حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

?توحید مفضل

✨️جلسه پنجاه و دوم

 

●نثار آقا حجت ابن الحسن ارواحنا له الفدا صلواتی بفرستید .

حضرت صادق صلوات الله علیه می‌فرماید که : نظر کن به سوی جانوری که آن را لیث می‌نامند.

لیث یعنی شیر ، لیث الحجاز ، و عامه مرد اسد الزباب می گویند.

اسد بازم یعنی شیر ، زبابم یعنی مگس

یعنی شیرمگس ، مردم بهش شیر مگس میگن

حال بعضیا سگ مگس بهش میگن جدیدیا که ماها باشیم بهش می‌گیم خرمگس.

و ببین که حق جل و اعلی چه مقدار حیله و تدبیر معاش به او داده.

امام صادق می فرماید : ببین خدا چه حیله ای بهش داده و چه تقدیر معاشی بهش داده.

هرگاه احساس می‌نماید که مگس نزدیک او نشست آن را مدتی مهلت می‌دهد ،

و خود را مرده به آن می‌نماید یه کاری می کنه خودش رو یه جوری می‌ندازه که انگار مرده،

و چون هیکلش درشته دیگه و حرکت نمی‌کند تا آنکه اون یکی مگسه مطمئن شد و از آن غافل گردیده فکر می کنه اون مگسه مرده،

بی‌خیالش میشه.  حرکت همواری می‌کند که مگس خبر نیابد و چون به جایی رسید که به یک جستن آن را تواند گرفت

برمی‌جهد و آن را می‌گیرد و چون گرفت آن را به تمام پاهای خود نگه می‌دارد ،که مبادا از آن نجات یابد .

با پاهاش می گیره اون مگسه رو مگس کوچولو رو که این اصلاً راه نجات نداشته باشه ،

و پیوستن را چنین دارد تا هنگامی که احساس نماید که ضعیف و سست شده آنگاه او را از هم می‌درد و طعمه خود می‌کند.

این خلقت مگس خودش خیلی در نوع خودش جالبه.

حضرت صادق علیه السلام ، اینجا دیگه تو توحید نمی‌فرماید ،

تو توحید مفضل در یه جایی دیگه می فرماید که ؛ هدف از خلقت مگس چیه؟ ثمره خلقت مگس چیه؟

اینه که خدا مگس رو خلق کرده برای اینکه اشخاص متکبر ، اونایی که متجبر هستند رو توسط مگس خوار کنه ، ذلیل بکنه.

خدای متعال مگس رو خلق کرده برای همین که متکبرا رو خوارکنه .

این متکبره میاد هی از اون دماغ این رد میشه، از کنار گوش این رد میشه ،

این زورش به خیلی چیزا می‌خواد احساس می‌کنه زورش به خیلی میرسه اما از اینکه مگس رو از خودش دفع بکنه عاجزه .

میگن که یه وقتی این بچه‌ها ریخته بودن رو سر بهلول ،

بهلول رو آزار می‌دادن ، بهلول از دست این بچه‌ها فرار کرد اومد پیش هارون

دید دو نفر بالای سر هارون وایسادن این مگسا رو کیش می‌کنن می‌پرونن

شروع کرد به خندیدن ، هارون گفتش که بهلول برای چی می‌خندی سبب خنده تو چیه؟

گفت بچه‌ها من رو اذیت می‌کردن دیدم حریف این بچه‌ها نمیشم عاجز شدم .

گفتم پناه بیارم به تو ، حالا که پناه آوردم به تو می‌بینم که تو از من بدبخت‌تری ،

تو از من عاجزتری ، من حریف بچه‌ها نمی‌شدم تو می‌بینم تو حریف مگس نیستی ،

دو تا مگس نمی‌تونی از خودت بپرونی دو نفرو گذاشتی بالا سرت اینا دارن ..

تو دیگه کی هستی ، امام صادق علیه السلام می فرماید که :

مگس بخواهی نخواهی میره توی غذا ، تو بینی هم میره ،

یه وقت میره ولی بیشتر میره تو غذاها و این وارد طعام مردم میشه و می خورند اینها.

اگر مردم بفهمن نفرت می کنند ، میگن آه مگس افتاده توش ولش کن نمی خورن این رو دور میندازنش.

اما منفعتش چیه ؟ این مگس میپره تو غذا چه منفعتی داره؟

حضرت می‌فرماید : منفعتش اینه که اگر مگس در طعام نمی‌افتاد و خورده نمیشد ،

غالب مردم به جذام مبتلا می‌شدند ، جذام می‌گرفتند .

