حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

✨️ الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله و سلم

? داستان حضرت ابراهیم علیه السلام

درباره اینکه خداوند متعال ملکوت آسمانها و زمین رو به جناب ابراهیم علیه السلام نمود صحبت کردیم.

از جمله اون چیزهایی که حضرت ابراهیم دید مرداری بود در کنار دریا که افتاده بود

قسمت‌هایی از این مردار در آب بود قسمت‌های دیگری از این مردار رو خاک بود

ماهیان درندگان دریا میومدند از اونچه که در آب بود می‌خوردند مثلا پاهای این مردار رو خوردند و رفتند

و خود اونها خوراک ماهیان دیگه‌ ای شدند ماهیان دیگه‌ ای اومدند این یکی ماهیان رو خوردند

درندگان صحرا آمدند از اون مرداب قسمت‌هایی از بدنش که رو خاک بود خوردند و رفتند

و تو صحرا خود اونها هم خوراک درندگان دیگه‌ ای شدند.

جناب ابراهیم صحنه رو که دید تعجب کرد یعنی گوشت حیوان شماره یک رفت تو بدن حیوان شماره دو

حیوان شماره دو هم گوشت بدنش رفت تو بدن حیوان شماره سه

همینطور مثلاً سه هم به چهار یعنی هی قاطی میشه مخلوط شد تعجب کرد

گفت خدایا به من نشون بده چجوری مرده‌ها رو زنده می‌کنی

آخه اینا که با هم گوشتشون قاطی میشه چجوری از همدیگه جدا میشن خدا وحی کرد که

یا ابراهیم ایمان نداری به اینکه من مرده‌ها رو زنده می‌کنم

گفت چرا خدایا ایمان دارم اما می‌خوام دلم اطمینانی براش پیدا بشه می‌خوام ببینم چجوری همه چیز رو به من نشون دادی

این رو هم نشون بده که خداوند فرمود چهار تا پرنده رو بگیر ریزه ریزه کن هر کدوم رو با دیگری مخلوط کن

همونجوری که دیدی این اجزای این مردار در بدن حیوانات رفت و درندگان دیگه اومدند اون رو خوردند قاطی شد

مثل همون بعد اینها رو بر سر هر کوهی قرار بده تیکه تیکه کن هر تیکه‌ ای رو بر روی یه کوه قرار بده

که تو روایات هست ده تا کوه بود اینها رو به نام بزرگ من بخوان قسم به جبروت و عظمت من بده که اینها به سرعت به نزد تو خواهند اومد.

مأمون که لعنت خدا بر او از امام رضا علیه سلام پرسید که یابن رسول الله اینجا که حضرت ابراهیم میگه

رب ارنی کیف تحی الموتی

این یعنی چی؟ حضرت رضا علیه السلام فرمودند

خدا وحی کرد به ابراهیم علیه السلام یا ابراهیم من یه خلیلی دارم از بندگان خودم

یک خلیلی یک رفیقی دارم یه دوستی دارم که اگر اون خلیل من از من سوال کنه

بخواد زنده کردن مرده‌ ها رو من براش اجابت می‌کنم جناب ابراهیم به دلش خطور کرد

که آیا او خلیل خدا منم و لذا بود که سوال کرد خدایا به من نشون بده چجوری زنده می‌کنی مرده ها رو

خداوند فرمود ایمان نداری گفت چرا ایمان دارم که تو مرده‌ها رو زنده می‌کنی اما می‌خوام ببینم

می‌خوام بدونم می‌خوام دلم مطمئن بشه که آیا اون خلیلی که می‌ گفتی اون من هستم یا نه به همین جهته.

