حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

?تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

بحث در رابطه با معجزات پیامبر اکرم هست امروز به حول قوه خدا بحث برگردانیدن آفتاب رو داریم.

ببینید معجزه دیروز که عرض کردیم شق القمر بود

وقتی شما می‌پذیری که حالا می‌پذیری که خب دیگه چیزی که مسلم میشه چیزی که اظهرالمن الشمس

روشن‌تر از روز برای اینکه نبی مکرم اشاره می‌کنه به ماه و ماه دو نیم میشه

حالا من دیروز یادم رفت این رو هم بگم تو یه سری گزارشات هم اومده

تو بعضی از کتابها هم اومده که سمت کجا ها این دو نیم شدن رو دیدن

خب آیه قرآنم که داریم والشق القمر حالا با توجه به این که معجزه بزرگی مثل شقه شدن قمر رو که شما می‌پذیری

دیگه حالا برگردانیدن آفتاب این در مقابل اون چیزی نیست

اینم یکی از برگردانیدن آفتابم یکی از معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است

حالا امروز من این را خدمتتون عرض خواهم کرد.

علمای خاصه منظور شیعیان هستند و همینطور علمای عامه به سندهای بسیار

مثلاً من دیشب تفسیر فخر رازی رو داشتم نگاه می‌کردم

امام فخر رازی یکی از علمای برجسته اهل تسنن ایشون تو کتابش بحث رد الشمسو آورده بود

جالب رد الشمس امیرالمومنینم آورده بود چون چند تا رد الشمس داریم

رد یعنی برگردانیدن خورشید چند تا هست مخصوص انبیا گذشته است

مثل یوشع ابن نون و حضرت سلیمان و اینا رد الشمس داشتند

یه سری رد الشمس هست که چندتاش برای پیامبر اکرم چند تاش برای امیرالمومنینه

که یکیش مثلاً پیغمبر برای امیرالمومنین برگردون

یکی هم امیرالمومنین برای اصحاب برگردون

حالا اینو می‌گیم خدمتتون اسما بنت عمیس روایت کردند که

یه روزی رسول خدا حضرت امیر علیه الصلاة و السلام رو فرستاد دنبال یه کاری

نماز ظهر رو خوندن بعد پیغمبر فرمود علی جان برو این کارو انجام بده بیا

وقت نماز عصر شد خب پیغمبر نماز عصر رو خونده بودند

امیرالمومنین رسیدن بعد پیغمبر سر مبارکش رو گذاشت تو دامن امیرالمومنین

امیرالمومنین نماز عصر رو نخونده نماز عصر رو نخونده بود چون رفته بود دنبال کاری که پیغمبر فرستاده

حالا ببینید یه وقتی امامه دیگه پیغمبره دیگه میگه آقا برو این کار انجام بده وقتی میگه برو این کارو انجام بده

اون امر پیغمبر مقدم بر نمازته امر امام مقدمه

اونجا خشک مقدس بازی در بیاری بگی نه من می‌خوام نماز بخونم این غلطه‌ها این غلطه

اون کفاش امام زمان علیه السلام کنارش ایستاده بود بعد امام زمان این کفششو فرمود که این کفش منم پینه می‌زنی

چی گفتش سید کریم گفت آقا نوبت شما نیست اما اگه امر کنی می‌زنم

چون امر اگه امر کنی من اول کفش شما رو پینه می زنم

منتها خب نوبت شما نیست اگه امر کرد دیگه حالا امر امام امر پیغمبر مقدمه

پیغمبر امر کرد علی جان برو این کارو انجام بده آقا رفت نماز عصر رو خوندن امیرالمومنین رسید

پیغمبر سر مبارکش رو گذاشت به دامن امیرالمومنین رو پای امیرالمومنین خوابیدن

تو خواب وحی نازل شد موقع وحی خب دیگه حالا شرایط خیلی سخت‌تر می‌شه

پیغمبرم که سر مبارکش رو پای امیرالمومنین بود آیات الهی داشت نازل می‌شد

وحی می‌شد دارد که خب یه ساعتی گذشت ساعتی گذشت

پیغمبر مشغول استماع وحی بود تا نزدیک شد که آفتاب فرو بره وحی منقطع شد

حضرت چشمان مبارک رو باز کرد فرمود یا علی نماز خوندی گفت که یا رسول الله نتونستم سر مبارک شما رو از دامن خودم بردارم

دور کنم این احترام رسول اومدن گفتن که علی چرا نشستی خب عبا به دوش بنداز و بیا وسط حقتو بگیر

آقا امیرالمومنین فرمودند بدن پیغمبر رو زمین هیچ کاری مهمتر از این نیست که بدن پیغمبر را از رو زمین برداریم دفن کنیم

شما می‌گید بیا بریم دنبال حکومت هیچ کاری مقدمه بر این نیستش

گفتش که یا رسول الله نتونستم سر مبارک شما رو از دامن خودم دور کنم حضرت فرمود که پیغمبر

دستشو بلند کرد به آسمان گفت خدایا علی مشغول طاعت تو و طاعت رسول تو بود

یعنی اینکه نمازش الان اینطوری شد به خاطر کوتاهی نبود مشغول به طاعت تو و طاعت رسول بود

پس آفتاب رو بر او برگردان اسما میگه والله به خدا قسم دیدم که آفتاب برگشت بلند شد و به جایی رسید که بر زمین‌ها تابید

و به وقت فضیلت عصر برگشت که مولا علی علیه السلام بلند شد نماز کرد

آفتاب دوباره فرو رفت این خب معجزه نبی مکرم برگردانیدن آفتاب

حالا یه معجزه هم هست همین مدلی برای آقا امیرالمومنین برای اصحابش

که اینم شنیدنی و اینم عرضم خدمتتون عجیب و غریبه

که سید مرتضی رحمت الله علیه تو عیون معجزات با استناد از امام باقر

یعنی راوی آقا امام باقره که امام باقرم از پدرانشون از جدشون امام حسین علیه السلام

از امام حسین علیه السلام روایت کردند که آقا اباعبدالله می‌فرمود

وقتی امیرالمومنین از جنگ نهروان جنگ با خوارج جنگ با خوارج

وقتی داشتن برمی‌گشتند وارد عراق شدند و هیچ کسی تو بغداد نموند

مگر اینکه پیش حضرت اومدند وقتی نزد اون حضرت رسیدن نماز ظهر رو خونده بودند

مردم پشت سر امیرالمومنین نماز رو خوندند بعد امیرالمومنین حرکت کرد

وقتی رسید به سرزمین بابل اونجا دارد که نماز عصر واجب شده بود

رسیدن سرزمین بابل اونجا نماز عصر واجب شده بود دارد که آقا امیرالمومنین مسلمون‌ها را صدا زد

عذر می‌خوام مسلمون‌ها صدا زدن گفتن که یا علی یا امیرالمومنین وقت نماز عصر رسیده

آقا امیرالمومنین تو جواب این‌ها فرمودند که این سرزمین نفرین شده است سرزمین بابل فرمودند این سرزمین نفرین شده است

سه بار عذاب الهی اینجا نازل شده در آینده برای بار چهارم هم عذاب نازل می‌شه

و حلال نیست که یه وصی اینجا نماز بخونه داریم بعضی جاها خوب نیست آدم مثلاً به تاخیر بندازه بره جای دیگه جای بهتر

فرمود حلال نیست وصی اینجا نماز بخونه نماز اینجا قبول نمی‌شه

بعد هرکی دوست داره می‌تونه نماز بخونه هرکیم که می‌خواد با من حرکت کنیم بعداً نماز می خونیم

منافقا گفتن که علی نماز نمی‌خونه در حالی که نمازگزارا رو به قتل می‌رسونه

منافق کافیه یه جا یه چیزی ببینه بوق و کرنا راه می‌ندازه که ای فلان

گفتن علی بی نمازه ببین علی نماز نمی‌خونه نمازگزار ها رم می‌کشه

یکی از اصحاب خاص امیرالمومنین جویریه ایشون میگه که من با صد سوار دنبال امام علی علیه السلام رفتیم

قسم خوردیم که نماز نمی‌خونیم تا اینکه با امیرالمومنین نماز بخونیم

میگه امیرالمومنین حرکت کردند از این سرزمین نفرین شده خارج شدند میگه ما هم دنبال امیرالمومنین می‌رفتیم

خورشید غروب کرد افق قرمز شد بعد امیرالمومنین میگه من یه لحظه شکم کردم گفتم عه

به خود امیرالمومنین پناه ببریم ببینیم چی میشه

میگه امیرالمومنین فرمود ای جویریه بلند شو برای من آب بیار منم بلند شدم آب آوردم

بعد فرمود جویریه اذان بگو گفتم آقا اذان مغربو بگم هنوز اذان مغرب که نرسیده یه چند دقیقه مونده اذان مغرب

آقا فرمود که اذان نماز عصر رو بگو ببین آفتاب در حال غروب کردنه آقا میگه اذان بگو گفتم اذان مغرب که نشده

گفت نه اذان نماز عصر رو بگو میگه تو قلبم گفتم خب اذان عصر رو بگم در حالی که آفتاب داره غروب می‌کنه

میگه ولی من قسم خورده بودم که هرچی امام علی بگه من چیکار کنم انجام بدم

و نمازمو با کی بخونم وقتی امام نماز نمی‌خونه تو از امام جلو میفتی

این قشنگه از امام جلو نیفتی المتقدم لهم مارق و المتاخر عنهم زاهق و اللازم لکم لاحق

باید همراه امام باشیم میگه که بلند شدم و اذان نماز عصر رو گفتم

یه باره دیدم امیرالمومنین علی علیه الصلاة و السلام دو لب مبارکش تکون خورد با کسی حرف می‌زنند

که هیچ کسی اون کس رو نمی‌شناسه دیدم به خدا قسم خورشیدی که غروب کرده بود

به اذن خدای تبارک و تعالی از مغرب برگشت سمت مشرق

در مرکز زمین قرار گرفت و اول فضیلت نماز عصر رسید

میگه که بلند شدیم و با مولا علی علیه السلام خود مولا علی علیه السلام اقامه گفتن و آقا نماز خوندن

ما هم پشت سر امیرالمومنین نماز عصر خوندیم

وقتی نماز عصر تموم شد خورشید مثل چراغی که در حال خاموشیه غروب کرد بعد ستاره‌ها نمایان شد

آقا امیرالمومنین فرمود ای کسی که به یقین رسیدی حالا بلند شو اذان مغرب و عشا رو بگو

این هم رد الشمس امیرالمومنین برای اصحابش.

خب روز یکشنبه است متعلق به خود آقا امیرالمومنینه

خدا خیلی امیرالمومنینو دوست داره خیلی مولا رو دوست داره

یه ساعتی آقا تو مسجد بودن یهو صدای بچه‌ها رو شنیدن

که اصحاب دیدن که حسنین دارن گریه می‌کنن صدا گریه‌شون بلنده

اومدن و آقا امیرالمومنینم اومد دیدن این دوتا برادر دست به گردن هم انداختن

آقا امیرالمومنین خب سوال کرد که چی شده بچه‌ها

یه جمله گفتن گفتن یا ابتا مادر ما از دنیا رفت

بعضیا گفتن که علی اگه می‌خوای فاطمه رو زنده ببینی خودتو برسون

اونجا دارد آقا امیرالمومنین یهو با صورت خوردن زمین

وقتی با صورت خوردن زمین خب قطعاً یه عده دلشون خنک میشه دیگه

میگن ما یه عمر منتظر یه چنین صحنه‌ای بودیم علی بخوره زمین

بالاخره خورد زمین آقا امیرالمومنین چشمان مبارک رو باز کرد حرکت کرد سمت منزل

وقتی رسید منزل علامه مجلسی میگه حالا من نمی‌خوام اینا رو خیلی توضیح بدم

دارد امیر المومنین عمامه از رو سرش گذاشتن عبا رو از رو شونه‌هاش انداخت

بعد اومد سر فاطمه‌ش رو به دامن گرفت هی صدا می‌زد کلمینی

با من حرف بزن فاطمه با من حرف بزن فاطمه

ای دختر بهترین خلایق ای دختر حبیب رسول خدا

هی می گفت هی می گفت آخرش گفت انا علی ابن ابیطالب من شوهر مظلومه تو علیم

علامه مجلسی اینجا ببین اون خدایی که آفتاب رو برای علی برمی‌گردونه

قادر نیست روح رو دوباره به بدن فاطمه برگردونه

تا علی دوباره فاطمش رو ببینه با فاطمش حرف بزنه

علامه مجلسی میگه روح از بدن خانم فاطمه به زهرا مفارقت کرده بود روح رفته بود

اما خدا به خاطر دل علی دوباره روح رو به بدن فاطمه برگردانید

چشمان مبارک رو باز کرد یهو نگاهش به چشمان علی افتاد دید امیرالمومنین چشمانش اشکباره

صدا زد گفت علی جان فاطمه رو حلال کن

صلی الله علیک یا فاطمه یا بنت رسول الله یا قرة عین الرسول

صدا زد علی جان حلالم کن مولا علی بفرماید فاطمه جان تو منو حلالم کن

صدا زد علی جان سلام منو به یتیمام برسون

فرمود علی جان برا من گریه کن علی برا بچه‌های یتیممم گریه کن

اینجا دارد خانوم یه اختصاصی دادن فرمودند مخصوصاً برای کشته دشت کربلا برا حسین ویژه تر گریه کن

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *