بسم الله الرحمن الرحیم
●بَقیَه الله خَیر لَکُم اِن کُنتُم مُومِنین
عرض کردیم که ذخیره الهی باقیمانده الهی ، برای مومنین خیره و انشالله ما اگر ایمان داشته باشیم میتوانیم از اون حضرت کمال استفاده رو بکنیم.
و از اون حضرت استمداد بکنیم ، کمک بطلبیم.
امام صادق علیه السلام فرمودند: که مثل داستان حضرت یوسف ، از مردم فاصلهای نداره.
خب از کنعان تا مصر ۱۸ روز بیشتر فاصله نبود ،۱۸ روز ، حضرت یوسف اراده میکرد پدر رو میتونست خبردار بکنه.
ولی خب مصلحت یه چیز دیگهای بود، قرار بود یه چیز دیگهای باشه، اراده خدا یه طور دیگهای بود.
فرمود : یسیرو فی اسواقهم
امام زمان علیه السلام در میان بازارهای مردم گردش میکنه.
و یاطا بسطهم، وحضرت وارد خونههاشون میشه و وهم لا یعرفونه و روی فرشهای اینها قدم میذاره.
ولی مردم او رو نمیشناسند و او هم خب مازون نیست که معرفی کنه خودش رو،
یعنی اذن داده شده نیست که خودش رو معرفی بکنه.
تا دوران امتحان غیبت به پایان برسه ، بعد معرفی بکنه که بگه انا بقیه الله.
من هستم اون ذخیره الهی.
بقیه الله یعنی ذخیره الهی، باقیمانده الهی.
اینو امام صادق علیه السلام فرمود:
داستان غیبت امام زمان علیه السلام مثل داستان غیبت حضرت یوسفه.
اون برادرا رو دیدی اومدن از حضرت یوسف استفاده هم کردند تو غیبت حضرت یوسف،
تو نبودن حضرت یوسف اومدن بهره بردن از حضرت یوسف.
اومدن گندم گرفتن ازش خب بالاخره تو قحطی تو خشکسالی توی نداری اومدن از اون یوسف زمان استفاده کردند .
من و شماها هم میتونیم از یوسف این زمان استفاده بکنیم کمال بهره رو ببریم.
تنبلی از منه، کاهلی از منه ،درسته و الا اون بزرگوار کی شده بگه آقا در خونه من نیا .
اون بزرگوار کی شده بگه اسم منو نیار به زبونت ، منو صدا نکن برو دنبال یه چیز دیگه.
اون آقا که میگه بابا شما منو فراموش کردی ،شما منو صدا نمیزنید،
شما یه مرتبه از همه اعماق وجود یا اباصالح المهدی .
ببین آقا اباصالح المهدی برای چیکار میکنه …
یکی از کسانی که مشرف شدش به محضر حجت بن الحسن ،مرحوم محقق اردبیلی، از شاگردان ایشون مرحوم میر علامه ،
که نقل شده که از همین آقای میرعلام میگه من شبی تو صحن مطهر آقا امیرالمومنین مشغول گردش بودم.
میگه یه پاسی از شب گذشته بود، دیدم کسی از در صحن وارد شده و داره رو به سمت حرم میره
یه خورده رفتم جلو ،میگه دیدم که استادم محقق اردبیلی،
اما ایشون متوجه من نشد، من دیدم محقق اردبیلی استادم رو .
ایشون نفهمید که منم اینجا هستم،میگه یه خورده با فاصله حریم نگه داشتم.
رفتم ببینم چیکار میکنه این وقت شب تو حرم امیرالمومنین چیکار میکنه ؟
میگه که در حرم بسته بود اما به محض اینکه مقابل در حرم رسید، دیدم در باز شد وارد حرم شد .
من بیرون وایسادم ایشون رفت داخل حرم، میگه دیدم نزدیک ظریف وایساده داره صحبت میکنه
میگه که خیلی عجیب بود، همهمه می شنیدم کلمات رو درست تشخیص نمیدادم با گوشم،
ایشون میدیدم داره رو به سمت ضریح داره صحبت میکنه یه صداهایی میاد، منتها من خوب تشخیص نمیدادم .
میگه همینطوری صحبت کرد و از حرم اومد بیرون و در بسته شد و ایشون دیدم رفت سمت کوفه، مسجد کوفه.
دیدم ایشون رفت همون جایی که آقا امیرالمومنینو ضربت زدن، سر مبارک رو فرق مبارک رو شکافتن.
میگه دیدم رفت اون نزدیک همون مکان دوباره شروع کرد به صحبت کردن .
همهمه می شنیدم ولی کلمات رو درست تشخیص نمی دادم.
ایشون دیدم که از مسجد خارج شد و به سمت نجف، منم دنبالش میومدم منم دنبالش میومدم تا رسیدیم به مسجد حنانه.
دیدم ایشون وارد مسجد حنانه شد، اونجا که رسیدیم یهو من سرفهام گرفت آقا سرفه که کردم ایشون صدا رو شنید ،
میگه برگشت و یه نگاه کرد شناخت. گفت میر علام تتویی؟
گفتم بله آقا گفت اینجا، اینجا چیکار میکنی؟
گفتم آقا والا من اینجوری شما رو دنبال میکنم.
امشب دیدم که اینجوری شما اومدی و رفتی و فلان و اینا…
حالا شما رو قسم میدم به حق این قبر مقدس ،کدوم قبر؟
قبر آقا امیرالمومنین، قسم میدم به حق این صاحب این قبر ،که بفرمایید جریان چیه؟
شما امشب چیکار داری میکنی؟
میگه استادمون محقق اردبیلی فرمود: به این شرط میگم که تا من زندهام به کسی این قصه رو نگی.
