بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه دهم
در رابطه با خطبه ی خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها که منسوب و معروف است به خطبه ی فدکیه
عرض کردیم که حضرت نعمت های خدا رو می شمارند و بابت این نعمت ها حمد می کنند
شکر می کنند سلام می کند برای فزونی این نعمت ها، گستردگی این نعمت ها
تا اینجا که حضرت می فرماید: و خدا برای افزایش و پیوستگی نعمت هاش مردم رو
به یه کاری دعوت کرده ببینید می خواد خدا نعمتش رو چیکار کنه؟
میخواد نعمتش رو پیوسته کنه برای تو حالا شما رو دعوت کرد بخاطر این که
نعمت هاش رو پیوسته بشه و زیاد بشه ما رو دعوت به یه کاری کرده چه کاریه؟
شکرگزاری خدا مردم رو به شکرگزاری فراخوانده دعوت کرده کارت دعوت داده
چجوری دعوتت می کنن در مراسم عروسی میگه آقا بیایید اینجا حالا اینجا خدا برات کارت دعوت داده شما رو صدا زده
که بیا تشکر کن که من میخوام زیاد کنم پیوسته اش کنم این نعمت ها رو ردیف بچینم که لذت ببری کیف کنی
وقتی یه فعلی میره تو باب استفعال ازش معنی طلب فهمیده میشه
شما میگی استغفرالله یعنی من طلب آمرزش می کنم طلب مغفرت می کنم
از خدا میخوام من رو بیامرز حالا الان کلمه ی حمد اومده تو باب استفعال
اِستَحمَد فاعلش خدا الله تبارک و تعالی، از خدای عزوجل طلب حمد کرد
خدا از شما طلب چی کرد؟ چجوری ما طلب بخشیدن میکردیم؟ حالا خدا طلب چی می کنی از بندگان ؟ طلب حمد میکنه
بیایید الحمدللّه بگید خدا از آفریدگان طلب ستایش کرد در مقابل چی باید الحمدلله بگیم؟
در مقابل فراوانی نعمت ها ببین چقدر نعمت داده چقدر فراوان داده نه اولش رو می تونی پیدا کنی نه آخرش رو درک بکنی
پس من خدا از تو طلب حمد کردم از تو میخوام حمد و ستایش
اینا کلمات مهمی است کلمات بزرگی است سر سفره خانم فاطمه زهرا نشستی بگو الحمدلله
به به ثَنا خودش فعل است داشتیم دیگه اینجا مثنی یعنی دو دیگه یعنی خدا خودش تکرار کرد
مثلاََ میگی جَاء ضَرَبَ عَلی ، بعد بخوای فاعل رو تکرار کنی یکی دیگه رو بیاری
ضرب علی و امر فاعل تکرار شد حالا اینجا خدا تکرار کرده دعوت رو
خدا تکرار کرده دعوت خودش رو به چی؟ به این نعمت ها، یه بار شما رو دعوت کرده به
خود این نعمت ها که چیکار کنید یه بارم به امثال این نعمت ها تو اولی نعمت ها بود
توی دومی امثال نعمت ها یه نفر بلند شه بگه امثال نعمت ها یعنی چی؟
مرحوم علامه مجلسی رحمه الله می فرماید: منظور از امثالها نعمت های اخروی هستش
یعنی حال که نعمت های دنیوی داری نماز بخون کمک به فقیر بکن، مسجد بساز مدرسه بساز
کار خیر انجام بدهد تا در آخرت هم نعمت های فراوان داشته باشید
امثال این نعمت ها در اونجا هم داشته باشی پس خدا اونجا هم دعوتت کرده
که اعمال نیک انجام بدید تا این اعمال نیک که امثال این نعمت هایی که تو دنیا دادم تو آخرت هم بدم.
بعد حضرت میرن دنبال یه فاز جدید که می فرماید واشهدان لااله الاالله وحده لاشریک له
که این رو فردا به قید حیات خدمتتون عرض خواهم کرد
ان شاءالله اگه خدا تقدیر کنه بچینه بزاره و اجازه بدهد.
