حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

■حکمت شماره ۲۷۷

●قال (علیه السّلام) : لاَ تَظُنَّنَّ بِکَلِمَه خَرَجَت مِن اَحَد سُوءا ، وَ اَنتَ تَجِدُ لَهَا فَی الخَیرِ مُحتَمَلا

●شایسته نیست به سخنی که از دهان کسی خارج شد ، گمان بد ببری چرا که برای آن برداشت نیکویی می توان داشت.

 

حضرت امیر صلوات الله علیه جان عالم به فدای او باد می‌فرمایند:

لا تَظننَّ ببینید اون آخرش نون ممشدد داره

که از تعبیر می‌کنند به نون تاکید ثقیله

با دو جور نون داریم نون تاکید خفیفه

اگر می گفت لا تظنن یعنی ساکن می‌افتاد آخرش

می‌شد تاکید ولی خفیف تاکید کم

ولی وقتی نون مشدد می‌افته اون آخر این ثقیله است

یعنی خیلی دیگه خیلی داره حضرت تاکید می‌کنه می‌گه که لا تظنن

هیچ وقت به هیچ وجه گمان نکن

بکلمه ، به کلمه‌ای که ، خرجت خارج می‌شود

من احد از دهان کسی خب گمان چی نکن ؟

به هیچ وجه گمان چی نکن ؟

سوءا یعنی گمان بد

و انت تجد لها فی الخیر محتملا

در حالی که ، اون واو اونجا که میاد واو ، واو حالیه است

یعنی شما حالیه معنی کن

در حالی که شما برای اون کلمه در مورد خیر یه محتملی پیدا می‌کنی

یعنی ببین یه چیزی گفت ، این خانم یه چیزی گفت تو خونست دیگه

تو خونه نشستی خانومت یه چیزی میگه اگر احتمال خیر در این کلام میدی

حمل بر همون بکن به هیچ وجه گمان بد نکن

یه چیزی گفت ، میشه ۸۰ درصد شما احتمال برداشت سوء داری از این

یه ۲۰ درصد احتمال برداشت چی داری؟

احتمالا منظورش این بوده ،

حمل بر اون خوبه کن درست شد.

به هیچ وجه گمان بد نسبت به قول کسی ، نسبت به فعل کسی نداشته باش تا زمانی که احتمال خوب میدی

خدا حفظ کنه ما یه استادی داشتیم مدیرمون بود ، ما سال اول که رفته بودیم حوزه ایشون تعریف می‌کرد می‌گفتش

مدیر بود . بعد مدیرم دفترشو یه جوری گذاشته بودن به کل حیات حوزه اشراف داشت

بعد می‌گفتش که من یه وقتی مثلاً می‌بینم ساعت ۷ باید طلبه ها سر کلاس حاضر باشند

می گفت یه وقتی می بینم ساعت ۸ یه طلبه ای کیف تو دستشه داره مثلاً میاد

تو مدرسه پیش خودم میگم شاید این با کیف رفته بیرون

مثلاً یه چیزی بخره بذاره تو کیفش بیاد نمیگم شاید این خواب مونده.

میگم شاید حالا زنگ تفریح بوده یه ربع استراحت بوده

این با کیفش رفته یه چیزی بخره اونو بزار تو کیفش ، ببین گفت من سوءظن ندارم می‌خواست اینو بگه

می‌خواست بگه سوءظن ندارم یا مثلاً می‌گفتش که آقا خیلی آدم با اخلاقی بود می‌گفت مثلاً من یه وقتی لیست حضور غیاب جلومه

خب بعد می‌بینم جلو این طلبه غیبت خورده ازش می‌پرسم

تو غایب بودی میگه نه ، من غایب نبودم می‌گفت من سوءظن پیدا نمی‌کنم به این طلبه

میگم شاید اون کسی که داشته حضور غیاب می‌کرده اون حواسش نبوده غیبت زده

ببین انقدر به این طلبه من چی دارم حسن ظن دارم

وقتی که میگه من غایب نبودم دیگه چکشو نمی‌ذارم رو کله این هی بکوبم بگم ای مرد حسابی این چیه ؟

پس تو دروغ میگی فلان چی چی نه به هیچ

خیلی از این قصه‌ها هستش و ما بخوایم بگیم

ببینید اگه قرار باشه تو خونه مرد به زن ، زن به مرد ، مادر به بچه ، پدر به بچه ، بچه به پدر و مادر

با این نگاه جلو برن که هرچی گفتن برداشت سوء بکنن دیگه اونجا خونواده خانه آرام نیست

باید آقا یه لحظه سکوت بکنیم یه خورده فکر کنیم در مورد حرفش

نکنه شاید مثلاً اینجا قصدی نداشت غرضی نداشت شاید منظورش این بود

هی برای خودمون بالاخره حمل بر خیر بکنیم حمل بر خوب بکنیم

حمل بر خیرخواهی بکن اینطوری

پس اما نسبت به دشمن آدم دیگه اونجا باید حسن ظن نداشته باشه

بگید سوء زن داشته باشه

دشمن دشمن خیر ما رو نمی‌خواد خب مقام معظم رهبری چقدر فرمود،

فرمود که بابا اینا حواست نباشه از پشت سر خنجر رو درآورد کرد تو شکمت

می‌زنه از پشت می‌زنه وارد بدنت می‌کنه سوءظن ، سوءظن خیلی بده

اینو بگم که به دشمن آدم اعتماد نکنه حسن ظن نداشته باشه .

دو تا موش یه پنیر گیرشون اومد می‌خواستن تقسیم کنند

نمی‌دونستن چه جوری تقسیم بکنن

گفتن ببریم پیش گربه ، گربه ترازو داره گربه ترازو داره ببریم گربه برامون تقسیم بکنه

اون قذافی رو دیدید؟ چه جوری مهماتشو داد یا مثلاً خیلیاشون …

گفتن که ببریم پیش گربه پنیرو برامون تقسیم کنه ترازو داره

اون نانجیب ترازو داره آوردن پیش گربه

گفتن میشه این پنیر ما رو بین ما به طور مساوی تقسیم بکنید

گفت بله. بله پنیر رو گرفت خب یه جوری برش داد یه جوری دوتاش کرد که یه طرفش زیاد بیفته

یه طرفم کم بیفته ، گذاشت تو کفه ترازو یه دونه اینور یه دونه اونور یه دونش زیادی کرد

اون زیادیه رو با دستش با پنجش کم کرد منتها یه جوری کم نکرد که بازم مساوی بیفته

خب اون یه خورده زیادیه رو برداشت گذاشت تو دهنش گذاشت تو دهنش

بعد اون طرفیه دوباره زیاد شد

بعد یه خورده از اون طرف برداشت که این مساوی بشه مثلاً مثلاً در ظاهر

ینو گذاشت تو دهنش دوباره اون طرف زیاد شد

هی اینجوری عرضه خورده با دستش کند و خورد پنیرا تموم شد

بعد آخرش برگشت گفت آقایون واقع مطلب من سیر نشدم….

یه پنجه انداخت دوتا شون هم خورد

دشمن اینه از مالتم می‌خوره خودتم می‌خوره یه آبم روش

خلاصه دوستان چرا حسن ظن داشته باش ولی به دشمن نه

به دشمن آدم باید سوءظن داشته باشه بعد با حسن نظر بهش نگاه نکنه

که اگر با حسن ظن باشه همون قصه موشو و گربه میشه اول پنیرتو می‌خوره . بعدم خودتو می‌خوره.

ببین زنت دشمن تو نیست دوست توئه اونو دشمن نگیر

بعضی ها هستند یه آقایی می گفت من میرم تو خونه زنم هرچی گفت دقیقاً ۱۸۰ درجه برعکس همون عمل می‌کنم

می‌گفتش زنم میگه بریم خونه عموم

میگم که نه میگم نه . بعد میگه که من حوصله ندارم نمی‌خوام جایی امروز برم

یهو میگم پا شو بریم خونه عمو

می‌گفت اینجوری اون میگه بریم من میگم نه

می گفت آقا اون که دشمنت نیست اگرم یه جایی یه حرفی می‌زنه

یه چیزی پسرت دخترت اینا دشمن تو که نیستن

البته بعضیام هستن میگن حاج آقا اینو از هزار تا دشمن برای ما بدترن

نمی‌دونم الله اعلم

ولیکن دشمن منظور دشمن این دشمنی که در اعتقادات مثلاً حاج آقا آمریکا دشمن ماست

دشمن اینه که ما رو بیچاره کنه نابودمون بکنه . دوستان امیرالمومنین رو نمیشه اسم دشمن روشون بزاره.

صلی الله علیک یا اباعبدالله

روز جمعه متعلق به آقا حجت بن الحسن ارواحنا له الفداست

محضر امام زمان علیه السلام روضه خوان باشیم گریه کن باشیم

امروز صبح یه جمله عرض مصیبت عرض ادب نسبت به قمر منیر بنی هاشم ابوالفضل العباس

من می‌کنم باب الحسین دیگه

هر کسی می‌خواد به یه مقامی برسه

به یه درجه‌ای برسه این باب

باب خوبیه خیلی از علما تاکید به این مقام دارند

تاکید به این باب دارند

قمر بنی هاشم امام صادق علیه السلام بچه‌های آقا ابوالفضل رو می‌دید

گریه می‌کرد بعد می‌فرمود

خدا رحمت کنه عموی ما عباس

که فداکاری کرد چه کرد چه کرد

خدا به او مقامی در بهشت میده

همه شهدا به مقامش غبطه خواهند خورد

همه شهدا حتی حاج آقا اون جعفر طیار رو شنیدی

حتی جعفر طیار به مقام ابوالفضل غبطه می‌خوره

امام صادق علیه السلام فرمود خدا عوض اون دو تا دستی که از بدن عموی ما قطع شد

خدا بهش دو بال میده

چنان به پرواز در میاد در بهشت

همه غبطه خواهند برد

حالا می‌خوام دل‌هاتونو ببرم در خانه آقا ابوالفضل

یه لحظه عزیزان چشم سرتونو ببندید دلاتونو بیارید حرم آقا ابوالفضل

چقدر با صفاست

من یه وقت هایی میرم صدای بعضی از خانوم هایی که اونجا می خونند

مثلا با آقا ابوالفضل حرف میزنن

بعضی‌ها شون روضه می‌خونن میگن یا عباس

جبل مای باسکین بلند شو سکینه هنوز تشنه است

براش آب بیار

بعضی روضه‌ها هم تو حرم آقا ابوالفضل یه حال خاصی داره ها

سقای دشت کربلا ابوالفضل ابوالفضل دستش شده از تن جدا ابوالفضل ابوالفضل

یه مرتبه ابی عبدالله سمت علقمه هی خم میشد از روی زمین یه چیزی برمی‌داشت هی می‌بوسید

گریه می‌کرد می‌گفتن شاید پاره های قرآنه

اما همچین که نزدیک‌تر شد دیدن دستان قلم شده ابوالفضل

ای داد چشمش به بدن برادر افتاد

دست نداشت چشمشم تیر خورده

صدا زد داداش یه چشمم سالمه

اما خون جلو چشمه

نمی تونم سیمای تورو ببینم حسین جان زحمت نباشه این خون رو کنار بزن

یه بار دیگه ببینمت داداش

یه خواهش دیگه هم ازت دارم اینه

تا زنده‌ام منو سمت خیمه‌ها نبر

آخه من از بچه‌های تو خجالت می‌کشم عزیزان آقا از دنیام که رفت دیگه نتونست بدنو به خیمه‌ها بیاره

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *