بسم الله الرحمن الرحیم
■ حکمت شماره ۱۶۰
●و قال(علیه السّلام): لَم یَذهَب مِن مَالِکَ مَا وَعَظَکَ
●مالی که نابودی آن تو را پند می دهد، از دست نرفته است.
● حضرت امیر صلوات الله علیه که جان عالم به فدا شون می فرمایند که :
لم یذهب یعنی از دست نرفته ، من مالک، از مالت از ثروتت از دنیات از بین نرفته ، از دست نرفته ،
ما وعظک ، اون چیزی که باعث بشه که تو رو ، وعظت بده.
یعنی اون مالی که باعث میشه تو رو پندت بده، مایه عبرتت بشه در واقع در حقیقت از دستت نرفته.
پولتو بردی تو بورس گذاشتی یهو دیدی بورس رفت.مثل حباب بود، باد کرد مثل بادکنک بود هی باد کرد باد کرد ، یهو ترکید.
بعد آقا پولتو گذاشتی اونجا رفت از دستت رفت، چقدر از این طلبهها بندگان خدا ، چقدر از این مومنین ،همین جور گذاشتن تو بورس یهو.
من شنیدم دیدم می گفت طرف رفت خونه ش رو فروخت ، الله اکبر الله اکبر بعد گفتم چرا خب خونتو فروختی؟
گفتش که حالا طمع چجوری ..
گفتش حالا مستاجر شدیم خونمون رو فروختیم. مستاجر شدیم.
تو مجتمع هایی که ۴۰ تا خونواده زندگی میکنن توش.
بعد چه بدبختی چه گرفتاری. حالا این که پولتو گذاشتی اونجا یاد گرفتی درس عبرت شد که دیگه حرفهایی که دولت میزنه، خلاصه اعتماد نکنی.
همین که فهمیدی که دیگه نباید اعتماد کنی نباید خونه بفروشی همین که یاد گرفتی کان این پولت دیگه از دستت نرفته.
یا مثلاً یه وقتی هست شما پول خرج میکنی میدی به یه کسی، بعد آخر سر میفهمی که طرف وفا نداره .
همین که فهمیدی وفا نداره پولت از یه جهتی از ظاهرا از دست رفته ،
ولی یه چیزی گیرت اومده.پند و عبرت که دیگه با فلانی معامله نکنی.
خب خود این انگار از دست نرفته ، یه چیزی بالاخره بهت داده دیگه .
پناه بر خدا. آره ببینید حالا یه مثال دیگه من عرض بکنم شما مثلاً یه بچه داری خب از قصد میای به این یه پولم میدی اتفاقاً که چیکار کنه بره تو بازار مثلاً یه کاری بکنه،
میدونی این بچه س ، نادونه ،میدونی این اولین بارشه، ناشی ولی با این حال داری میدی که کاسبی یاد بگیره. معامله یاد بگیره .
پول داره از از جهت ظاهری داره از بین میره اما گویا از بین نمیره،
چرا؟ چون تجربه داره میاد چون پند یاد میگیره عبرت یاد میگیره.
بالاخره تو بازار میگه آقا با گرگان دست و پنجه باید نرم بکنی همه می خوان تو رو قورتت بدن ، غلط ها که میخوان قورت بدن همسایه بغلیشونو روبروشونو قورت بدن.
اتفاقا باید بکشن بالا همدیگرو، همین که همدیگرو میکشن بالا کمک میکنن ،
این باعث موندگاری خودشون میشه خیر و برکت خودشون میشه .
بعد مثلاً من دیدم رحم نمیکنن به همدیگه . مشتریهای همدیگر رو هوا میزنن و اینجور چیزا،
در حالی که اشتباهه تو یه وقتی اصلاً مشتری اومده تو مغازه تو پاسش بده بره مغازه بغلی ،
داری میبینی طرف ورشکست میشه خب داره میخوره زمین مشتریتو بده بره به اونجا این باعث میشه خدا تو رو نگهت داره.
تو داری اونو نگه میداری خب خدا هم می بینه که تو داری دلسوزی،
به قول حاج آقا مجتهدی ، می گفت قدیما می گفتن
ارحم ترحم رحم کن تا خدا بهت رحم کنه
خدای متعال هم بهت رحم می کنه.
ولی الان چی الان یه جوری طرف صحبت میکنه میگه که همه مغازه ها، نرو دیگه حاج آقا بیشتر از این نرو همه جا بسته است همه همه جا همین قیمته.
اینجوری میکنن اینطوری میکنن.
پس ببینید اونجایی هم که شما مشتریو پاس میدی به مغازه بغلی ، نگو از دستم رفت.
بگو چیزی گیرم یه چیزی گیرم اومد انسانیت گیرم اومد انصاف گیرم اومد .
پس ببینید اونچه که از مال تو از دست میره و مایه پند و عبرتت میشه در حقیقت از دست نرفته.
به باجناقت قرض دادی، بعدا فهمیدی که نباید قرض می دادی.
دیگه این انگار واقعاً از دستت نرفته، همین که اینو فهمیدی انگار از دست رفته نرفته .
چیز خوبی گیرت اومده فهمیدی که باجناق فامیل نمیشه .
خدا انشالله عاقبتمونو ختم بخیر بکنه.
تو این امور تجاری چقدر از این حرفا هست، چقدر من که کاسب نیستم که ولی عقلمم نمیرسه.
ولی اینایی که کاسبن میگن میگن تو بازار یه وقتایی میبین یه کسی،
ما یه رفیق داشتیم آقا مسعود، این تو بازار ساعت فروش بود.
میگفت اصلاً به حساب دو دوتا چهارتا من نباید الان باشم تو بازار ،
نباید مغازه داشته باشم . میگفت اصلاً رحم نمیکردن میخواستن یه جوری نابود کنن مغازه روبرویی رو.
خب اگه مثلا مغازه روبرو رو نابود کنن خب مشتریا همه میان اینجا دیگه .
بعد میگفت بعد همشونم میدونستن که قلق بازار چیه ، به من نمی گفتند.
گفت منم از هیچی خبر نداشتم بعد با کله می خوردم زمین.
ولی خب خدای متعال نگه داشت.حالا ما ظاهر کار رو میبینیم دیگه باطن کار، من هیچ وقت یادم تو لمعه دیدم، لمعه دمشقیه اونجا دیدم،
وقتی شما زیر قیمت بدید جنستو بره به مومنین به مومنین ، مثلاً آقا یه چیزی رو خریدی ۱۰۰ هزار تومن،
مومن اومده یه مسجدی اومده در مغازهات ،به این مومن این جنسی که خودت خریدی ۱۰۰ هزار بعد باید یه سودم بزاری روش بگی ۱۱۰ تومن بگی چون مومن اومده ۹۰ هزار تومان میدم .
میگه این اینکه ۹۰ تومن میدی سودی میکنی بیا و ببین.
خدای متعال یه برکتی بهت میده یه سودی بهت میده که اصلاً حسابی..
تو می خواستی از اون ۱۰ تومن گیرت بیاد، ۱۰ هزار تومنم ظاهرا به خودت ضرر زدی اما این مایه درس مایه عبرت،
بعد با خدا معامله کردی خدای متعال یه جوری میکنه که بچههات مریض نمیشن نمیدونم،
خودت مریض نمیشی پول دوا درمون نمیدی. پول خسارت نمیدی.
خدای متعال احیا میکنه زندگیتو، از یه جاهایی..
ما ها یه چیزهایی رو من حیث لا یحتسب می دونیم ،میاد اونم خدا میدهها اونجایی که من حیث یحتسب میاد،
اونم خدا میده اما من حیث لایحتسبا رو نمیدونیم. یه سری جاها هست اصلاً فکرشم نمیکنیم اما یهو میبینیم میاد.
خدایا یه آب باریکه برای این جمع قرار بده انشاالله .
خدا به زندگیتون برکت بده.
پس حکمت امروز این شد لم یذهب من مالک، از بین نمیره اون مالت، اون چیزیش که با مایه وعظک مایع پند توئه عبرت توئه.
یه وقت پول بدی بری سر کلاس بشینی اون مایه عبرته دیگه ، مایه درسه دیگه این پول حقیقتاً از بین نرفته.
خدا انشالله خیرتون بده
یه چند جمله ذکر مصیبت
صبح پنجشنبه است صبح پنجشنبه است هم امواتمونو یاد بکنیم گذشتگانمونو یاد کنیم مادرمون پدرمون پدربزرگامون مادربزرگامون
ذول حقوقینمون اینا رو یاد بکنیم
همین که دلامونو ببریم کربلا
حرم امام حسین علیه السلام
جانهای عالم به فدات اباعبدالله
حسین جان قربونت برم
سید کاظم روضه خون میگه سوار اسب شده بود
یکی از علما مکاشفه شده بود براش دیگه
میگه رفتم، رفته بود محشر میشه اینا توی اون حالات که حالت احتضار که پیش میاد موقع مرگ
اون حالت مرگ رو اون لحظهای انتقال به سمت برزخ رو یه حالت احتضار یه وقتایی یه چیزایی آدم میبینه
یه وقتیایی تا قیامتم میره جلو
میگه که یهو آقا از خواب از چشماش باز کرد از حالت تو حالت احتظار گفت بگید بیان هرکی اینجاست بیاید من میخوام براتون روضه بخونم
بعد گفتن آقا این همه سال روضه نخوندی حالا دنگت گرفت روضه بخونی
میگه آخه رفتم محشر تو عالم محشر دیدم قیامت قیامته همه وایسادن تو صف محشر
گرفتارن منتها خیلی سختهها تون لحظه میگه دیدم سید کاظم روضه خون سوار اسب
هی میره تو بهشت میاد میره تو بهشت میاد
میگه صدا زدم گفتم سید کاظم چه جوریه گفت اینجا با روضه خون امام حسین یه معامله دیگه میکنند
گفتم خب دست منم بگیر گفت تو که روضه نخوندی تو که روضه خوان نبودی گفتم خب حالا یه کاری بکن
گفت باشه من از اسب میام پایین میشینم رو زمین
تو روضه علی اکبر امام حسینو بخون روضه جناب علی اکبر ابی عبدالله رو بخون میدونی همش حکمته ها همش حرفه ها میگه امام حسین وقتی چشمش به بدن علی اکبر افتاد
از رو اسب افتاد زمین نه اینکه بخواد بیاد پایین
افتاد فسقط عن الفرس از رو اسب افتاد زمین
بعد شیخ جعفر شوشتری میگه اینجوری چهار دست و پا رو دو کنده زانو هی میومد سمت علی اکبر
یه لحظه امام حسین چشمش به بدن علی اکبر که افتاد
دید راه نفس بند اومده خون تو گلو تو دهان پر شده
اولین کاری که کرد امام حسین این بود این خونها رو از تو دهن علی اکبر خارج کرد
مقتل نوشته جلو امام حسین خدا نیاره برای هیچ پدری برای هیچ پدری اینجوری بشه
مقتل نوشته جلو چشم امام حسین جوون امام حسین یه نفس کشید
بعد دست و پا زد پا زد
اینجوری یه مرتبه جان به جان آفرین تسلیم کرده
ای پسر من پدر پیر توام
پدر پیر و زمین گیرتوام
سخنی گوی و دلم خوش کن
تو که آتش زدهای خاموش کن
خیز از جا آبرویم را بخر
عمه را از بین نامحرم ..
قربونش برم فداش بشم
پایین پا الان دلتون اون جاست دیگه ها یک لحظه خانوما آقایون جووندارا این صحنه رو تصور کنید
اومد بدن بچه رو بلند کنه جوونم بشه بزرگم بشه برا پدر بچه س دیگه
دست رو برد زیر بدن همچین که خواست تکون بده
یهو دید بدن علی اکبر به هم میریزه دست و پا از هم جدا شده
اینجا بود صدا زد
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم
علی را بر در خیمه رسانم
همه با هم بگیم
علی جان علی جانم علی جان علی