همین اومدن من و شما اینجا اینقدر مقدمات میخواد همچین آسون نیست
بشینید اینقدر نعمت ها باید چیده بشه که شما بیایید اینجا بنشینید
خدا میدونه از احصا و شمارش بیرونه یه مثال کوچیک بزنم
ببخشید اگه همین نشیمنگاه شما درد بیاد اینجا نمیتونید بشینید
امام صادق علیه السلام یادتونه چی فرمود ،خدا از برای انسان گویا دو تا مُتَکا قرار داده
که بیاد بشینه دردش نیاد اگه دو متکا رو نداشته باشی استخوانت درد میگیره
نمیتونی بشینی میگه من باید دراز بکشم، یا باید بلند بشم حاج آقا خداحافظ پامیشی و میری
ببین این یکیش هست این همه نعمت ها قرار داده ببین همین روان یکم روانت
بهم بریزه نمیتونی بیای اعصابت بهم بریزه خدا میگه من بهت دادم که تو بگی الحمدلله
زبونت باز بشه به تشکر ببینی اینهمه دست قدرت خدا رو ببوسی
خدا بیامرزه علامه طباطبایی سیب می گرفت تو دستش مثل من نبود گاز بزنه بخوره
و پرتاب کنه به سیب نگاه میکرد هی بو میکرد میگفت قربونت برم خدا
پوستش رو چقد قشنگ کشیدی چه رنگ قشنگی چه طعم خوبی چقد شکل قشنگی میگفت
من دارم دست خدا رو می بوسم بعد میزاشت روچشمش رو پیشینونیش بعد می گفت
این هدیه ی خداست حالا ما سیب پوست بکن خیار و پرتقال بریز تو شکم و پناه بر خدا
آخرشم یه لگد بزن و کاسه رو بشکن این کلاس توحیدی خانم فاطمه سلام الله علیهاست.
قربون خانم بشم که ما رو تا کجا میخواد برسوند.
صلّی الله علیک یا اباعبدالله
صلّی الله علیک یا اباعبدالله
صلّی الله علیک یا اباعبدالله
امروز من نیت کردم روضه ی آقا ابالفضل العباس بخوانم
مهمون سفره ی آقا ابالفضل باشید آقا امام زمانم علیه السلام که این آقا رو خیلی دوست داره
امروز دلهامون رو آرام آرام ببریم حرم باصفای آقا ابالفضل
این آقا وقتی آمد نهر علقمه وارد شریعه فرات شد.اینجا دارد که اینطور که نقل شده
عرض میکنم خواست از فرصت استفاده کنه، چون ببینید لشکری که فرار کرده بودند
و رو به هزیمت گذاشته بودند اینا سریع بر میگشتند و لذا حضرت تلاش کرد
سریعاََ از این فرات خارج بشه تا تونست مشک رو هل داد تو آب که این مشک تو آب وایسه
و پر بشه تو این لحظه یه کفی از آب یه مشتی از آب رو بلند کرد مقابل صورت قرار داد
این رو دشمنان آوردند یه مرتبه یاد تشنگی برادرش حسین افتاد
این آب رو ریخت زمین من میگم این حداقل مرتبه ی معرفت است
قمر بنی هاشم مگه میشد یاد تشنگی برادرش نباشه که یهو بیفته
آقا ابالفضل میخواست اسبش رو آب بده این اسب هم تا سوارش آب نخوره
لب به آب نمیزنه آقا این کار رو کرد که این اسب آب بخوره بعد حضرت از شریعه خارج شد
خواست از نخلستان بیاد که نزدیکتر باشه از پشت نخل یکی آمد دست راست ابالفضل رو قطع کرد
ممشک رو به دست چپ گرفت یعنی چی به دست چپ گرفت
ااگه شمیشری بود نیزه ای بود این رو از دستش انداخته دیگه
یه مرتبه یکی اومد دست چپ رو قطع کرد آیا مشک رو رها کرد؟ نه خم شد
با دندان ها مشک رو کنترل کرد همینطور که می آمد یه نامردی اومد تیر رو به مشک زد پاره شد
آب روی زمین ریخت و آبروی عباسم رفت اینجا دارد آقا ابالفضل متحیر و سرگردان چه کنم
دست ندارم برم سمت میدان مشک ندارم برم سمت خیمه یه مرتبه یه تیر آمد به چشمش نشست
چشم که حساسه خب چه کند دست ندارد که تیر رو از چشمش بیرون بیاورد
خم شد همین که سر پیکان رو بین زانو بزاره کلاه خود از سرش افتاد یه نامردی اومد گفت
عباس تویی گفت به موقعی اومدی که من دست ندارم گفت من دست دارم بلند شد
رو رکاب اسب با عمود آهنی چنان به فرق عباس زد دارد ماه از روی اسب بر زمین افتاد
علی لعنته الله علی القوم الظالمین
سقای دشت کربلا ابالفضل ابالفضل ابالفضل
دستش شده از تن جدا ابالفضل ابالفضل



