بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۲۸۱
●قال (علیه السّلام) :لاَ تَساَل عَمَّا لاَ یَکُونُ ، فَفِی الذِی قَد کَانَ لَکَ شُغل
● درباره آنچه تحقق یافتنی نیست سوال مکن چرا که در آنچه تحقق یافته به اندازه کافی اسباب مشغولی فکر وجود دارد.
حضرت امیر صلوات الله علیه در این حکمت گرانقدر و گران سنگ میفرمایند که :
لا تسال ، یعنی سوال نکن
لا ، لای نهی ، سوال نکنم از چی ؟
عما لا یکون ، از اون چیزی که ربطی به تو نداره
از اون چیزی که تحقق یافتنی نیست نشدنیه ، سوال نکن .
چرا سوال نکنه ؟ چه عیبی داره که من بدونم حالا مثلاً مادر حضرت موسی اسمش چی بود ،
من مادر حضرت عیسی رو اسمشو بلدم او مریم بود ، حالا بگو ببینیم مادر حضرت موسی چیه ؟
گیریم که تو دونسی ،
حاج آقا ببخشید ، ابعاد کشتی حضرت نوح چقدر بود طول و عرضش چقدر بود؟
حاج آقا بفرمایید که حیواناتی که سوار بر کشتی حضرت نوح شدند اینها مثلاً چند تا بودن؟
فرض که آقا اینا رو تو دونستی ، به چه درد قیامت تو خواهد خورد؟
حاج آقا ببخشید امامزاده داوود سند داره
یا نداره ؟
حالا به تو چه ربطی داره ، امامزاده داوود سند داره یا نداره .
اصلاً یک چیزایی سوال میکنن و اصلاً آدم شاخ میخواد در بیاره.حاج آقا ببخشید ازدواج با اجنه چه حکمی داره ؟
اگر یه مردی حالا اجنه ازدواج کرد اون موقع اون بچهها چی در میان از آب ؟
بابا زندگیتو بکن ،
حاج آقا ببخشید مثلا یه انسانی مثلاً با حیوانی، آقا این حرفا چیه…
زندگیتو بکن ، همش سرش درد می کنه برا این سوال ها.
ببینید حضرت امیر می فرمایند ، نپرس حالا با این حال که سوال گنجینه علم دانش ،
یعنی سوال باعث میشه علم رشد کنه علم نشر پیدا کنه
علم شکوفا بشه پویا بشه
با اینکه ما این همه روایات داریم در مورد سوال کردن
چقدر مثلاً خوبه اما نه هر سوالی مثلاً امیرالمومنین که جان عالم فدای او
می فرمود ، سلونی بپرسید از من
قبل ان تفقدونی
قبل از اینکه من از میان شما برم من را از دست بدید خب بپرسید
یه احمقی به نام اشعث بن قیس خدا لعنتش کنه
نمیدونید این اشعث بن قیس کمر امیرالمومنینو شکوند
خدا لعنتش کند همون بابای جعده
قاتل امام حسن علیه السلام
یعنی این اشعث میشد پدر خانم امام حسن مجتبی
خدا عذابشو زیاد کنه
این اشعث بلند میشد سوال هایی می کرد حضرت امیر صلوات الله علیه فرمودند :
بپرسید ، این نادون بلند شد گفتش که آقا بفرمایید رو سر من چند تا مو هست؟
هر چند حضرت جواب دندون شکن بهش داد فرمود؛
چرا نمیپرسی زیر هر بن ریشت شیطون لونه کرده ،
زیر هر بن موی تو چرا نمیپرسی از عواقب مثلاً عاقبت بخیری،
چرا نمیپرسی چرا عاقبت به شرقی نمیپرسی
چرا نمیپرسی که قیامتو چه جوری ..
چرا اینا رو نمی پرسی ، یه چیزی بپرس ربط به ایمان تو داشته باشه
سود به آخرتتو داشته باشه
ببینیدکارهای احمقانه سوالهای احمقانه پرسیدن.
حالا چرا نباید سوال بکنی در مورد مادر حضرت موسی ، چرا نباید سوال بکنی در مورد ابعاد کشتی حضرت نوح،
حاج آقا کشتی حضرت نوح در کجا فرود اومده ؟
حالا مثلا تو فهمیدی تو روسیه فرود اومده توی نمیدونم ترکیه فرود اومده ،
خب دونستن این چه فایدهای داره برای تو ؟
حالا حضرت امیر ببینید چقدر قشنگ میفرماید ؛
دانستن اینها فایده نداره چرا ؟
ففی الذی قد کان لک شغل
چون همونی که الان تو توش هستی به اندازه کافی اسباب دل مشغولی برای تو داره ،
همونطور مشغولت میکنه دیگه نیازی نیستش که بیای بپرسی که فلان و فلان …
و اینا انقدر ما درگیری داریم ،انقدر مشکلات داریم تو همین زمینههایی که داریم ،
نیازی اصلاً پیدا نمیکنیم به فهمیدن اون سوالات،
حالا خدا رحمت کنه مرحوم فیض رو که مرحوم فیض هم همین حدیث رو ترجمه کردند به این شکل ،
من ترجمه مرحوم فیض رو هم براتون میخونم قشنگه ،
من کلا ترجمه مرحوم فیض رو می پسندم.
مرحوم فیض میفرمایند که ، درباره پرسش بیهوده خب حضرت امیر فرمودند: که مپرس از آنچه واقع نمیشود .
مثل مسائل فرضیه .
حاج آقا تو قطب قطب شمال یا جنوب نماز چه حکمی داره ؟
اونجا روزه چه جوریه ؟ ما اگر یه نفر اونجا بمیره ما بخوایم نماز لیله الدفن براش بخونیم چه جوری باید بخونیم ؟
فرضیه ، حالا مثلاً یه کسی بمیره اونجا فامیل تو باشه ،
بگو هر وقت حالا مرد اون موقع بیاد سوال کن .
ببین میفرماید در مورد مسائل فرضیه که، بعد چرا نپرسه ؟
میگه که در آنچه هست مانند احکام شرعیه و امور زندگی ،
برای تو شغل و کاری است که باید به آن بپردازیم.
تو همین بیا بپرس در مورد نماز واجبت که چیکار کنم نماز صبحم قضا نشه ،
اینو بیا بپرس.
نشسته از من میپرسه که مثلاً ازدواج فرزندان حضرت آدم به چه صورت بود؟
خب حالا گیریم تو اینو فهمیدی ، خب چه به درد تو می خوره ،
بیا بپرس که فردا بچهام تو روم در نیاد اینو بپرس ،
بیا بپرس که چیکار کنم بچهام از شر رفیقای بد در امان بمونه ،
بچههام نماز خون باشن ، اینا رو نمی پرسه میاد از چیزهایی که ما رو دور می کنه می پرسه.
گاها هم میشه گویندگان هم ، منبریها هم به هیچ اموری میپردازند که نیاز ماها خیلی بهش نداریم .
مثلاً یک ساعت طرف سخنرانی میکنه در مورد یه مسائلی که اصلاً حالا دونستنش برای ما هیچ فایدهای نداره .
حالا فهمیدیم مثلاً فلان ، چه فایدهای داره بله ایمان ما رو درست بکنه ،
شبهات ما را برطرف میکنه.
ولی دونستن خیلی از مسائل از این قبیل برای ما فایدهای نداره.
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
امروز روز سهشنبه هست دلهاتونو ببرم در خانه سه ساله امام حسین علیه السلام
باب الحوائج
عیال پیر خراباتیان خرابه نشین شد
الله اکبر
عیال پیر خراباتیان خرابه نشین شد
چرا که حال خراباتیان خراب نباشد
دیوار خرابه شکسته سقف خرابه در حال ریزش
هر کدوم این بچهها یه گوشهای رو
گوشه امنی رو میجستند پیدا بکنند که نکنه این سقف به روی اونها فرود بیاد
دو نیزهدار به ورودی در خرابه یزید اینا رو گمارده بود گذاشته بود
این دوتا با هم حرف میزدن یکی به دیگری میگفت
اینا میترسن سقف سرشون خراب بشه خبر ندارن فردا
یا به اسارت فروخته میشن
یا گردنشون زده میشه
تمام این بچهها یا ابن الحسن یا صاحب الزمان ادرکنی
چه کردن ابن بچهها
امام سجاد علیه السلام میفرماید ما همهمه کردیم
سر و صدا کردیم اطفال نشنود
اما سه ساله حسین علیه السلام گویا شنیده
سر به زانوی غم گذاشت
یاد دوران عزت میکنه
به آغوش می نشست به سینه پر مهر بابا تکیه می کرد
دست نوازشگر حسین نوازشش میکرد حالا زمین سرد و زیرانداز خب نداره
دیوار در حالت فرو ریختن
سقف در حالت فرو ریختن
انقدر بابا بابا کرد
تا سر بابا به دیدن دختر آمد
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
صدا زد بابا
آن شب که من از ناقه
افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی
از ما تو جدا بودی
جواب دختر رو این گونه داده باشد دخترم
آن شب که تو از ناقه
افتادی و غش کردی
من بر سر نی بودم
کی از تو جدا بودم
دلش تاب نیاورد خم شد
وضعت فمها علی فمه شریف
لبها رو روی لبهای بابا گذاشت
همین طور که لبها رو می بوسید
می گفت بابا کی رگهای گردن تو بریده انقدر بابا بابا گفت
سر از یه طرف افتاد
نازدانهام از یه طرف
حسین جان حسین جان