حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

✨️تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

در رابطه با ازدواج آقا رسول خدا صحبت میکنیم این چیزی که آ شیخ عباس قمی رحمه الله علیه توی منتهی الامال آورده رو عرض بکنیم

اینکه ایشون می فرماید در سنه ی شش هزار و صد و هشتاد و هشت

که بیست و پنج سال از سن شریف رسول خدا می گذشت با خدیجه رضی الله عنها ازدواج کردند

و اون مُخدره دختر خویلد بن اسد بود از قبیله ی بنی کلاب ابتدا ازدواج کرده بود خدیجه با عتیق و فرزندی از او به دنیا آمد بنام جاریه

حضرت خدیجه قبل از اینکه با رسول خدا ازدواج کنه با شخصی بنام عتیق ازدواج کرد.

که اون عتیق حالا مرد یا طلاق داد خدیجه رو بهش اشاره نشده.

که بعد از عتیق حضرت خدیجه سلام الله زن شخصی بنام ابو هاله شد و از او هم فرزندی به دنیا میاد که هند و اون ابوهاله هم وفات می کنه

خدیجه از مال اینها ثروت عظیمی به دست میارهواز این دوتا شوهر

شروع میکنه با این مال تجارت می کنه تا اینکه از پول دارهای بسیار مهم مکه میشه

کاردان های او هشتاد هزار شتر از بهر او بازرگانی می کردند ، روز به روز مال او بیشتر می شد

نام او بلندتر میشه بربام خانه ی او قُبّه ای از حریر سبز با طناب های ابریشم درست میکنن با تمثالی چند

این قصه ی قبل از ازدواج حضرت خدیجه با پیامبر است.

آشیخ عباس میگه این قصه خیلی طولانی من نمیتونم همه ی قصه رو بیارم اینجا مختصری میگم

میگه شیخ کلینی صاحب کتاب اصول کافی فروع کافی از این جهت میگم که آدم بزرگی بود

غیر از شیخ کلینی روایت کردن حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم اراده کرد که خدیجه رو به ازدواج خودش دربیاره

ابوطالب رو که عموی خودش باشه وعمه ها رو فرستاد نزد ورقه بن نوفل که او عموی حضرت خدیجه سلام الله علیها بود

اینجا میان و صحبت میکنن و ابوطالب خطبه ای میخونه همونجا سپاس خداوندی رو سزاست که پروردگار خانه کعبه س که ما رو از حضرت ابراهیم قرار داده

از ذُریّه اسماعیل قرار داده و ما رو در حرم امن خودش قرار داده و ما رو بر سایر مردم حکم کننده قرار داده از این حرفا میزنه

بعد میاد میگه بدونید پسر برادرم محمد بن عبدالله صلوات الله با هیچ یک از قریشی ها نمیتونید بسنجیدش و مقایسه ش کنید

اگر مقایسه کنید می بینید پسر برادرم بر همه زیادتی داره و هیچ مردی رو با او نمیشه مقایسه کرد مگر اینکه او بزرگتره

و او درمیان خلق عدیل و نظیری نیست و اگر در مال او کمی است پس مال اعطایی هست از جانب خدا به بندگانش

به قدر حاجت خدا به بعضیا میده به اندازه ی نیازشون خب پسر برادرم نیازش همین قدر بود

عارضم به خدمتتون خدا به اندازه میده ابوطالب میگه پسر برادرم به خدیجه رغبت داره خدیجه هم به ایشان رغبت داره

من اومدم تو رو از او خواستگاری کنم هرچی میخوای بگو به پروردگار کعبه قسم میخورم که در پسر برادرم شانی رفیع هست

منزلتی رفیع است از این حرفا ابوطالب ساکت شد و حرفی نزد ورقه عموی حضرت خدیجه از قسیسین و علمای بزرگ مسیحیت شمرده میشده

نمی تونست جواب ابوطالب رو بده تا میاد جواب بده انگار زبونش می گیره درست نمی تونه جواب بده

خدیجه سلام الله علیها وقتی این صحنه رو میبینه که عموش میخواد حرف بزنه زبونش میگیره از غایت شوقی که به پیغمبر داشته

میگه پرده ی حیا رو میزاره کنار خودش میگه به عموش که عمو جان هر چند تو از من اولی هستی در حرف زدن