خدا فرمود که یا ابراهیم فخذ اربعة من الطیر حالا که اینطوریه چهار تا از مرغان رو بگیر

فصرهن الیک اینها رو ببر پیش خودت قشنگ نگاهشون کن که بعد از زنده شدن بر تو مشتبه نشه

نگی یه حیوون دیگه س قشنگ ببین خصوصیاتشو اینا رو تیکه تیکه کن پاره پاره کن

ثم اجعل علی کل جبل منهن جزء

این ده تا کوهی که در اطراف تو هستند تیکه‌هایی از این پرنده‌هایی که مخلوط کردی کوبیدی رو بر سر این کوهها قرار بده

ثم ادعهن یاتینک سعیا

بعد اینها را بخوان اینها به سرعت به نزد تو خواهند آمد

و علم ان الله عزیز حکیم

بدون خدا عزیز و غالب بر اراده می‌کنه و کارهای او همه منوط به حکمته.

حضرت رضا علیه السلام فرمودند جناب ابراهیم چهار تا پرنده برداشت کرکس مرغابی طاووس خروس

که در بعضی از جاها هست که آقایون خوش سلیقه اومدند تفسیرها کردند از این چهار تا پرنده مثلا گفتند

طاووس نماد دنیاست زینت دنیا

کرکس نماد طول آرزوئه چون عمر طولانی دارد عمر بسیار درازی می‌کنه و لذا آمال او آرزوهای این پرنده هم زیاده

مرغابی نماد حرصه و خروس نماد شهوته

کسی اگر می‌خواد به مقام اطمینان برسه باید این چهار تا خصوصیت را از دلش بیرون کنه

دنیا و طول عمل و حرص و شهوت رو علی الحاله کاری نداریم

حضرت رضا می فرماید جناب ابراهیم چهار تا پرنده رو برداشت اینها رو ریزه ریزه کرد

جوری که پوست و گوشت و خون و پر و رگ و همه اینها قاطی اینا رو ریزه ریزه کرد

بعد روی هاونی گذاشت کوبید اینها با هم مخلوط شدند ممزوج شدند

بعد بر هر کوه از کوه‌هایی که در اطرافش بود جزئی از اینها رو گذاشت

منتها منقارهای اینها رو میان انگشتان خود نگهداشت بعد اومد این مرغ‌ها و این پرنده‌ها رو صدا زد

پیش خودشم یه دونه و آبی گذاشته بود وقتی که مثلاً گفت کرکس یه مرتبه دید از این ده تا کوه تیکه‌هایی بلند میشه

مثلاً از کوه شماره دو استخون بلند شد از کوه شماره پنج رگ بلند شد از هر کوهی تیکه ای بلند شد

تو آسمون اینها به هم چسبیدن عین اول بعد حرکت کرد اومد به سمت منقار که بچسبه به منقاره

جناب ابراهیم منقار مرغابی رو آورد دید نمیاد وصل نمیشه

منقارطاوو س گرفت جلو دید به طاووسم نچسبید منقار

اما تا منقار کرکس رو بلند کرد دید اومد متصل شد به این منقار خودش

بعد پرواز کرد رو زمین نشست از همون آب و دانه‌ ای که گذاشته بود اطرافش خورد

سه تا پرنده دیگه رو هم صدا زد اونها هم به همین نحو اومدن جلو ملحق شدند

بعد که اینها این پرنده‌ها روبروی حضرت ابراهیم قرار گرفتند به اذن الله سخن گفتند

ای پیغمبر خدایا نبی الله زنده کردی ما رو خوشحال شدند از زنده شدن

از برگشتن به این عالم کسی که می‌میره آرزو می‌کنه دوباره زنده بشه تا برگرده

یک شرایط حالا اینها هم انگار خوشحال شدند گفتند یا ابراهیم زنده کردی ما رو خدا تو رو زنده کنه دعاش کردند.

حضرت ابراهیم گفت من چیکاره ام خدا مردگان رو زنده می‌کنه

من زنده نکردم او بود که شمار رو زنده کرد و او بر همه چیز قادر هستش .

 

?جهت دریافت صوت ?

به کانال میثم ذوالقدر در پیام‌رسان ایتا مراجعه نمایید.

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *