بسم الله الرحمن الرحیم
✨️الحمدالله و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
?داستان حضرت موسی علیه السلام
مولای متقیان علی علیه السلام فرمودند خدای عزوجل بندگان متکبر خودش رو به دوستان خودش به ضعف و به فقر دوستان خودش امتحان میکنه
در نقل هست که جناب موسی و هارون علیهم السلام وارد بر کاخ فرعون شدند
در حالی که دو پیراهن از پشم پوشیده بودند خب چهره پوشش ، پوشش زاهدانه بوده
عصاها در دست اونها بود و وقتی وارد شدند شرط کردند برای فرعون
که ببین فرعون اگر مسلمان بشی پادشاهیت سر جاش هست عزتت هم دائم
فرعون به طعنه گفت به پوزخند گفتش که تعجب نمیکنید از برای این دو شخص که شرط میکنند
دوام عزت و بقای ملک من رو و حال اینکه فقر و مذلت از ریخت و شکل اینها داره میباره
طعنه زد یعنی از رو تکبر . یه کتابی هست مدینه المعاجز اونجا صاحب کتاب حالا بنده از اونجا عرض میکنم که
وقتی که اون فرعون اینطور کرد فاراه آیة الکبری
خداوند عزوجل فرمودند نمایانیدیم او را آیه کبری را
خب این آیه کبری در حدیثی از امام صادق علیه الصلاة والسلام هست
وجود ذی برکات وجود بزرگوار مولای متقیان امیرالمومنین علی علیه السلام بود
در حالی که در لباسی از طلا ایشون وارد شدند و فرعون افتاد همونجا افتاد
و وقتی که به خودش اومد فکذب و عصی
دوباره پشت کرد و تکذیب کرد و عصیان کرد و اینها
در حدیث هست که روز چهارشنبه آخر ماه فرعون غرق شد
و همینطور این روز چهارشنبه بوده که یه سری اتفاقها افتاده
از این هم بگذریم در نقد هستش که وقتی جناب موسی علیه الصلاة و السلام وارد شدند در حالی که وضع ساده و زاهدانهای دهشتند
فرعون به اون شخصی که بر شیرها موکل بود امر کرد که زنجیر شیرها رو باز کن
و عادت فرعون این بود وقتی میخواست به کسی غضب بکنه او رو در دام شیرها میانداخت
و شیرها او را میدریدند جناب موسی علیه السلام عصا رو بر در اول زد همین که اعصاب در اول خورد
۹ دروازهای که فرعون برای حفظ خودش بر روی خود بسته بود همه به یک دفعه گشوده شدند
شیرها رو دید به نزد موسی علیه السلام آمدند سرهای خودشون رو بر پای اون حضرت میمالیدند
دمها را بر زمین میسایدند به جهت تضرع و تزلل گرد جناب موسی میگردیدند
فرعون که میدید این صحنه رو خیلی براش غریب و عجیب بود
به اهل مجلس گفت که هرگز شما چنین چیزی دیده بودید
جناب موسی علیه السلام داخل مجلس فرعون شد و بین اونها سخنانی رد بدل شد
فرعون شخصی از اصحابش رو امر کرد که برخیز و دستهای موسی را بگیر
به دیگری گفت گردنشو بزن پس هرکی به نزدیک اون حضرت میاومد جبرئیل او رو به شمشیر هلاک میکرد دور میکرد
تا اینکه ۶ نفر از اصحاب فرعون به درک واصل شدند
فرعون گفت دست از او بردارید موسی علیه السلام دست خودش را از گریبان بیرون آورد مانند آفتاب نورانی
چشمها از تاب مشاهده این بیتاب شدند عصا رو انداخت اژدها یی شد
که حالا قصه اش بارها مکرر گفته شده فرعون به موسی علیه السلام استغاثه کرد
که من رو مهلت بده تا فردا بعد هم قصه ادامه پیدا کرد که حالا در جلسات قبل عرض کردیم
منتها اینجا علامه مجلسی یه توضیحی میدن می فرمایند که
ما در داستانی که جلسه قبل عرض کردیم روایت آوردیم که
فرعون و اطرافیانش قصد کشتن موسی را نکردند اما تو اینجا ما میبینیم که اونها قصد کردن
ایشون اینطور پاسخ میده میفرماید که ممکن هست که مثلاً همین روایت موافق روایت عامه باشه یعنی اهل تسنن
و بر وجه تقیه به زبان اهل بیت جاری شده و ممکن هم هست که مطلب فرعون که گفت برید گردن..
تهدید بوده ترسوندن بوده و واقعاً قصد کشتن جناب موسی هارون رو نداشته
ابن بابویه رحمه الله روایت آورده که آب نیل در زمان فرعون کم شد
و مردم به نزد فرعون اومدند گفتند که پادشاها آب نیل رو برای ما زیاد کن چون او رو خدا می دونستند
گفت من از شما خشنود نیستم به این سبب آب کم شده
بار دیگه اومدن گفتن همه حیوانات ما از تشنگی هلاک شدن اگر آب نیل رو برای ما جاری نمیکنی
خب ما بریم سراغ خدایی دیگر غیر از تو گفت به صحرا برید من تا بیام
اومدن تو صحرا جمع شدن فرعون هم اومد از اونها جدا شد
تنها به کناری رفت لشکر او را نمیدیدند سخنش را نمیشنیدند
پهلوی روی خودش رو یعنی صورت سمت راست صورت خودش رو بر روی خاک گذاشت
به انگشت شهادت آسمان اشاره کرد گفت خدایا به سوی تو بیرون اومدم بیرون آمدن بنده ذلیلی که به سوی آقای خود بیرون میاد
میدونم که تو میدونی که من قادر نیستم بر جاری کردن آب نیل
و این کار به دست تو خواهد بود پس آب نیل طغیان یعنی باران اومد و آب نیل طغیان کرد
به حدی که هرگز چنان نشده بود به نزد اونها به نزد مردم برگشت و گفت من آب نیل رو برای شما جاری کردم
که دارد اینجا همه از برای فرعون به سجده افتادند
خب این مکر و حیله فرعون بود که حالا که خدا جاری کرده اومد گفتش که من جاری کردم
حاصل اینکه جبرئیل اومد به شکل یک انسانی گفت پادشاها من شکایتی دارم از غلام خودم
به فریادم برس گفت چه شکایتی گفت غلامی دارم که او رو مسلط کردم بر سایر غلامان خود
و کلیدهای خودم رو به دست او دادم او رو صاحب اختیار در امور غلامان کردم
الحال با من خصومت میکنه هرکی با من دشمنه او میره باهاش دوست میشه
هر وی که من باهاش دوست هستم او دشمنی میکنه
فرعون گفت بد بندهایه بنده تو اگر به دست من بود من بر او مسلط بودم تو این دریایی که الان مثلاً طغیان کرده و چه و اینا
تو همین دریا غرقش میکردم جبرئیل گفت پادشاها تو این باب یه حکمی برای من بنویس من خیالم راحت بشه
فرعون دوات و کاغذ طلبید و نوشت که نیست جزای بندهای که مخالفت آقای خودش بکنه
و با دوستان او دشمنی با دشمنان او دوستی کنه مگر اینکه او را در دریای قُلزم
قُلزم شعبه ای از دریای هند که اولش از بلاد بعلبک و سودان در آخرش هم شهر قلزم
که نزدیک مصر هستش به این سبب او رو قلزم نام کردند
گفت که نیست جزای بنده ای که مخالفت آقای خودش بکنه
با دوستان او دشمنی با دشمنی دشمنان او دوستی کنه
مگر اینکه او رو در دریای قلزم غرق کنند گفت پادشاها نامه رو مهر کن فرعون نامه رو مهر کرد
و داد به این شخص که در واقع جناب جبرئیل بود
وقتی وارد دریا شد فرعون در روزی که غرق شد جبرئیل نانه رو آورد و به دست همین فرعون داد
گفت این همون حکمیه که خودت برا خودت کردی و به درک واصل شد.
?جهت دریافت صوت ?
به کانال میثم ذوالقدر در پیامرسان ایتا مراجعه نمایید.