دیگه منم متعهد شدم گفتم باشه.
تعهد میدم که تا شما زنده باشی من این قصه رو به کسی نگم.
فرمود من تو مسائل علمی داشتم که مطالعه میکردم کتاب میخوندم، یه سری مشکلات علمی برای من پیش اومد.
آقایون ما صاحب داریم یا نداریم؟ ماها صاحب داریم ماها کس و کار داریم ،
میگه مشکلات علمی برام پیش اومد پیش خودم گفتم ما در جوار باب العلم هستیم . باب العلم کیه؟آقا امیرالمومنین
پیغمبر فرمود : انا مدینه العلم و علی بابها.
گفتم پیش باب العلمیم، چرا حل علمی خودمون رو از این باب العلم، از این آقا نخوایم ،
میگه که با همین فکر بلند شدم رو کردم به سمت حرم مولا علی علیه السلام.
همونجور که دیدی در حرم باز شد و من رفتم داخل و از خدا خواستم از جانب امام یه عنایتی بشه.
گفتم خدایا یه عنایتی بشه آقا امیرالمومنین…
یهو دیدم صدایی از قبر مطهر بلند شد به من فرمود :
برو مسجد کوفه، الان مهدی ما اونجاست امام زمان شما اوست .
حل مشکل علمیتو از همون آقا بخواه.
میگه امیرالمومنین منو سوق داد به سمت مهدی فاطمه .
اگه میخوای مشکلت حل بشه برو مسجد کوفه که الان مهدی ما اونجاست .
میگه من حرکت کردم و بعد رفتم مسجد کوفه تو محراب شهادت به زیارت مولای خودم صاحب الزمان مشرف شدم ،
و جواب مسئلهام رو از او گرفتم.
حالا هم دارم برمیگردم نجف بقیه الله خیر لکم
شما از او بخواید، او یوسف زمان ماست اگر ماها انشالله همت کنیم ،صدا بزنیم اون حضرت رو،
اون حضرت هم به این صدای ما اعتنا میکنه،
وایسادی روبرو حرم امام رضا سلام دادی میگه یه مانعی هست، بین اینکه من صدای امام رضا رو بشنوم. جواب سلام امام رضا رو بشنوم.
میگه فتحت باب فهمی بلذیذ مناجات
منتها از کجا میفهمم که امام رضا داره جواب سلام منو میده،
نشونه ش اینه که وقتیمیگم السلام علیک یا ابا الحسن یا علی ابن موسی الرضا،
لذت میبرم از این سلام .
اینکه لذت میبرم معلوم میشه میفهمم که داره امام رضا جواب سلام منو میده.
حالا شما هم الان صدا بزنید اون حضرت رو وقتی لذت براتون داشت معلوم میشه حضرت حجت هم داره به شما توجه میکنه عنایت میکنه.
رفقا دوستان بخواید بگید امام زمان آقا جان ما رو دعا کن.
بابا طرف اومد گفت آقا دعا کن .مثلاً اینجوری ما بچهدار بشیم و اینطور بشه و بچههای ما به درد دین بخورن..
حضرت فرمود باشه من دعا میکنم و اینا بعد دو تا بچه اومد و اینها شدن از بزرگهای دین. از دعای امام زمان استفاده کنیم.
حالا امروز صبح هم اون حضرت رو خطاب قرار بدیم
منم یه جمله عرض روضه کنم عرض مصیبت کنم
بگم یا حجت بن الحسن ای گمگشته ما
ماها گمگشته مون اون حضرت دیگه
صدا بزن آقا جان یا صاحب الزمان مولای من بزرگوار تو را به حق پهلوی شکسته مادرت زهرا
امروز یکشنبه هم هست متعلق به امیرالمومنین و فاطمه زهرا هم هست بگم آقا به حق اون پهلوی شکسته بعضیها اینطور گفتن
گفتن مادر وقتی بین در و دیوار بود
خانم وقتی بین در و دیوار بود خب نالهها بلند شد از بین در و دیوار
گاهی اوقات صدا میزد بابا یا رسول الله ببین با دخترت دارن چیکار میکنن
شما دختر دارید دختر جوون می بینی یه وقت صدا میزنه شما رو بابا خطاب میکنه چه حسی بهت دست میده چه حالی پیدا میکنی
میگه وقتی اون لحظه صدا زد بابا استخوانهای پیغمبر تو قبر لرزید
یه نالهای بلند شد از بین در و دیوار
صدا زد یا علی خدا نکنه زنت از تو یه چیزی بخواد تو گرفتاری
بعد تو نتونی دستشو بگیری
مولا علی پیر شد میگفت دستم بسته بود فاطمه بین در و دیوار ناله میزد چه میکردم چه کار میتونستم بکنم
میگه اینجا هم قطع امید شد بعضیها میگن اینطور خانم صدا زد گفت
پسرم مهدی کجایی مادر
بیای انتقام منو بگیری
یه نالهای هم از بین در و دیوار بلند شد اینو من بگم روضهم بخونم
اون هم ناله ای بود که صدا زد یا فضه خوزینی
فضه بیا منو کمک کن بخدا محسنم کشته شد
محسن من بین در و دیوار سقط شده
صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا یا بنت رسول و یا قرة عین الرسول
در وسط کوچه تو را میزدند
کاش به جای تو مرا میزدند
گوشه چشم تو چرا شد کبود
فاطمه جان مگر علی
همه با هم زهرا جان