ، این کارا مال قوم لوط. فرمود : این چیزی که پرتاب میکنید این تو آسمون میره پایین نمیاد
مگر اینکه صاحب طرف رو لعنت میکنه اون کسی که اینو پرتاب کرده.
مثلا قند رو میذارن اینجوری پرتاب می کنند.
پیغمبر فرمود ، این پایین نمیاد تا اون لحظهای که پایین بیاد اون شخصو لعنت میکنه .
سوم. قندران خاییدن ، قندران خوابیدن از اعمال قوم لوط بوده
یعنی آدامس جویدن از روی شهوت. آدامس جویدن
چهار. جامه بر زمین کشیدن ، لباساشونو بلند میگرفتن بعد از روی تکبر این لباساشون همین جور رو زمین کشیده میشد.
پادشاهانو دیدید چه جوری لباس بلند میگیرند ، از روی تکبر جامه بر زمین کشیدن .
پنج. بندهای قبا و پیراهن را گشودند
این لباسها دکمهها باز بوده نمیبستن دکمهها رو
این هم یه مطلب ، خب در یه حدیث دیگه که معتبر هم هست به سند معتبر هست
یه شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید دید که گریبان جامه را آقا داره پینه میزنه
بعد با تعجب نگاه کرد هی نگاه میکرد آقا فرمود چیه چرا اینجوری نگاه میکنی ؟
گفت از پینه جامه تعجب میکنم از این پینهای که شما داری به لباس میزنی
آقا فرمود ، اون کتابی که جلوی حضرت بود فرمود بخون از این کتاب بخون
اونجا نوشته بود که این جمله نوشته بود تو اون کتابه
ایمان ندارد کسی که حیا ندارد . اونی که حیا نداره ایمانم نداره
مال نیست برای کسی که معیشت به اندازه نمیکنه
اونی که اقتصاد نداره اونی که تو خرجش و اینا اندازه نداره براش مالی هم باقی نمیمونه.
مثلاً شما میری مغازه حواست به جیبت باشه حواست به فردات باشه.
فرمود : مال نیست برای کسی که معیشت به اندازه نمیکنه. این ۲.
۳. مورد سوم و لباس نویی نیست برای کسی که جامه کهنه نداره
یعنی اونی که لباس کهنه نداره لباس نو هم نداره.
بعد یه کهنهای باشه که تن بکنی اون نوعه باقی بمونه و الا تو بخوای هی کهنه رو این کهنهها رو هی بندازی دور و اینا
خب نوعی هم برات باقی نمیمونه ، منظور حضرت اینه که همین پینه بزن اینی که پاره شد .
امیرالمومنین فرمودند : انقدر پینه بر جامه خودم زدم الله اکبر
که از کسی که بر اون پینه میزد شرم کردم.
آخرین روایت اینکه امام صادق علیه السلام فرمود :
هرکس ۱. گریبان جامعه رو پینه بزنه
۲. کفش رو پینه کنه
۳. و چیزی رو که برای خونه میخره برداره با دست خودش به خونه ببره
فرمود اون کسی که این سه تا کارو بکنه از تکبر حفظ میشه .
وقتی شما وسایلو میگیری تو دستت میبری خونه میاد میشکنه تکبره از بین میره .
خدا توفیق بهمون بده انشالله بتونیم در راه درست حرکت بکنیم .
صل الله علیک یا اباعبدالله
یه جمله هم ذکر مصیبت عرض روضه بنده اینجا که میشینم میخوام روضه بخونم یهو یه روضه هی میاد جلو چشمم
هی میخوام در برم ازش برم یه روضه دیگه
میبینم نمیشه امروزم از اون روضههایی که اومده تو ذهنم نمیره
روضه امام حسن مجتبی علیه سلام کریم اهل بیت
فدای اون آقایی بشم که چندین نزدیک هفت مرتبه مسموم شد
هر بار که مسمومش میکردند اون حضرت به قبر پیغمبر پناه میبرد
طلب شفا میکرد خودشو رو قبر آقا رسول الله میانداخت شفا میگرفت
اما عزیزان این بار آخر به حضرت زهر هلاهل دادند
زهر هلاهل مثل برادههای الماس میمونه این وارد معده امام حسن مجتبی شد
معده رو از کار انداخت هرچی آقا میخورد دیگه معده نمیتونست تحمل بکنه
این بار آخر صدا زد کنیزا خواهرم زینب رو صدا کنید بیاد
بی بی زینب اومد وقتی نگاهش به برادر افتاد
دید صورت تمام زرد شده بعد خدا رحمت کنه مرحوم کافی رو میگفت
هی میزد رو پشت دستش هی می گفت ای وای برادرم چه بلایی سرت اومده حسن جان
یه جمله همین روضه امام حسنو ادامه میدما منتها میخوام گریز بزنم
بی بی جان زینب صورت برادر رو دیدی میلرزه رنگش عوض شده
حالت اینطوری شد پس چه حالی داشتی اون ساعتی که سر بریده برادر رو نیزه دیدی
چه حالی داشتی اون ساعتی که تن بی سر دیری
از تاب رفت و تشت طلب کرد و ناله کرد آن تشت را ز خون جگر باغ لاله کرد همچین که سر رو میان تشت آورد
الله اکبر ریحانه پیغمبره یوسف فاطمه س
سر رو عقب کشید ناله همه بلند شد وا حسنا
چه دیدن مگه داخل تشت
پاره های جگر امام حسن رو دیدن بمیرم برا دلت آقا جانم
خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت دل را تهی ز خون دل چند ساله کرد
عرضم تمام بگم بی بی جان یه تشت دیدی پارههای جیگر برادر
یه تشنم ببینی داخل مجلس یزید سر بریده برادر
حسین جان حسین جان