حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

✨️ الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا محمد و آله و سلم

? داستان حضرت ابراهیم علیه السلام

درباره جناب ابراهیم صلوات الله علیه عرض کردیم که وقتی اون بزرگوار رو در منجنیق قرار دادند و به آتش انداختند

به امرخدا آتش برد و سلام شد نمرود از دیدن این اتفاق بسیار بسیار متعجب شد

رو به جناب ابراهیم فریادی برآورد یا ابراهیم خدای خودت رو به ما معرفی کن پروردگار تو کیست؟

فرمود پروردگار ما اون کسیه که زنده می‌کنه اون کسیه که می‌میراند گفت این رو من هم بلدم منم زنده می کنم منم می‌میرانم.

جناب ابراهیم فرمود آخه تو چجوری زنده می‌کنی می‌میرانی

خداست که می‌میرانه خداست که زنده می‌کنه گفت حالا بشین و تماشا کن

دستور داد گفت دو نفر از زندان بیارید که واجب القتل هستند باید کشته بشن

این دو نفر و حاضر کردند پیش نمرود ، نمرود گفت این آقا رو گردن بزنید

اون یکی آقا رو رها کنید بذارید بره زندگانی کنه گفت دیدی یکی رو حیات بخشیدم زندگانی بهش دادم

اون یکی رو هم گردن زدم کشتمش دیدی منم بلدم فرمود اگر راست میگیا همونی که الان کشتی رو دوباره زنده کن

چرا مغلطه می‌کنی این چه حرفیه که تو میزنی تا قیامت بشیم بالا سرش اگر تونستی حالا زنده‌ش کنی.

فرمود پروردگار من آفتاب رو خورشید رو از مشرق بیرون میاره

تو اگر خدایی خیلی ادعای خدایی داری مردی از مغرب بیرون بیار خورشید رو

ببین خودت به مغرب میرسی مبهوت شد عاجز شد این کافر کانه یه سنگی تو حلقش گیرکرده باشه چشماش داشت از حدقه بیرون میزد

امام رضا علیه السلام فرمودند وقتی جناب ابراهیم رو در کفه منجنیق گذا شتند

جبرئیل در غضب شد خداوند منان به او وحی کرد که چیه یا جبرئیل چرا در غضب شدی

گفت خدایا ابراهیم خلیل توست روی زمین کسی نیست جز او که تو رو به یگانگی پرستش کنه

دشمن خودت و دشمن بر او مسلط کردی خداوند فرمود آرام باش جبرئیل

بنده ای مثل تو می‌ترسه که امری از او فوت بشه عجله می‌کنه اما من کسی هستم که عجله تو کارم نیست

هر وقت بنده من اراده کنه از من بخواد من او رو خواهم گرفت او رو نجات میدم

اینجا بود که جناب جبرئیل خیلی شاد شد رو به ابراهیم کرد و گفت یا ابراهیم تو رو حاجتی نیست

گفت به سوی تو نه که خدا یه انگشتر ی برای او فرستاد که شامل شش تا کلمه بود

شش کلمه بر او نقش پیدا کرده بود این شش تاکلمه بسیار نورانی هستند

لا اله الا الله محمد رسول الله

لا حول و لا قوه الا بالله فوضت امری الی الله

اصلنت زهری الی الله و حسبی الله

که همه اینها حکایت از یک باور قلبی و یک توکل بزرگی هستش.

از امام صادق علیه السلام پرسیدند یابن رسول الله ما سوال برامون

چرا موسی کلیم وقتی ریسمانها و عصاهای ساحران فرعون رو دید ترسید

اما ابراهیم رو در کفه منجنیق قرار دادند به سوی آتش انداختند نترسید

و حال اینکه موسی در سن چهل به بعد بوده با برادرش هارون بوده

اما ابراهیم در سن پایین سیزده پانزده شانزده سالگی تک و تنها اینها خیلی با هم تفاوت دارند

جواب امام صادق علیه السلام خیلی جواب حائز اهمیت هست حائز دقت هست توجه بفرمایید

امام صادق علیه السلام فرمود ابراهیم علیه السلام استناد و اعتماد داشت بر نور محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان از فرزندان حسین علیهم السلام

که در صلب او بودند او در وجود خودش این نورها رو می‌دید ولذا یک دلگرمی به این نورها داشت پشتش به اینها گرم بود

می دانست که تا این نورها انتقال پیدا نکنه نخواهد مرد این نورها هنوز به فرزند او اسماعیل انتقال پیدا نکرده

لهذا نترسید اما جناب موسی این انوار در صلب او نبودند به همین جهت بود که ترسید.

دریک روایتی از امام صادق علیه السلام هست چهار نفر پادشاهی روی زمین رو داشتند

پادشاه تمام زمین شدند دو تای اونها مومن بودند دو تاشون کافر بودند

اما این دوتا که مومن بودند یکی سلیمان بن داوود بوده پادشاهی تمام زمین رو داشتند

دومی ذوالقرنین اما دو نفری که کافر بودند یکی نمرود و دومی بخت النصر که انشالله در آینده درباره او صحبت خواهیم کرد.

امام صادق علیه السلام فرمودند اول منجنیقی که در دنیا ساخته شد همون منجنیقی بود که حضرت ابراهیم رو در او قرار دادند

این منجنیق در کوفه ساخته شده بر سر نهری که اون رو کوسا می‌گفتند

قریه‌ی که قنتانا می‌ گفتند شیطان این رو تعلیم داد شیطان این رو ساخت

وقتی حضرت ابراهیم رو در منجنیق نشانند خواستند به آتش بندازند جبرئیل آمد گفت

السلام علیک یا ابراهیم و رحمة الله و برکاته آیا تو رو حاجتی هست

گفت به تو حاجتی ندارم پس در اون وقت بود که خداوند متعال به آتش ندا کرد سرد شد و سلامت شد.

در حدیثی داریم بزرگواران فرمودند هفت نفر عذابشون در قیامت از همه بدتره

یکی قابیله که برادر خودش رو کشت دومین نمرود همین شخص مورد نظر که با جناب ابراهیم منازعه کرد در باب پروردگارش

دو نفر از بنی اسرائیل هستند که یکی یهود رو گمراه کرد دیگری نصارا رو

شخص پنجم فرعون ششمی و هفتمی اولی و دومی از این امت هستند که در روایت اسم اینها آورده شده.

سوال کردند از خلقت پشه که چرا خدا پشه رو خلق کرده؟

حضرات فرمودند خداوند این پشه رو روزی بعضی از پرندگان قرار داده

و به واسطه پشه جباران و ظالمانی که تمرد می‌کنند تجبر می‌کنند بر خدا و خداوندی خدا رو انکار می‌کنند مسلط کرده

تین پشه بر اونها مسلط هست که پشه ضعیف‌ترین خلق هست و اونها را عاجز می‌کنه اونها رو ذلیل می کنه.

در داستان حضرت ابراهیم و نمرود این اتفاق رو می‌تونیم ببینیم وقتی که بعداز آتش حضرت ابراهیم نجات پیدا کرد

نمرود با حضرت ابراهیم بحث کرد حضرت ابراهیم او رو دعوت کرد به دین حق

اما این شقی این رو سیاه گفت من با خدای تو می‌جنگم می جنگی اره می جنگم

فلان موقع فلان روز در فلان جا لشکر خودت رو بیار خدای من هم لشکر خودش رو خواهد آورد

نمرود یک سپاهی آورد یک لشکر بی‌کرانی رو آورد که بر تمام این بیابان سیاهی انداخته بود

جناب ابراهیمم تنهایی در برابر نمرود ایستاد گفت لشکر خدای تو کو

گفت وایسا و ببین یه مرتبه دید پشه‌هایی اومدند هوا تیره شد این پشه‌های ضعیف بر سر و روی لشکریان تاختند

جوری که همه اینها رو به هزیمت گذاشتند نمرود انقدر خجالت کشید منفعل شد

اما بازم ایمان نیاورد تا اینکه خداوند متعال پشه ضعیفی که از پا از بالهاش بسیار ضعیف

تازه میگن نیمی از بدن این پشه فلج هم بوده که این بر دماغ او بالا رفت و مشغول به نیش زدن مغز سر او شد

انقدر او رو بی‌تاب کرد که یه عده‌ای رو دستور داده بود می‌گفت با گرزهای گران بر سر من بکوبید تا این درد یه مقدار تسکین پیدا بکنه

نقل بر این هست که چهل سال بر این حال ماند ولی ذره‌ ای ایمان نیاورد تا اینکه به درک واصل شد.

?جهت دریافت صوت  ?

به کانال میثم ذوالقدر در پیام‌رسان ایتا مراجعه نمایید.

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *