بسم الله الرّحمن الرّحیم
💫 تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
خدمت شما بزرگواران عرض کردیم که در رابطه با صلح حدیبیه و اینکه موادش چی بود.
به ترتیب عرض کردیم وقتی این صلحنامه نوشته شد خب چهره ی خیلی از مسلمان ها آثار ناراحتی درش مشهود بود
و خیلی اینا بهم ریخته بودند نمیدونستن فلسفه ی این صلح حدیبیه چی هستش و خیلی نگران بودند و ناراحت بودند
حالا بعد از صلح حدیبیه داستان به این شکل شد که منادی رسول خدا ندا کرد فریاد زد که
حالا که کار صلح به پایان رسید مسلمون ها از احرام بیرون بیان بعضیاتون که مکه نرفتید تصوری ندارید از این
اینا میرن یه جایی محرم میشن لباس احرام میپوشن یه سری کارها براشون حرام میشه
تا برن مکه و طواف ها رو انجام بدن و اون نماز هایی که هست رو مقام ابراهیم و اینا رو بخونن
خب بالاخره بیان و موهاشونو قیچی کنن و تا از احرام خارج بشن و الا عطر زدن براشون حرامه
نگاه کردن در آینه حرامه نزدیک شدن به خانم هاشون حرامه تا این اعمال رو انجام ندن از احرام بیرون نمیان
خب حالا که انجام ندادن مکه نتونستن برن داستانشون چی میشه تکلیفشون چی میشه
پیغمبر فرمود که برید سر هاتون رو بتراشید قربانی هاتون رو شتر هایی که آوردید رو نحر بکنید
با این کاری که گفتم همین جا انجام بدید همینجا از احرام خارج می شید
اما بیشتر مسلمون ها در انجام این امر تعلل کردند یعنی میخواهیم بیاییم مسجد نماز مغرب و عشا بخونیم در بسته است
حاج آقا میگه وایسید همینجا تو خیابون سه بار بگید الله اکبر پاشید برید خونه هاتون نمازتون رو خواندید
شما مامورید با اطاعت حالا پیغمبر میگه سرتون رو بتراشید پاشید برید خونه هاتون
نه نمیشه که اقا ما باید بریم مکه طواف کنیم نمیومدن اینها رو انجام بدن
تا اینکه پیغمبر اومدن به خیمه ام سلمه بعد ام سلمه گفتش که علت کدورت این خاطرات چیه بهم ریخته اید
پیغمبر قصه رو گفتن که ام سلمه اینجوریه ام سلمه به پیامبر گفت برید اقدام بکنید که بقیه هم به دنبال شما اضافه بشن
و ملحق بشن وقتی مردم ببینند شما اول این کارو کردید اونا هم پشت سر شما هم میان
اومدن و سرشون و تراشیدن یکی از مواد پیمان نامه چی بود
اگر کسی از اینور اومد اونور مسلمون ها باید اونو برش گردونن یه نفر به نام ابو بصیر
از اون طرف اومد این طرف پیش مسلمون ها، مسلمان شد
قریش دو نفر رو فرستاد شخصی بنام عامری و غلامش که برید به پیغمبر بگید که ابوبصیر رو به ما تحویل بده
رسول خدا هم دید اون ها اومدن ابوبصیر رو صدا زد و گفت
ما با قریش پیمانی بستیم که نمی تونیم بهش خیانت کنیم
حالا با این دو نفر برگرد مکه تا خدا برای تو و سایر ناتوانان یه راه فراری راه گریزی مهیا بکنه
ابو بصیر گفت یا رسول الله آیا من رو به سوی مشرکین برمی گردونین؟
که از دین خدا بیرونم کردند پیغمبر دوباره تکرار کرد و گفت ما با این ها قرداد بستیم
باید برگردی ابو بصیر ناچار شد با این دو نفر همراه بشه
یهو وسط راه فکری به ذهنش رسید شمشیری رو دید در دست عامری گفتش که شمشیرت برنده اس و خیلی تیز هست
گفت بله هم تیز هم برنده گفت میشه یه دقیقه بدی من ببینم امتحان کنم؟