ولی نمیخواد اینجا حرف بزنی ساکت باش خودم حرف میزنم میگه من خودم رو به ازدواج تو درآوردم ای محمد

حالا این ازدواج مهر می خواد گفت از مهری که در مال خودمه به ازدواج تو در میام

بعد میگه بفرما عموی خودت رو ناقه ای رو برای ولیمه بکشه و هر وقت میخوای محمد به نزد خانمت بیا

ابوطالب گفت ای گروه شاهد باشید که خدیجه خودش رو به عقد پیغمبر درآورد

مهر خودش رو هم خودش داد یکی از قریشی ها بلند شد گفت عجب خیلی تعجب

که آخر الزمان زن ها مهریه شون رو خودشون میدن ابوطالب عصبانی شد و به غضب آمد همه قریش ترسیدن از عظمت و ابهتی که داشت

وقتی شمشیر دستش می گرفت همه فرار می کردن جناب ابوطالب فریاد زد

اگر شوهران دیگه مثل فرزند برادر من باشن زنان شما با گرون ترین قیمت ها برن مهر بدن و شوهران رو بگیرن

نیست تو این خلقت مثل پسر برادر من محمد  صل الله علیه و آله و سلم خب ابوطالب شتر نذر کرد و زفاف در صدف و صدف گوهر خیر النساء منعقد شد

و خدیجه سلام الله علیها به هباله ی رسول الله درآمد عبدالله بن غنم که از قریش بود

اشعاری خوند که حالا بگذریم این قصه رو آشیخ عباس قمی در منتهی الامال آورده

روایت داریم که حضرت خدیجه بیست و هفت سالش بوده یعنی هم سن خود آقا رسول الله بوده و نکته دوم همین بوده

وقتی میریم حرم امام حسین علیه السلام میگیم من شهادت میدم حسین جان تو نوری هستی نوری بودی

در صُلب های شام محکم تو نوری بودی در رحم های که این رحم ها به شرک آلوده نبودند

خب یکی از این رحم ها حضرت خدیجه سلام الله علیها رحم آلوده نبوده وگرنه فاطمه به دنیا نمیاد.

رحمی که آلوده به کفر و شرک باشه سیده نساء خارج نمیشه که این از جهت عقلی هست

از جهت روایی هم علما و بزرگان بررسی کردن در سلسله ی سند خیلی چیزای خوب از توش در نمیاد محکم نیست

بلکه خانم باکره بوده قبلش ازدواج نکرده دوشیزه آمده خانه ی رسول خدا و فرزندی به دنیا آورده

اولش پسر به دنیا آورده اینا از دنیا رفتن و نموندن یه دختر مونده اونم  فاطمه سلام الله علیها

میخوام بگم که قصه اینجوریه که خدیجه سلام الله علیها در بیست و هفت سالگی قبل اینکه با کسی ازدواج کنه

حالا یه سوال این بچهایی که تو خونش بودن پسرایی که به دنیا آورده این بچه ها بچه های خود خانم نبوده

بچهای خواهر حضرت بوده چون خانم مال و ثروت خوبی داشته سر پرستی می کرده

کفالت اینها رو به عهده می گرفته مثل خیلی پولدارا که یتیم خانه درست می کنن

خب حاصل ان شاءالله خدای تبارک و تعالی خیر و رحمت بده یه جمله ذکر روضه ذکر مصیبت بکنیم.

من گفتم یکشنبه هست دل هامون رو ببریم حرم مولا علی علیه السلام و عرض ادب کنیم محضر امیرالمومنین

ان شاءالله امیرالمومنین دست یکایک ما رو بگیره

السلام علیک یا ابالحسن یا امیرالمومنین یا حجه الله علی خلقه یا سیدنا مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا

اون هنگامی که فاطمه سلام الله علیها از دنیا رفت اومد نزد قبر خانم صدا زد گفت

ای کاش جان من با ناله هایی که دارم در سینه دارم حبس شده

ای کاش جانم با ناله هام از سینه م خارج می شد صدا زد فاطمه جان

بعد تو در این دنیا خیری نیست من علی گریه می کنم گریه من از اینه که می ترسم بعد تو عمرم طولانی بشه

زهرا جان زهراجان

هستی ام بودی رفتی از دستم

تو چرا رفتی من چرا هستم

رحمت خدا به این ناله ها

از کفم رفتی ای امید دل

زندگی بی تو شد به من مشکل

فاطمه جانم فاطمه جانم

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *