بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه یازدهم
بحث در رابطه با حدیث عنوان بصری بود و رسیدیم به اینجا که
حضرت صادق صلوات الله علیه فرمودند که اگر یک بندهای این سه تا توفیق رو پیدا کرد
یعنی خدا او رو به این سه چیز گرامی داشته اش یک. اینکه در اونچه که خدا بهش داده ملکیتی نبینه
دو. تدبیر برای نفس خودش نکنه تدبیر رو بسپاره دست خدا
و تمام اشتغالش هم امر و نهی الهی باشه که خدا از من چی خواسته و از من چی نخواسته
اونایی که خواسته رو انجام بدم اوناییم که نخواست رو ترک بکنم
اگر کسی به این سه چیز گرامی داشته شد از طرف خدا
خدا توفیق یه چنین چیزی بهش داد بعد اون موقع یه اتفاقی میافته
دنیا و شیطان و خدمتتون عرض بکنم که اینها و همینطور خلق
برای او آسان میشه خب به هرحال خدا رحمت کنه حاج آقای خسروشاهی رو میفرمود
ما تو قم که داشتیم میومدیم یه مینی بوسی با یه ماشینی برخورد کرده بودند
شاخ به شاخ شده بودند ما اومدیم دیدیم که این حالا ماشینی که برخورد کرده با مینی بوس
۹ نفر این چیزا گفت اینا خانواده یه طلبهای بودن طلبه خودش نبوده
زن حامله و نمیدونم دو تا بچه و کیو کیو کیو اینا همه مرده بودند
میگفت خبر دروغ این کافی بود اون طلبه رو سکته بزنه
یعنی یه کاری بکن اون طلبه همون درجا سکته کنه خبر دروغش ها
حالا چه برسه به اینکه بیاد و واقع رو ببینه و اینها…
گفت خب این خیلی سخته خیلی سخته حالا اگر کسی این توفیقات رو پیدا بکنه
به این چیزها برسه همینم برای او چی میشه آسان میشه
پس این مصائب سخت دنیایی و اینجور چیزها در یه صورتی آسان میشه
اینکه انسان اصلاً از اولش ملکیتی برای خودش و برای دیگران قائل نشه
تمام مشکلات کی درست میشه اون موقعی درست میشه که من خودم رو مالک میدونم
شمارم مالک میدونم همه اطرافیان رو مالک میدونم و مستقل میبینم
صاحب اثر میبینم چون مستقل میبینم چون صاحب اثر میبینم
مثلاً وقتی محبت میکنم به شما خب شما رو صاحب اثر میدونم دیگه
شما رو مالک میدونم انتظار دارم که شما به من محبت کنید
و وقتی که محبت نمیکنی ناراحت میشم این جهانی که اینجوری من میبینم
خب اینطوری این اتفاقها هم میفته دیگه یعنی یه چنین مشکلاتی هم درست میشه
و آدم گاهی اوقات ببخشیدا من خیلی صاف و ساده صحبت میکنم
گاهی اوقات من احساس میکنم که اگر الان من اینجوری حرف نزنم
شما خوشت نمیاد بعد برای سری بعد دیگه منو دعوت نمیکنی
به خاطر همین که شما رو چون مستقل میدونم صاحب ملک میدونم صاحب اثر میدونم
میام یه جوری حرف میزنم که شما چی خوشت بیاد بعد خود به خود میافتم تو ریا میفتم تو شرک میفتم تو کفر
خب این سیاهی دنیا میشه این گرفتاری دنیا میشه گرفتاری خلق میشه
اما اگر شما ملک نبینم شما رو صاحب اثر نبینم
میام بنابر وظیفهام عمل میکنم خدا چی دوست داره خدا چی دوست داره که نگم اونا رو مثلاً نمیگن
ماها تمام بدبختیمون اینجاست تمام گرفتاریمون اینجاست
بعد حضرت میفرماید این اولین درجه چیه تقواست
گاهی اوقات ما یه حرفایی میزنیم بیسند یعنی چیزی نداره
پشتوانهای نداره امام صادق علیه السلام هم می فرماید
سخن امام صادق خودش سندهها منتها ببین حضرت صادق هم صحبتشو مستند میکنه به یه جایی
میفرماید قال الله تبارک و تعالی اینی که من میگم تو قرآنم هست
آقا جان کجای قرآن ببینید حضرت میفرماید این آیه ، تلک دار الاخره
اون دار آخرت رو خانه آخرت رو نجعلها ما قرار دادیم برای کی قرار دادیم
للذین لا یریدون علوا برای کسانی که اینها دنبال برتری جویی نبودند
اینها کسانیاند که اون دار آخرت خانه آخرت بر اوناییه که دنبال تکبر و برتری جویی و علو و اینها فی الارض نبودند
و دنبال فساد دنبال برتری جویی نباشی و دنبال فساد نباشی کی درست میشه
موقعی که عاقبت با کیاست عاقبت با متقین پس این درجه اول اهل تقواست
توفیق به ما بده ما هم اهل چی بشیم خدا ان شاءالله توفیق بده ما هم اهل تقوا بشیم
این به هر حال یه مسئله مهمیه گاهی اوقات یه نکته بگم
ماها چون عینک عوضی تو چشمونه همه چیز عوضی میبینیم
گاهی اوقات مثلاً یه بنده خدایی همین چند روز پیش برای من داشت تعریف میکرد
ما رو گذاشته بودن نگهبان این مثالی که میزنمو خوب دقت کنید
منو گذاشته بودن اونجا یه اداره ای بود یه ساختمانی بود
نگهبان بعد به ما دستور داده بودند که هر زنی که دیدی روسری سرش نیست
میخواد بره بالا خب بره تو اتاقها مثلاً بره طبقات جلوشو بگیر
بعد میگفت دیدم یه خانومی روسری سرش نیست آسانسور وایساده میخواد بره تو طبقات
رفتم جلو گفتم حاج خانم خانم خانم روسریتو بذار
اونم یه نگاهی کرد به من گفت به تو چه ربطی داره روسری من و فلان و اینا
میگه شروع کرد سر من داد زدن اینها که میگه من بهش گفتم که
گفتم من کارهای نیستم که من اینجا مامورم من اینجا…
میگه اینا رو که گفتم این خانومه وقتی فهمید من هیچ کاره ام نسبت به من چی شد یهو
دیگه یعنی نه کینهای از من گرفت نه چیزی گفت دیگه به من
گفت هیچی ببخشید باشه داداش چون میخوای روسری مو می زارم
ببین همه این دعواها و همه این فحش
دادنها و با همه این عصبانیتها
موقعی که طرف مقابل رو تو صاحب اثر میدونی و طرف رو مثلاً یه کارهای میبینی
اما وقتی میفهمی که این کارهای نیست این یه ماموره این فقط بهش چیزی از بالا دستور داره بهش داده میشه
این هیچی نداره خب دیگه چی میخوای بهش بگی میخوای بهش فحش بدی
اگه شما این حس و حال رو داشته باشید دیگه خانومتم که مثلاً ناسازگاری کنه
باهات باشه دیگه عصبانی نمیشی دیگه مثلا برادرت هم ببینی داره اینجوری رفتار میکنه
خواهرتم ببینی یه جوری رفتار میکنه دیگه نسبت بهش بیخیال میشی
آروم میشی یه مسکن است آرامش بخش همیشگی
انشالله که خدا این توفیق رو به ما بده که این نگاه رو پیدا بکنیم
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
یه خط روضه از آقا علی اصغر امام حسین علیه السلامم بخوانم
این کودک شش ماهه کربلا چون خیلیها اعتقادشون بر اینه که
این کودک تو کربلا شش ماه بیشتر نداشته یا به تعبیری
اینطور من بگم شیرخواره بوده خب این کودک یک ساعتی صدا گریهاش اوج میگیره
فریادش بلند میشه که از گریه او شیون او همه اهل خیام به گریه میافتند
امام حسین علیه السلام وسط میدان داره میجنگه اما از صدای گریه زن و بچه رو به سمت خیمه میکنه
وقتی که نزدیک خیمه میشود صدا میزند خواهرم زینب تا من هستم بلند بلند گریه نکنید
قربون این غیرتت بشم حسین جان قربون این غریبیت بشم یا اباعبدالله
که اونجا عرضه میدارند یا اباعبدالله یه کودک شیرخوارهای داری
در خیمهها این آب بهش نرسیده مادرش شیر نداره اینها دارد از تشنگی و عطش داره هلاک میشه
ابی عبدالله فرمودند بچه شیرخواری من رو بردارید بیارید
تا وداع کنم اما تا چشم ابی عبدالله به این بچه افتاد دید که
تو خیمهها جان میده مقابل مادر فرمود میبرم خودم سیرابش میکنم
روی دست بلند کرد مقابل دشمن اما عوض اینکه آبش بدند
با تیر سه شعبه به گلوی او زدند یه مرتبه ابی عبدالله دید علی داره دست و پا میزنه
دست و پا مزن ای کودک شیرین زبانم
من خودم تیر از گلویت میکشم
حسین جان حسین جان