اونم فکرش رو نمی کرد که این چه فکری تو سرش هست
شمشیر داد دست ابو بصیر، ابوبصیر معطل نکرد گردن مرد عامری رو زد
غلام این مرد عامری که دید اربابش رو زد در رفت و فرار کرد سمت مکه
ابو بصیر هم اومد سمت مدینه به پیغمبر عرض کرد شما طبق قرداد من رو فرستادی قریش
منم بخاطر دفاع از دین خودم چون میدونستم برگردم مکه من رو اذیت میکنن و از دینم برمی گردونن
بخاطر دفاع از دین خودم دست به چنین کاری زدم پیغمبر که از دلیری ابوبصیر تعجب کرده بود
فرمود عجب آتش افروز جنگی هستی ابوبصیر که دید اگه تو مدینه بمونه میان سراغش
رفت سمت ساحل دریا یه جایی پنهان شد هر وقت می تونست یه کارهایی می کرد
کم کم مکی هایی که میخواستن بیان مدینه خب راه های اومدن به مدینه به روشون بسته بود
چون میومدن مدینه پیغمبر اونا رو تحویل میداد می گفتن پس بجای اینکه بریم مدینه بریم پیش ابو بصیر
مکه که نمی تونیم بمونیم اذیتمون میکنن مدینه هم بریم تحویلمون میدن
پس بریم پیش ابوبصیر یه پایگاه شد اونجا تعدادشون هی بالا می رفت
شدن هفتاد هشتاد نفر یه خطری بود چون میخواستن از طریق دریا کشتی ها تجارت بروند
اینا اذیت می کردن ابوبصیر و دارو دسته اش می گفتن اینا مشرک هستن و حمله میکردن به کاروان هاشون
بعد یه کاری کردن خود قریشی ها نامه نوشتن به پیغمبر اون ماده ی پانزده
که نوشتیم با هم اون رو شما قلم بگیر ما هم قلم گرفتیم.
از این به بعد کسی از مکه اومد مدینه کاری به کارش نداریم با این اتفاقی که افتاد
مسلمانان هم به راحتی تونستن از مکه بیان سمت مدینه
این هم یه قصّه میخواستم فضیلتی از امیرالمومنین بگم که جلسه آینده عرض می کنم.
خدا به شما خیر دنیا و آخرت عطا کند
صلّی الله علیک یا ابا عبدالله
صلّی الله علیک یا ابا عبدالله
صلّی الله علیک یا ابا عبدالله
روضه ی طفل شیرخواره امام حسین رو فقط یه اشاره بکنم
اصغر من کی به زبان آمده
حرمله با تیر و کمان آمده
بلبل من لباش ترک خورده بود
تیرش نمی زدن خودش مرده بود
علی اصغر روضه ش عجیب و غریب گره ها باز میکنه
خدا می داند با اون دستان کوچکش گره های بزرگ رو باز میکنه
همچنان که تو کربلا گره بزرگ رو باز کرد وقتی علی اکبر می رفت سمت میدان
چجوری می شد مظلومیت امام حسین ثابت بشه
وقتی قمر بنی هاشم ابالفضل العباس می رفت سمت میدان چجوری میشد مظلومیت امام حسین ثابت بشه
زهیر بریر حبیب مسلم هر کدوم می رفتن میدان می جنگیدن خب مرد جنگی هست
اومده جنگ هیچ جوره نمیشه مظلومیت امام رو ثابت بکنیم
اومده ده نفر رو زده خودشم کشته شده اما تنها جایی که میشه مظلومیت امام حسین رو به صراحت تثبیت کنیم و فریاد بزنیم
اونجایی هست که علی اصغرش رو رو دست گرفته صدا میزنه اگه به من آب نمیدید به زن و بچه م آب بدید
اگه به زنم آب نمی دید حداقل به این طفل شیرخواره آب بدید
نمی بینید چطور تلظی میکنه اینجاس مظلومیت امام حسین علیه السلام به فریاد کشیده میشه
همینطور که فریاد میزد این طفل تلظی میکنه
دید داره دست و پا میزنه بچه یه مرتبه دید تیر سه شعبه گلوی بچه رو شکافته
دست و پا مزن ای کودک شیرین زبانم
من خودم تیر از گلویت می کشم
حسین جان حسین جان