حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫الحمدالله والصلاة والسلام علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

در رابطه با حضرت سلیمان علیه السلام و بلقیس بحث می‌کنیم.

علی بن ابراهیم رحمه الله می‌فرماید که جناب سلیمان بر تخت خودش می‌نشست همه مرغان که خدا مسخر او کرده بودند

میومدن حاضر می‌شدن سایه مینداختن بر سر جناب سلیمان و تخت او

یه روزی هدهد غایب بود از میان اون مرغانی که اون بالا سر بودند

از جای هدهد آفتاب تابید حالا رو صورت یا در دامن جناب سلیمان

جناب سلیمان بالا سر خودش رو نگاه کرد ببینه کدوم حیوان غایب هست

هدهد رو ندید و تفقد الطیر فقال ما لی لا اری الهدهد ام کتن من الغائبین

نگاه کرد جستجو کرد گفت که چیه که من هدهد رو نمی‌بینم بلکه هدهد غایبه حاضر نیست

لاعذبنه عذابا شدیدا

عذاب خواهم کرد عذابی سخت روایت هستش که یعنی پرش رو می‌کنم

در آفتاب میزارمش بمانه او لا اذبحنه یا اینکه عذابش می‌کنم یا ذبحش می‌کنم

مگر مگر اینکه

او لیاتینی بسلطان مبین

یه دلیل خوبی بیاره برای نبودش یه عذری بیاره

فمکث غیر بعید

مدتی صبر کرد هدهد پیدا شد حضرت سلیمان ازش پرسید کجا بودی

گفت فقال احطت بما لم تحط به و جئتک من سبابنبا یقین

گفت من فهمیدم دانستم علم من احاطه کرد بر چیزی که علم تو به اون احاطه نکرده

ببینید بعضیا سوال می کنند چطور ممکنه مثلاً تو قصه قبل سوال کردن از بنده

مگه میشه یک حیوان علمش بیشتر از پیغمبرش باشه

اشکالی نداره ببینید دیگه حالا این تصریح خداست که تصریح قرآنه که می‌فرماید

یه پرنده اینجوری داره میگه میگه من یه چیزی تو نمی‌دونی علم نسبیه

اون چیزی که مهمه اینه که پیامبر باید در علم شریعت از بقیه بالاتر باشد

در جلسات پیشین ما بهش اشاره کردیم خب آقای هدهد تو چه می‌دانی چه چیزی دیدی چه چیزی پیدا کردی

انی وجدت امراه تملکهم

من یه زنی رو یافتم که پادشاه اون قوم سبا بود که اون‌ها حالا اسمش بلقیس شراهیل بن مالک

اوتیت من کل شی

از هر چیزی که یه پادشاه به اون محتاج باشه او داره به او داده شده

و لها عرش عظیم

اصلا یه چیز جالب او تخت بسیار بزرگ داره

و جدتها و قومها یسجدون

اینها می دونی عبادت شون چیه؟ چی می‌پرستن؟ بت نه

اینا خورشید پرستن آفتاب پرست اند

و زین لهم الشیطان اعملهم فصدهم عن السبیل فهم لا یهتدون

که اینا اعمالشون رو شیطان زینت داده و از این حرفا این‌ها سجده نمی‌کنن خدا رو بعد می‌فرماید که

خب الله لا اله الا هو رب العرش العظیم خداوند عالمیانه که به جز او خدایی نیست پروردگار عرش عظیم

جناب سلیمان گفتش سننظر گفت من منتظر خواهم بود

که ببینم اصدقت ام کنت من الکذبین

راست میگی یا از دروغگویانی

اذهب بکتابی گفت این نامه من رو ببر

هذا فالقه الیهم

بنداز براشون ثم تول عنهم یه جا قایم شو

فانظر ماذا یرجعون

خب بعد ببین که این‌ها چه می‌کنند در باب این نامه با همدیگه چی میگن

قالت یا ایها الملأ انی القی الیه کتاب

که حالا اینجا علی بن ابراهیم رحمه الله می فرماید

هدهد گفتش که خب آقای سلیمان او بر تخت عظیمی نشسته من داخل تخت اون نمی‌تونم بشم

سلیمان گفت نامه رو از بالای قبه او بنداز هدهد رفت به شهر سبا

از روزنه قصر نامه رو به دامن بلقیس انداخت نامه رو که خوند ترسید

روسای لشکر خودشو جمع کرد به اون‌ها گفت که بله ای گروه اشراف لشکر من

یا ایها الملوا انی القی الی کتب الکریم

یه نامه‌ای به سمت من انداخته شد که این نامه کریم و بزرگواره

علی بن ابراهیم میگه که منظور از نامه کریم یعنی چی

یعنی مهر کرده یعنی اینجوری نامه باز نبوده یه نامه‌ای که مهر کرده شده

امام صادق علیه السلام فرمودند که از کرامت نامه اینه که

سرش رو محکم کنند درش رو مثلا چسب بزنن بعد فرمود که

حالا سلیمان توش چی نوشته بود انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم

الله تعلوا علیه واتونی مسلمین

یعنی اینکه ابتدای نامه نوشته بود بسم الله الرحمن الرحیم

مضمونش این بود که تکبر نکنید به سوی من بیاید

اسلام آورندگان و انقیاد کنندگان قالت یا ایها الملا

گفت ای بزرگواران فتوا بدید افتونی به من در این باره فی امری نظر بدید که

من ببینم چه باید بکنم

قالوا نحن اولوا قوه

اینها گفتن ما صاحب قوتیم و اولوا باس شدید

ما صاحب بای شدید و شجاعت عظیم هستیم

و الامر الیک اما خانم بلقیس بازم ریش و قیچی دست تو هرچی که تو بگی

ما از تو اطاعت می‌کنیم فنظری ماذا تامرین

خب شیخ طبرسی رحمت الله روایت کرده که سرکرده‌های لشکر او که اومدن پیش او ۳۱۲ تا بودن

که هر کدومشون ۱۰۰۰ نفر رو مدیریت می‌کردند

قالت ان الملوک اذا دخلوا قزیه

بلقیس گفتش که پادشاها وقتی داخل شهری میشن فساد می‌کنند

فاسد می‌کنند اهل اونجا رو و عزیزان اهل اون شهرو ذلیل می‌کنند

پس خدا تصدیق قول او فرمود و کذالک یفعلون

پادشاه‌ها عادتشون اینجوریه بعد علی بن ابراهیم روایت کرده که

بلقیس به قوم خودش گفت اگر این پیغمبر باشد از جانب خدا

همونجوری که داره ادعا می‌کنه پس ما دیگه نمی‌تونیم باهاش مقاومت کنیم چون که بر خدا قالب نمی‌تونیم بشیم اون در حمایت خداست دیگه

و انی مرسله الیهم بهدیه

حالا من چیکار می‌کنم من به سوی اون‌ها هدیه‌ای می‌فرستم

و وامیستم فناظره بم یرجع المرسلون وامیسم ببینم رسولان من که این‌ها میرن اونجا چه خبر میارن چی میگن

علی بن ابراهیم میگه بلقیس گفت هدیه می‌فرستم پادشاه میل به دنیا می‌کنه

و هدیه ما را قبول می‌کنه بعد می‌فهمیم که قدرت نداره که بر ما قالب بشه ماهم حمله می‌کنیم

او رو حسابشو می‌رسیم اما اگه دیدیم که نه مثلاً اظهار بی‌میلی کرد و چه و این‌ها باید فکر دیگه‌ای بکنیم

فلما جاء سلیمان قال اتمدونن بمال فما ءآتئن الله خیر مما ءاتکم بل انتم بهدیتکم تفرحون

وقتی بلقیس به نزد سلیمان اومد سلیمان گفت که آیا من رو شما امداد می‌کنید

به مال خودتون اهانتم می‌کنید به مال خودتون

اونچه که خدای من به من داده بهتر از اون چیزی که به شما داده

بلکه شما به هدیه خودتون شاد میشید ارجع الیهم فلناتینهم بجنودلا قبل لهم بها

جناب سلیمان گفت برگرد با هدیه‌هایی که آوردی به سوی قوم خودت برگرد به سوی بلقیس برگرد

البته من خواهم آمد به سوی این‌ها با لشکری چند که اون‌ها طاقت نبرد با من را نداشته باشند

و بیرون خواهم کرد اون‌ها را از شهر خودش با مذلت و زاری خواری و این‌ها

علی بن ابراهیم روایت کرده که وقتی رسول بلقیس به سوی اون‌ها برگشت عظمت و شوکت سلیمان رو برای او گفت

و او هم فهمید که دیگه نمی‌تونه در برابر او تاب و مقاومت کنه

به خاطر همین دیگه از روی انقیاد اطاعت به حضرت سلیمان روانه شد

خدا خبر داد که سلیمان بلقیس داره میاد حضرت سلیمان جنیان و شیاطینی که در خدمتش بودن همه رو حاضر کرد

همه اومدن بعد گفت که ای گروه اشراف و بزرگان لشکر من

کدام یک از شما می‌تونه تخت بلقیس رو قبل از اینکه او به اینجا بیاد برا من بیاره

قال عفریت من الجن انا اتیک به

یکی از اجنه‌ها بلند شد ببینید متمرد صاحب قوت از اجنه‌ها یکی از اون‌ها گفت که من

تخت بلقیس رو میارم قبل از اینکه تو از جات بلند بشی

که انی علیه لقوی امین

که من در برداشتن اون تخت توانا و امینم سلیمان گفت از این زودتر هم کسی می‌تونه بیاره

قال الذی عنده علم من الکتب

یه کسی بود نزد او از کتاب علمی بود یعنی یه بخشی از کتاب رو بلد بود

گفت من می‌تونم تخت بلقیس رو بیارم برای تو قبل از اینکه دیده‌هات رو بر هم بزنی

جناب سلیمان گفت خب بیار او گفت ببین

فلما راه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربی

سلیمان وقتی تخت رو دید که بله این تخت حاضر شده

گفت این از فضل و احسان پروردگار من تا امتحان کنه من رو که آیا شکر می‌کنم او رو یا کفران می‌کنم

اشکر ام اکفر و من شکر فانما یشکر

هرکی شکر کنه خدا رو پس شکر نکرده مگر از برای خودش

هرکی هم که کفران کنه بکنه خب خدای من بی‌نیاز از شکر او و صاحب کرم و بزرگواری

قال نکروا لها عرشها نظر اتهتدی

جناب سلیمان گفتش که تغییر بدید شکل این تخت رو

که من ببینم آیا او به زیرکی و فتانت می‌تونه تشخیص بده این تخت او هست یا نه

فلما جاءت قیل اهکذا عرشک

وقتی که این زن اومد بلقیس اومد پیش سلیمان حضرت سلیمان گفت

بگو ببینم آیا چنین است عرش تو یعنی نگفت این عرش توئه

گفت آیا عرش تو تخت تو مثل اینه و عرضم به خدمتتون که

گفت که بله گویا اون همون هستش و قالت کانه هو

گفت گویا همون هستش و اوتینا العلم من قبلها

و پیش از این معجزه علم پیغمبری و حقیقت تو به ما داده شده

و ما هم از اسلام آورندگان هستیم خب اینجا دارد که

حالا جناب سلیمان علی نبینا و آله و السلام طبق روایتی که علی بن ابراهیم آورده

جنیان رو امر کرد که خانه‌ای از شیشه برای او بسازند بر روی آب بگذارند

وقتی بلقیس اومد به او گفت که داخل شد در این قصر

او گمان کرد که آبِ جامه‌های خودش را بالا کشید بعدا سلیمان گفتش که

خیالت راحت چرا این کارو می‌کنی این شیشه است این یک اتاقی از شیشه

این یک خانه‌ای از آب نیستش بلقیس گفتش که من ستم کرده بودم بر نفس خودم

که غیر خدا رو می‌پرستیدم ببینید قیل لها ادخل الصرح فلما راته حسبته لجه

فکر کرد این یه آبیه و کشفه عن ساقیها این ساقشو داد بالا که خیس نشه

قال انه صرح ممرد من قواریر

که بعد جناب سلیمان گفت بابا این عرصه نر که از شیشه ساخته شده آب نیست

قالت ربی انی ظلمت نفسی

جناب بلقیس خیلی حالش بد شد گفت من به خودم ظلم کردم

و اسلمت مع سلیمان لله رب العالمین مسلمون شد گفتش که بله با سلیمان برای خدایی که پروردگار عالمیانه من تسلیم میشم

علی بن ابراهیم روایت کرده که سلیمان بلقیس را به عقد خودش درآورد

و از شیاطین خواست به اون‌ها حکم کرد که چیزی بسازید که موی پا رو زائل کنه

چون دید که بله اینطور این خانم مثلاً پای او مو داره دستور داد که یک چیزی بسازید که موی پا رو زائل

و حمام‌ها به عمل آوردند نوره آوردن حمام و نوره از چیزهایی که شیاطین برای بلقیس ساختند

همینطور آسیابی که آب می‌گردوند در زمان اون حضرت به هم رسید

حضرت صادق علیه السلام می‌فرماید از جمله علومی که حق تعالی به سلیمان داد

فهمیدن لغت‌ها و زبان مرغان و حیوانات و درندگان بود

که در جنگ‌ها به فارسی سخن می‌گفت در مجلس دیوان که می‌نشست عرضم خدمتتون مثلاً

رومی حرف میزد با خانم‌هاش که می‌نشست سریانی صحبت می‌کرد

در محراب و عبادت که می‌نشست به لغت عربی مناجات می کرد

بر مسند قضاوت که می‌نشست به لغت عبری این لطفی بود از جانب حق تعالی

به جناب سلیمان علی نبینا و آله و علیه السلام

خب تا همین مقدار کفایت می‌کنه

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

🎙جهت دریافت صوت 👇

به کانال میثم ذوالقدر در پیام‌رسان ایتا مراجعه نمایید.

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *