بسم الله الرحمن الرحیم
? شرح زندگی یاران فداکار و با اخلاص حضرت سیدالشهداء علیه السلام
? شاهزاده علی اکبر علیه السلام
در کتاب شریف مدینه المعاجز سید هاشم بحرانی هستش که می فرماید که ؛
یه حدیث هست از کثیر بن شازان
که میگه من خدمت آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام بودم
فرزندش علی اکبر درخواست انگور کرد گفت بابا جان انگور دلم میخواد
میگه که در غیر وقت انگور یعنی مثلاً فصل زمستون بود انگوری نبود
میگه آقا اباعبدالله الحسین تا دیدن علی اکبر انگور دلش میخواد دست بردن به استوانه مسجد
به این ستون مسجد بعد از تو این ستون مسجد به معجزه آقا اباعبدالله انگور بیرون آورد
و اینها رو داد به فرزندش علی اکبر فرمود که اونچه که نزد خداست از برای اولیای خودش خیلی بیشتر از ایناست
حالا من کاری نکردم علی جان علی اکبر پسرم
بعد فرمود علی اکبر دارای ایمان و یقینی هست که کمتر کسی به این دست پیدا میکند.
ابومخنف روایت میاره که شبی آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام توقف کردند هنگام سحر شد
فرمود ظرفهای خودتون رو از آب بردارید پر کنید حرکت کنیم
وقتی راه افتادن آقا اباعبدالله سرشون رو همینطوری آرام بر روی زین اسب گذاشتن یه اندکی خواب آقا را عارض شد
بعد که بیدار شدن به اطراف نگاه کردند و سر مبارکشون رو بلند کردند
دو مرتبه سه مرتبه فرمودند انا لله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین
جناب علی اکبر اسبشون رو پیش تاختند و عرض کردند که یا اباتا آقا جان بابا جان سبب این که شما گفتید
انا لله و انا الیه راجعون چی بود ؟ امام حسین فرمودند نور دیده من علی جان الان خوابم برد
اسب سواری رو دیدم که میگفت این قوم میرند و مرگ با اونها همدوش میشه
مرگ به سرعت به سمت اینها میاد علی جان فهمیدم که نفوس ما به ما داره خبر مرگ میده
جناب علی اکبر عرض کرد که آقا جان بابا جان آیا ما بر حق نیستیم ؟
آقا اباعبدالله فرمودند : به حق اون خدایی که همه خلایق به سمتش برمیگردند ما بر حقیم
عرض کرد که جناب علی اکبر ، اگر پس اینطوریه ما برحقیم
دیگه ما از مرگ خوفی نداریم ترسی نداریم پس بنابراین واهمهای نداریم
میگه اینجا آقا امام حسین از این بیان شیرین علی اکبر خوشحال شدن فرمودند :
خدا بهترین جزای خیر رو به تو بده علی جان و بهتر جزایی که پسر از پدر بهره میتونه ببره خدا نصیب تو بکنه .
اونچه که بهترین بهره هستش نصیب تو بشه .
من حالا میخوام مقتل جناب علی اکبر رو برای شما بگم ایشالا دلاتون آماده بشه برای جوون امام حسین علیه السلام سنگ تموم بذارید
دلاتون آماده بشه اشکهای چشمتون انشالله جاری بشه به برکت یه صلوات بر محمد و آل محمد .
این مقتلی که عرض میکنم خوب دقت کنید خدایا بارالها خودت یه برکتی به این جلسه ما بده.
این مقتلی که عرض میکنم از کتاب فرسان الهیجا برای آشیخ ذبیح الله محلاتی ایشون میفرماید :
حاصل و ملخص اون چیزی که ارباب مقاتل نوشتن در رابطه با علی اکبر این جملاتی که عرض میکنم خدمتتون
میگه جناب علی اکبر وقتی بابا رو تنها دید وقتی که غربت بابا رو دید
دیگه نتونست تحمل بکنه اومد به نزد بابا اجازه میدان بگیره
تا گفت بابا برم سیلاب اشک از چشمان ابی عبدالله جاری شد
علی اکبر رو در آغوش کشید بعد این گلش رو شروع کرد به بوییدن و ناله میکرد
خود ابی عبدالله سلاح جنگ رو بر تن علی پوشوند زرهی از فولاد را بر تن علی کرد
یک عدیمی که از بابای خودش حیدر کرار به یادگار داشت اون هم به تن علی اکبر کرد
بعد یک سواری بود به نام عقاب یک اسبی بود به نام عقاب ، که این مرکب خاص رسول خدا بود
علی رو بر روی این اسب سوارش کرد بعد همینطور شروع کرد نگاه کردن به جمال علی اکبر
خیلی ابی عبدالله تو اون لحظه حالش دگرگون شده بود
فرمود علی جان برا وداع برو به سمت خیمه عمهها و خواهرها
۸۰ زن داخل یه خیمه بودند جناب علی اکبر رو مثل شمع
دیدی پروانه گرد شمع چه جوری حلقه میزنه میگه مثل شمعی این پروانهها دورش رو گرفته بودن
بعد خیلی صحنه صحنه دلخراشی بود
این حال اهل بیت عجیب بود اینها داشتن وداع میکردند
بعد سیلاب اشک از چشمان همه جاری بود
خود امام حسین وقتی اومد این صحنه رو دید که علی رو در بر گرفتن و همینطوری دارن گریه میکنن
خود امام حسینم نتونست تحمل کنه اشک از چشمانش جاری شد
بعد علی رو صدا زد فرمود : علی رو رها کنید پسر من رو بذارید بره
علی من غرق در خدا شده علی من ممسوس در ذات خداست
علی اکبر که راه افتاد به سمت میدان بازم ابی عبدالله بی تاب شد
صدا زد خدایا شاهدی من جوونمو فرستادم بهترین کسی که شبیهترین کس به پیغمبر اکرم رو من فرستادم سمت تو خدایا
بعد رو کرد به عمر سعد فرمود : عمر سعد خدا رحم تو رو قطع بکنه که تو رحم من رو قطع کردی
اینا حکایت از این داشت که ابی عبدالله خیلی دلش بیقرار شده
بعد دارد ابی عبدالله عرضه داشت به خدای باری تعالی که خدایا بارالها برکات زمین را از اینها بگیر
جمعیت اینها رو پراکنده کن انبوه اینها رو مشتت شون کن
پرده اینها رو بدر بعد آقا ابی عبدالله الحسین علیه السلام دعاهایی کردند که عجیب و غریب
دارد اینجا زینب کبری سلام الله علیها که علاقه بسیار به علی اکبر داشت
جناب علی اکبر هم که وضع برادر رو اینطور دید خیلی حالش منقلب شد
علی اکبر مثل پسر ارشد زینب کبری بود چرا ؟ چون تو دامن عمه بزرگ شده این جوان
انقدر علاقه داشت زینب کبری سلام الله علیها به علی اکبر
که خود بی بی هم بی تاب شد
میفرماید جناب علی اکبر به سوی لشکر حرکت کرد به سمت میمنه رو به میسره میبرد میسره رو به میمنه می برد
۱۲۰ نفر از لشکر عمر سعد رو تو همون جنگ اول به درک واصل کرد
مجلسی در جلاء العیون میگه که این شاهزاده نامدار این امامزاده عالی تبار مثل خورشید تابان
به هر طرف که حمله میکرد اینها فرار میکردند و جرات مقابله نداشتند
تا اینکه چندین جراحت آقا علی اکبر برداشت زخمی شد
دیگه توانش کم شده بود آقا علی اکبر رو کرد به سمت خیمهها رو کرد صدا زد یا ابتا العطش قد قتلنی
بابا تشنگی داره منو میکشه
سنگینی این زره و سنگینی این کلاه خود اینجا دارد امام حسین به شدت گریه کرد فرمود:
پسرم علی جان بر منم دشواره این تشنگی تو بگی من تشنم من نتونم برا تو کاری بکنم
اینجا دارد ابی عبدالله فرمود علی جان زبانتو در دهان من بگذار
دارد انگشتری رو در دهان علی نهاد فرمود نور دیده من امیدوارم امروز رو تو به شب نرسونی
مگر اینکه از دست جدت رسول خدا سیراب بشی
علی اکبر دوباره به مانند شیر زد به سمت این گله روباه صفتان
بعد دارد این مرتبه ۸۰ نفر از اینها رو به خاک هلاکت انداختش
به هر طرف که رو میکرد اینها فرار میکردند از مقابل جناب علی اکبر
تا اینکه یه شخصی بلند شد گفتش که من اگر مادر این جوان رو به عزاش نشونم گناه همه عرب به روی دوش من
بعد چه کرد اومد کمین کرد از پشت سر دلاتون آماده است بگم دیگه
از پشت سر اومد چنان ضربهای به فرق علی زد این فرق دوتا شد
فرق سر علی دو تا شد به مانند چی براتون بگم
بهترین مثال که من براتون بتونم بزنم میگم به مانند فرق سر مولا علی حیدر کرار این فرق دو نیم شد
علی اکبر سرش رو گذاشت روی گردن اون اسبی که حالا معروف هست به عقاب
این خون سر علی رفت روی چشمای اسب
اسب به جای اینکه به سمت خیمهها برگرده رفت تو دل لشکر
یه نفری عنان این اسب رو گرفت کشید سمت لشکر گفت هر کسی کار داره بیاد
اینجا بود شمشیرها بالا میرفت رو بدن علی پایین میاومد
فقطعوه بسئوفهم اربا اربا
با شمشیر علی رو پاره پارهاش کردند بعد امام حسین علیه السلام بیقرار بود
هی داخل خیمه میشد هی بیرون میاومد هی توجه میکرد
ببینه صدای علی به گوشش میاد یه آه دردآلودی گلوی امام حسینو فشار میداد احساسات پدری امام حسین رو تحت تاثیر قرار داده بود
از یه طرفی هم خواهرش زینب آرام و قرار نداشت
امام حسین تو این لحظه چه کنه یه مرتبه شنید صدای جوانش رو
که هی صدا میزنه یا ابتا علیک من السلام هذا جدی رسول الله
بابا سلام من بر تو ، این جدم رسول خداست
قد سقانی بکاسه الا وفی شربه لا اظلما بعد ها ابدا
بابام رسول خدا میگه حسین جان العجل العجل تو هم بیا
فان لک کاسا مذخوره حتی تشربها الساعه بعد اینجا دارد امام حسین وقتی شنید مثل باز شکاری بر اینها فرود اومد
مثل باد شکاری که از بالا به سمت صیدش حمله میکنه به سمت علیش به سمت جوانش حرکت کرد
اینجا دارد امام حسین هفت مرتبه فریادش به گریه بلند شد
آشیخ ذبیح الله محلاتی میفرماید تا اینجا هیچ کسی صدای امام حسین رو به گریه نشنیده بود
وقتی اینطوری علی اکبرش رو دید سر علیش رو به دامن گرفت آرام نشد
سر علی رو به سینه چسبوند با شدت گریه میکرد امام حسین آرام نشد
اینجا دارد صورت به صورت علی گذاشت هفت مرتبه از پرده دل صدا زد
ولدی علی ولدی علی بنی قتل الله قوما قتلوک
بعد اینجا اولیا مخدره زینب کبری از خیمهگاه بیرون شد
هی به سر و صورت میزد هی میگفت وا اخیا ای وای برادرم
ای وای پسر برادرم خودشو رسوند به وسط میدان
دستشو گذاشت روی شونههای برادر صدا زد حسین جان بلند شو
ابی عبدالله سرش رو بلند کرد دید زینب وسط میدان
خواهرم تو اینجا چه میکنی دست زینب رو گرفت رو به سمت خیمهها کرد
اینجا صدا زد جوانان بنی هاشم بیایید
جوان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
لا اله الا الله
نباشد مادرش لیلا بیاید
تماشای قد اکبر نماید
بگویید عمه اش زینب بیاید
علی را بر در خیمه رساند
پیرغلامای امام حسین کجای مجلس نشستید
یه لحظه ادب کنید برا دل امام حسین گریه کنید
خدا داند که من طاقت ندارم
علی را بر در خیمه رسانم
علی جان ای چراغ شام تارم
فراغت برده آرام و قرارم
علی جانم علی جانم علی جان