بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۱۷۳
●قال (علیه السّلام) :الخِلافُ یَهدِمُ الرَّایَ
●اختلاف تصمیم گیری و تدبیر را نابود می کند.
حضرت امیر صلوات الله علیه جان عالم به فداشون میفرمایند که: الخلاف یعنی اختلاف، یهدم یعنی منهدم میکنه، نابود میکنه از بین میبره.
الرای ، رای یعنی تصمیم گیری، تصمیم گیری و تدبیر رو نابود میکنه.
یه ساعت نشستم فکر کردم جلسه گذاشتم تصمیم گیری کردم فلان پروژه را انجام بدم فلان کار انجام بده ،
یهو یکی میاد اینجا یه چیزی سر میده وسط یه حرفی میزنه، اختلاف میندازه اون حرفی که میزنه میگه نه آقا، پارسالم ما این کارو کردیم اینجوری شد اونطوری شد، نشد فلان شد یه چیزی میگه باعث میشه اون تصمیمی که گرفته بودند انجام بشه اون بره رو هوا .
اختلاف سرچشمه همه بدبختیهاست.
هیچ قوم و ملتی نابود نشدند مگر بر اثر اختلاف.
هیچ جمعیتی متفرق و متلاشی نشد مگر بابت اختلاف .
و هیچ جمعیتی هم پیروز نشد مگر در سایه اتفاق وحدت.
هر وقت دست به دست هم دادن بر دشمنها غلبه کردند، اما اون موقعی که همین تو مملکت ما همین اخیراً اختلاف پیش اومد دیگه، اختلاف شد.
همه وایساده بودن میگفتن آقا ما از نیروی انتظامی کشورمون حمایت میکنیم این مشکلات پیش نمیاومد که،
اگر فلان گوینده که میومد توی تلویزیون در مورد مثلاً اهل بیت حرف میزد اون نمیاومد زیرآب نیروی انتظامی رو بزنه،
اگه اون نمیاومد حرف نمیزد ،فلان مداح حرف نمیزد، فلان نماینده ،
تو همین جریانی که اخیرا پیش اومد شما فکر می کنید همه گویندگان اومدن پشت نیروی انتظامی در اومدن ،نه
یه عده افرادی بر علیه نیروی انتظامی حرف زدن من الان اسم ببرم شما، سوت که هیچی ، یه عده از مداح ها،
خب اختلاف پیش اومد. اختلاف که پیش اومد دشمنم تو این وسط سوسه اومد.
هر کاری که دلش خواست کرد بعد امتو بردن سمت گوساله پرستی،
این بیحجابیها این بدحجابیها، اینا بدتر از گوساله پرستی نیست ، بله این دختر های نوجوونی که میان سر لخت و فلان میان بیرون،
اینا بدتر از گوساله پرستیه ،تو خودتو فروختی، به چی فروختی ؟
میخوای دیگران نگات بکنن .
جناب موسی بزار برگرده این ریش هارونو میگیره میکشه سمت خودش میگه این چه وضعشه این چه مملکتیه، ها چرا اینجوری شد.
بعد میگه ترسیدم اختلاف پیش بیاد گفتم اگر جامع اختلاف بیفته و فلان و اینا هرکی یه طرف هرکی یه چیز بعد دیگه موسی هم برگرده دیگه کاری از دستش بر نمیاد.
اینطوریه، می خوام بگم اختلاف ببین چیکار میکنه، پدر جامعه رو در میاره دیگه.
یهو یه سامری بیاد این وسط رو کار دست بگیره ، یه سامری یه بیاد یه گوساله رو علم بکنه.
آقا امیرالمومنینم برای اینکه جامعه به اونجا نرسه ، بله اختلاف کردن اولشم همون اختلاف کردن اتفاق نکردن که جمع شدن زیر ظل بنی ساعده در حالی که پیغمبر مشخص کرده بود، همه چیز روشن ، آماده ولی اختلاف کردن.
منتها برای جلوگیری از اون اختلاف بزرگ امیرالمومنین سکوت کرد .
نه حالا بازم اون سکوتی که من و شما فکر کنیم ، نشست دیگه فقط .
حتی ابوسفیان خدا لعنتش کنه ، سوار اسب بود اومد از جلو در خونه امیرالمومنین رد شد صدا زد یا علی
از چه نشستهای لب تر کن مدینه رو میکنم پر از سوار نظام،
راستم میگفتا راستم میگفت خدا لعنتش کنه.
ابوسفیان رئیس خوب مشرکین مکه بود بعد اگر مثلاً امیرالمومنینم میگفت بیا جلو میرفت میآورد ،آدم میآورد،
سوار نظام و پیاده نظام و اینا من همه رو اینجا به خط میکنم لب تر کن.
آقا امیرالمومنین گفت برو، این ابن عباس لجش گرفت گفت یا امیرالمومنین شما این میگه من بیام کمکت کنم شما میگی برو ،برو پی کارت.
بعد آقا فرمود وایسا بهت میگم، حالا الان من بهت بگم تو نمیفهمی که چرا میگم نه ،بعدها بعدها همین ابوسفیان بود این کور شده بود ، نابینا شده بود،
تکیه داده بود به ستون مسجد داشت برای مردم حرف میزد گفت امیرالمومنینم حالا پشت ستون بودن و اینها.
این ابوسفیان گفتش آیا کسی از بنی هاشم هست که من مراعات حالشو بکنم، آقا فرمودند به اطرافیان،
اواخر عثمان بودا دیگه حکومت بنی امیه از چشم افتاده بود مردم خوششون نمیاومد .
آقا امیرالمومنین اشاره کرد به اطرافیان که نگید من تو مسجدم نگید.
بعد این نانجیب کور شروع کرد ،صحبت کردن که حواستون باشه اون آقا ،اسم آقا رسول الله رو گفت اومد و یه مدت ادعا کرد ادعا کرد،
همه رو برد رو هوا گفت من پیغمبرم و فلان و اینا ..ما هم حواسمون نبود و دادیم دستشو قدرتو ،
بعد اینجوری بود اونطوری بود این گوی خلافت افتاد دست ابوبکر، بعد افتاد دست عمر ،بعد افتاد دست عثمان، حواستون باشه که نیفته دست بنی هاشم دوباره،
این حرفا رو که میزد امیرالمومنین هی میزد تو پای همون ابن عباس،
می گفت گوش کن گوش کن، ببین این دنبال چی بود، دنبال اسلام نبود که دنبال این بود که بریزه به هم مملکت متلاشی بکنه نابود بکنه.
اختلاف بیچاره میکنه مملکتها رو به هم میریزه نابود میکنه، کار رو ابتر میذاره بمونه.
حالا ماها این پایین نشستیم برای خودمون میگیم که چرا فلان چرا فلان، یه وقتایی باید از بالا نگاه کرد.
بعد از مقام رهبری بپرسیم آقا این چرا اینجوریه چرا اینطوریه،چرا شما کوتاه اومدید، دیگه به این وضعیت.
بعد از بالا بپرسیم ببینیم که اونا چی میبینن اونا چی نگاه میکنن..
واقعا نگاههای ما هم نگاههای کوتاه و نگاههای سطحی.
اصلا زمان حسن روحانی کلید این داستان خورد که بشه سوریه ولی خب حالا به لطف خدا و اینا به تدبیرهای الهی ویرانه تحویل آقای رئیسی دادن ویرانه تحویل دادن.
یعنی هیچ دیواری شما از این ویرانه ندیدید همه چیزو به تاراج گذاشتن و رفتن و اینا .
حالا اینا هم که این اتفاقای که میبینیم همش پس لرزههای اون زلزله ۸ ساله ست. خداوند متعال یاری بکنه این مملکت از این نقطه در بیاد، از این نقطه خارج بشه .
و حالا اتفاقای خوبی هم افتاده ما هم آقای رئیسی رو تایید میکنیم ، آقای رئیسی رو حمایت میکنیم بابت کارایی که داره انجام میده.
این گرونیها و اینجور چیزا هم عواملی داره. خداوند متعال ان شاءالله عاملین گرانی را رسوا بفرمایند.
بله اون زمانی که بلند شد اومد گفت منم صبح تازه فهمیدم بنزین گرون شده ، دنبال اینه که به هم بریزه.
منتها به تدبیر رهبر، خب ایشون اومد پشت دولتو گرفت ، همه فکر میکردن که حالا الان آقا میاد چیکار میکنه میزنه تو دهن دولت غلط کردی که صبح فهمیدی که قیمت بنزین گرون شده ،
آقا همه مردم ما همه اینجوری فکر اومد پشت دولتو گرفت پشت دولتو بگیریم یعنی نگه داشت دیگه .
اون آمریکایی می گفت ما ماها می شینیم تو اتاق هامون بررسی میکنیم فکر میکنیم که ایرانو چه بلایی سرش بیاریم گفت ایشون توی سخنرانی ۱۰ دقیقه ۵ دقیقه میاد کل همه اون چیزی که ما رشته کرده بودیم ایشون پنبه ش می کنه.
خدا تووفیق داده به ایشون دیگه ،خدا به رهبرمون توفیق داده.
این کارهایی که می کنه، این حرفهایی که می زنه ، معلومه که از یه جا دیگه آب میخوره.
خدا به آبروی محمد و آل محمد به ما اتفاق و وحدت عنایت بفرماید.
یه جمله هم ذکر مصیبت عرض روضه من هی میخواستم روضه آقا ابوالفضل بخونم ولی گفتم که شاید بالاتر از روضه آقا ابوالفضل روضه اسارت عمه جانشون زینبه کبراس
اجازه بدید امروز صبح از عمه جانشون کبری بخونیم یه چند جمله
شما هم یه لحظه مدد میکنید دو سه دقیقه هم بیشتر نمیشه این روضه ما ولی خب با مدد شما
صاحب کتاب کبریت احمر شنیدم ایشون آورده بودند که خانوم زینب کبری همه رو از دست داد
پیغمبر امیرالمومنین فاطمه زهرا اما دلش خوش بود که حسینم رو دارم
این یه دونه که هست انگار همه اونا هستند
خیلی بعد اما امان از اون روزی که آقایون خانمها وارد گودال شدیم چشمش به اون بدن بی سر افتاد
نوشتن وقتی از گودال بیرون اومد تمام موهای سرش سفید شد پیر شدخانوم افتاد
حالا این چه نیرویی بود این چه چیزی بود اما امید داشت امیدش این بود هر روز صبح داداش بالا نیزه براش قرآن میخونه واقعا هم میخوند دیگه
سر بریده بالا نیزه قرآن میخوند
همچین که شروع میکرد به قرآن خوندن دل خانوم آرام میشد
میگفت الحمدالله صدای برادرمو میشنوم
قرآن دلگرمی زینب کبری بود
این قرآنی که ابی عبدالله میخورد
حتی میخوای اوجشو برات بگم اوجش کجا بود
اوجش مجلس یزید بود تو مجلس یزید دیگه غم و غصه به دلها فشار آورده بود انقدر سخت شده بود اوضاع احوال
یهو یزید دید از یه گوشه مجلس صدای قرآن بلند شده
الله اکبر به خدا اینها معجزه س
بعد یه نگاه کرد دور مجلس دید از داخل تشت صدا میاد
داخل تشت چه خبره سر بریده ابی عبدالله
اومد جلو چوب خیزران رو برداشت انقدر با این چوب به لب و دندان ابی عبدالله زد جلو چشم زینب کبری
زینب کبری سر بریده رو که میدید آرام میشد اما میگن از وقتی که سر بریده رو دیگه ندید
میگن خانوم مثل یه شمع آروم آروم آب شد
صل الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
فرمود هر آنچه که از ما به غارت رفته برگردانید فرمود سر بریده ابی عبدالله رو به ما بدید
ما رو به مدینه برگردانید
با دوتای اول موافقت شد اما از اینکه سر بریده رو پس بدن ممانعت کردن
هرچی که به غارت رفته بود جمع کردن جلو چشم بی بی زینب
مقابل خانم گذاشتن خانم یه بقچه ای رو باز کرد مقنعههایی که به غارت رفته بود و هی نگاه میکرده
پیراهن هارو هی نگاه میکرده تا رسید به یه پیراهن خون آلود پاره پاره شده
گفت این همون پیراهن برادرم حسینه پیراهن رو روی سر انداخت شروع کرد به گریه کردن
حسین جان حسین جان