ببین خدای متعاله دیگه یه کاری کرده این میاد اونجا می‌شینه ،

هم داره غذای خودش رو می‌خوره هم یه سودی به من و شماها می‌رسونه.

ما چه بخوایم چه نخوایم این مگسه کار خودش رو باید بکنه ، دیدی یهو می‌شینه تو سفره ،

سر نون می‌شینه با اینکه تو هی می‌پرونیشا کشیک میدی ولی میاد دیگه ،

میاد می‌شینه یهو گوشه بشقابت ، می‌شینه حالا این جدیدیا یه چیزهایی میگن ،

قی می‌کنه و مگس که دندون نداره که از دماغش می‌خوره

بعد میاد اونجا آب بزاق دهنش رو می‌ریزه ، به هر حال دیگه ما که نمی گیم کثیف نیست ،

کثیف هست خیلی هم .شایدم میکروب و اینا داشته باشه ولی به هر حال خاصیت واکسن رو داره دیگه ،

حداقلش اینه خاصیت واکسن رو داره.

جذام هم چیز عجیب و غریب ، در نقل داریم که یه عده‌ای اومدن با پیغمبر بیعت کنند

یکیشون جذام داشت دست دراز کرد سمت پیغمبر،

پیغمبر دستش رو کشید عقب ، بعد پیغمبر فرمود : بیعت تو رو من قبول کردم.

به خاطر اینکه جذام داشت پیغمبر بهش دست نداد .

حالا این جذامم خودش بد مرضیه، اینکه ما جزام اکثراً نمی‌گیریم یا مثلاً اون موقع‌ها جذام نمی‌گرفتن یه علتش این بود؟

تو غذاشون مگس می‌رفت می‌نشست ، که این حالا مگس اگر تو غذا بود این یه شکستیه ،

یه آدم باید اونجا به خودش هی توجه بده ، تنبه بده که ببین خیلی باد به قبقبه ننداز.

نقل می‌کنن که انوشیروان یه وقتی اون غذای مخصوص خودش رو دستور داد گفت طبخ کنید بیارید.

انوشیروان آشپزم اومد غذای مخصوص انوشیروان رو طبخ کرد و داده ،

و انوشیروان اومد لقمه اول رو برداره دید توش مگسه گذاشت کنار،

لقمه دوم رو برداشت نگاه کرد دید دوباره توش مگسه گذاشت کنار،

لقمه سوم رو برداشت دید باز میگه حرف نزد بعد گفت نون و پنیر آوردن ،

نون و پنیر رو آوردن شروع کرد نون و پنیر رو خورده و اینها،

سفره رو جمع کردن گفت آشپز رو بگید بیاد، طباخ که اومد گفت غذای خوبی طبخ کردی همه چیزشم به قاعده بود

الا اینکه چیش زیاد بود، مگسش زیاد بود کمتر باشه بهتره همین با همین حرف تمومش کرد.

اما نقل می کنند یه کس دیگه‌ ای بود از این متکبرین ، متجبرین ،

آقا گفت برای من غذا بیارید آشپز غذا رو درست کرد و آورد این تا لقمه اول را برداشت توش مگس دید

گفت آشپز رو بیارید گفت توی کلاه این پر زغال بکنید.

آشپز ها هم یه کلاه میزارن که موهاشون نریزه این گفت پر زغال کن ،

زغال آتیش برگردونید روی سر این آشپزه آقا این رو کردن توی کله این آشپزه

جیغ آشپزه رفت آسمون ، گفت مگس تو غذای من چیکار می‌کنه؟

بابا حالا اومده دیگه ، اومده که حال تو رو بگیره تو خوار بشی، ذلیل بشی، غرورت…

حالا یه وقت تو غذاتون مو دیدید ، مگس دیدید، پشه دیدید، مورچه دیدید چیزی دیدید

بگید خدا این رو گذاشته برای اینکه من یه توجهی پیدا بکنم یه تذکری برای من باشه.

یه وقتایی من بالای منبرم این برای من به کرات اتفاق افتاده‌ها روی منبر

دارم سخنرانی می‌کنم ، دارم آب و تابم میدم یهو می‌بینی خدا شاهده یه مگس اومد

بعد من تا آخر منبرم همش مشغول اینم این رو رد کنم بره.

اصلا عجیب میشه هی نگاه می کنم نمیره ، هی میاد می‌شینه رو دماغم می‌شینه ، رو پیشونی می‌شینه، رو گوشم ،

هی میره از این ور به اونور می‌خواد بگه فلانی حواست باشه منو خدا مامور کرده که

این مگسه رو بیاد اینجا که به تو بگه تو هیچی نیستی، خیلی باد به قبقبه ننداز،

خیلی این جوری خودت رو نگیر، اینجوری صحبت نکن ، اینجوری نکن خودت ، جلوه نکن خودت ، خدا همه ش خداست.

حالا غذا خوردن غیر از اینه که تماس بدنی با اینها داشتند واگیر نداره باهاش غذا بخورید

دیگه اون تماس بدنی یه وقتی می بینی مردم اقتدا می کنن به آقا رسول الله می‌کردند

وقتی می‌دیدن پیغمبر دست داد با جذامیه اینا هم می‌رفتن دست می‌دادن

بعد خود این تو واگیردار کردن این مریضی نقش خیلی زیادی داشت دیگه.

می‌گفتن پیغمبر دست زد ما هم بریم دست بدیم این زیاد می‌کرد مریضی رو.

و اهل بیت هم درصدد این بودند که کارشون کار عاقلانه باشه

و او به پیغمبر دست می‌داد شاید اصلاً پیغمبر جذام نمی‌گرفت

ولی به هر حال اونا یه راهی رو میرن که خدای نکرده مردم به خطر نیفتن، مردم به سختی نیفتن.

یه چند جمله هم عرض مصیبت

امروز به دلم افتاد دل‌هاتون رو ببرم چون روز یکشنبه س روز امیرالمومنین و حضرت زهراست

گفتم دوشنبه شد ما یه روز عقبیم حالا عیب نداره

امروز دل‌هاتون رو ببرم در خانه بی بی دو عالم فاطمه زهرا سیده نساء

این خانم مجلله اصلاً همیشه آقا من این رو میگم

گر نگاهی به ما کند زهرا

درد ما دوا کند زهرا

این مقام کنیز او فضه س

تا دگر خود چه‌ها کند زهرا

خانم یا فاطمه زهرا یه نگاهی به ما بکن

اگر می‌خوای دل یه مادر رو به دست بیارید میگن از بچه‌هاش صحبت کنید از بچه‌هاش بگید همچین که از بچه هاش میگی

مادر خوشحال میشه همچین شما اینجا می‌شینید میگید حسین

جانم فدای حسنت

جانم فدای حسین

بی بی دو عالم خوشحال میشه خشنود میشه

حالا اگر شما می خواهید بچه‌هاش رو خشنود کنید از مادرش بگید

اگر می‌خوای امام حسین رو خشنود کنی از مادرش بگو فاطمه زهرا بگو

بعد تو روضه حضرت زهرا شما صدات که بلند بشه به گریه‌ها

می‌دونی یازده امام که فرزندانش باشن دعات می کنن

امام صادق دعات می‌کنه ابی عبدالله دعات می‌کنه

چه روضه‌ ای من بخونم شما گریه کنی

ناله ت رها بشه بعد انشالله دعای یازده امام شامل حالت بشه

این روضه خیلی روضه جان سوزی که امیرالمومنین وقتی اومد وارد حجره شد

دید فاطمه یتم الملوا از این پهلو به این پهلو هی به خودش می‌پیچه

بعد اینجا دارد امیرالمومنین عمامه رو انداخت رو زمین

عمامه انداختن زمین پیام داره پیامش اینه

یعنی چاره من دیگه تمام شده علی دیگه بیچاره شده

اونی که چاره ساز عالمه اینجا دیگه ناتوان شده عبا رو از رو دوشش رها کرد

اومد سر فاطمش رو به آغوش گرفت چند جمله صدا زد

یا بنت رسول الله  دید خانم جوابی نمیده

صدا زد یا قرة عین الرسول

هرچی گفت گفت دید فایده نداره اما یه جمله مونده که اون رو امید داره فاطمه جوابش رو بده

صدا زد فاطمه انا علی بن ابی طالب من شوهر مظلومت علیما

میگن روح از بدن خانم خارج شده بود اما خدا به خاطر دل علی دوباره روح رو برگردون به بدن فاطمه چشمانش رو باز کرد

السلام علیک یا بنت رسول الله یا قرة عین الرسول

تا چشمانش رو باز کرد دید مولا علی داره گریه می‌کنه

صدا زد علی جان گریه نکن این دست خسته خودشون بلند کرد اشک مولا علی رو پاک کرد

گذاشت روی سینه زخمیش آقا امیرالمومنین سوال کرد فاطمه جان چه می‌کنی

فرمود علی جان از بابام رسول خدا شنیدم اشک چشم مظلوم دوای زخم سینه س

یازهرا مدتی گذشت صدا زد علی جان بیا من و تو با هم گریه کنیم

برای کی گریه کنیم علی جان بیا برای یتیمام گریه کنیم

علی جان مخصوصاً برای اون کشته دشت کربلا گریه کنیم

حسین جان حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *