حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرّحمن الرّحیم

جلسه چهارم

 

بحث در رابطه با خطبه ی فدکیه خانم فاطمه زهرا سلام الله علیهاست

عرض کردیم تا اینجا که خانم با چه حالی با چه وضعی و چه شکلی آمدند مسجد نبی

که اونجا محل اجتماع مسلمین و خلفای جرم بود خب اونجا حضرت وقتی وارد میشن

سریعاََ چادری میکشن میان مردان پرده ای نصب می کنن میان آقایون و خانم ها فاصله میفته

خانم بر دید مردان نبودند پشت پرده شروع می کنن به سخنرانی وصحبت کردن و اینجا دارد که

خدمتتون عرض کردم که ابتداعاََ که حضرت می نشینند و شروع می کنن به صحبت کردن

صدای گریه بلند میشه و دارد که اینقدر با صدای بلند گریه می کردند که حضرت مهلت میده که گریه هایشان آرام بشه بعد شروع کنند

چند نکته عرض کنم قبل ورود به خطبه ؛ ۱_ جمله گویا از خود خانم فاطمه زهراست

مصیبت هایی بر من وارد شد ریخت رو سر من که اگر این مصیبت ها بود بر سر ایّام

یعنی روزها هر آینه روزها تبدیل می شدند به تاریکی و سیاهی و شب و اینها

پس این خانم با این همه مصیبت حاضر شده بیاد تو مسجد سخنرانی کنه خطبه بخواند

حالا ببینید خطبه چیه؟ می فرماید: خانم شروع به سخن کرد آغاز سخنش حمد خدا بود

خدا ببامرزه حاج آقا خسرو شاهی رو می فرمود: شما پیدا کنید ببینید ما چند تا تو این عالم خلقت داریم

این همه مصیبت بر او وارد شده باشه وقتی وارد مسجد میشه گویا این مصائب برای او

چیزی نبوده میاد و جوری سخنرانی میکنه خدا رو شکر به اون چیزی که به ما نعمت داد

بعد جمله دیگه ی حاج آقا خسروشاهی شاید اون موقعی که خدای تبارک و تعالی به ملائکه ها گفت

من یه چیزی میدونم که شما نمیدونید اینجا بود فاطمه زهرا بود

که بابا من آدم رو خلق کردم از این خلقت آدم غَرَض دارم صدیقه ی طاهره است

که به شما نشون بدم تو کوره ی مصائب قرار گرفته بلند شده اومده تو مسجد

بچه ش کشته شده حق همسرش غصب شده پدرش رو از دست داده

در خانه اش رو به آتش کشیدن پهلوش شکسته صورتش زخمی پاشده اومده تو مسجد

عوض اینکه فریاد از گرفتاری بزنه میگه الحمدلله حاج آقا خسروشاهی می فرمود:

این اوج کمال انسانیت است اصلاََ خدا میخواد توسط اهل بیت به ما چیزی نشون بدهد

که این دنیا اینقدر هم فکر میکنید ارزش ندارد ببینید به شکل و صورت هست

بعد ایشون می فرمود: یه کسی پناه بر خدا ان شاءالله همیشه سلامتی باشه

یکی از رفقای حوزه مون یه پسر جوان داشت اومده بود کنار خیابون ماشینش پنچر شده بود

پنچر گیری کنه یه ماشین اومده بود زد به پسر، اون پدرش دیگه حالش عوض شد

با هیچکس حرف نمی زنه مثلا خونش خراب شده دزد اومده ماشینش خراب شده

بعد میاد واکنشش چیه؟ میاد نماز بخونه بگه الله اکبر، بسم الله الرّحمن الرّحیم، الحمدلله ربّ العالمین

از نماز چیزی میفهمه؟ آقا دندون ما درد میکنه چیزی نمی فهمیم کافیه یه خورده

دلمون پیچ بره از نماز هیچی نمی فهمیم گرسنه مون باشه از نماز هیچی نمی فهمیم

این که توی کوره ی مصائب باشی و بیای بگی الحمدلله

عبدالله بن حسن مثنی ایشون داره میگه شروع کرد کلام رو بحمدالله والثناء علیه و الصلوه علی رسول الله

و درود فرستادن بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میگه اسم رسول خدا که آمد

دو مرتبه این جمعیتی که دارن گوش می کنن تو مسجد حاضرن برگشتند به گریه کردن

بعد که ساکت شدند حضرت به سخن برگشتن معلوم میشه که حضرت صبر کردند

تا گریه ی مردم آرام بگیرد ببینید بازم ما نتونستیم وارد خطبه بشیم

خطبه از اینجاست حضرت زهرا شروع کرد خدا رو حمد بر آنچه که انعام فرموده

و خدا رو شکر برآنچه که الهام کرده بعد اینجا دارد یه الحمدلله میگه یه شکر میگه

پس معلوم میشه مقام حمد با مقام شکر فرق می کند. حمد یه چیزیه شکر هم چیز دیگر

حالا اینکه این دو چه فرقی دارند را به اذن خدا فردا عرض می کنیم.

بله مصیبت ها یه چیزی باید همراهش باشه و اون صبر است

اگر انسان صبر نکنه اجری هم نخواهد برد حضرت زهرا سلام الله علیها

تو این مصیبت ها صبر میکنه منتها این آمدنش نشانه ی بی صبری نیست

آمدنش جهاد است، جهاد فی سبیل الله برای نشان دادن ظلم این ظلمی که

سایه انداخته رو سر شما این چیه؟ اینا چه حکومتی هستن؟ یه وقت کسی تصور نکنه که

خانم واسه چی پاشده رفته مسجد، بشین سر جات اینطوری نیست

خانم میخواد چهره ی اینا رو نمایان بکنه واقعاََ هم لکه ی ننگ روی پیشونی اینها هستش

به هرحال اینا کوه صبر هستند نمی تونیم بگیم اینا صبر نکردن و اینطوری شده

توی ناحیه مقدسه، گویا از امام زمان هست می فرماید تعجب کردند از صبر تو ملائکه های آسمان

میگه آقا آدمی مثل موشکی که آسمون رو می شکافه میره بالا ملائکه که می بینند تعجب می کنند

این چطور داره میره به عرش، زینب کبری سلام الله این همه برادر از دست داده

نه یکی نه دو تا کافیه یه دونه از اینا به قول حضرت زهرا فرو بیاد بر سر

اگه بر سر روزها فرود میاد تاریک میشه شب میشه زینب کبری بچه از دست داده

گرفتاری و اسارت و سر عزیزانش بر سر نیزه نیمه ی شب ایستاده به نماز شب

همون شب یازدهم بلند شده به نماز شب چند شب دیگه امام سجاد علیه السلام

می بینن خانم نمی تونه ایستاده نماز شب بخونه نشسته می خونه گفت

عمه جان ما ندیدیم شما نشسته نماز بخونید میگد پسر برادرم چند وقته می بینم

بچهای برادرم گرسنه هستن سهم نان خودم رو به اینا میدم که اینها بخورند سیر بشوند

امشب که میخواستم بلند بشم برای نماز شب دیدم زانوهام رمق نداره

این خانم این صبر حضرت زینب سلام الله، این صبر ابی عبدالله کاف هاء یاء عین صاد

این صاد یعنی صبر خاندان صبر اولیاء خدا اولیای کرام چقدر زیاد بوده

ببخشید امروز روضه اینطور شد خانم زینب خیلی صبر کرد از گودال که اومد بیرون

تمام موهای سرش سفید شد نه من بگم صاحب کتاب کبریت اَحمر میگه

وقتی تو خرابه دید رقیه جان داد دست به کمر گرفت گفت الان کمرم شکست

وقتی سر بریده ی برادر رو دیگه ندید مثل شمع آب شد اون لحظه ی آخر که داشت جون می داد

عبدالله جعفر میگه دیدم یه چیزی رو توی مشتش گرفته گفتم چیه

گفت جان داد و انگشتش رو باز کردم دیدم یه تیکه پیراهن خون آلود حسینش رو گرفته

میخوام بگم عبدالله جعفر پس ببین این زینب چه حالی داشت اون ساعتی که می بینه نیزه دار با نیزه میزنه شمشیر دار با شمشیر میزند

از حرم تا قتلگاه زینب صدا میزد حسین

دست و پا میزد حسین زینب صدا میزد حسین

زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست

خار و خاشاک زمین منزل و ماوای تو نیست

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *