حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

? حکمت شماره ۸۰

?وَ قَالَ ( عليه السلام ) : اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَةٍ لَا عَقْلَ رِوَايَةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِيل

 

●حضرت امیر می‌فرماید وقتی یک خبری رو می‌شنوی در مورد اون خبر تعقل کنید. منتها چه جور تفکری، تعقلی که توش رعایت داشته باشه پیاده کردن باشه عمل باشه انجام دادن نه تفکری که بخوای روایت کنی

 

یه روایت می‌شنوی فکر می‌کنی، فکری که بیای برای مردم بگی به دیگران برسونی روایت رو می‌شنوی بعد فکر می‌کنی که حالا من اینو خوب بفهمم و بیام برای دیگران تعریفش کنم.

خب این به درد نمی‌خوره کی به درد می‌خوره خیلی موقعی که به فکر این باشی که خب من حالا این روایت رو شنیدم حالا بیام چه جوری رو خودم پیاده کنم؟که چه جوری تو زندگیم درست اجراش کنم. این خوبه.

 

عجب روایتی عجب حدیثی امروز روزی شما شده .

گویندگان علم زیادند اما اونایی که تو زندگیشون روایت رو پیاده کنند کم هستند خیلی کم هستند آدم وقتی حدیث رو می‌شنوه دنبال این باشه که خب حالا من دنبال این روایت هستم یا نیستم اگه هستم چه جوری درستش کنم چه جوری پیادش کنم تو زندگیم .

 

یکی اومد پیش پیغمبر گفت یا رسول الله منو شما نصیحت کن آقا یه جمله فرمود:

عصبانی نشو ببینید این اینو شنید منتها فکر نکرد که خب حالا من ببینم عصبانی می‌شم یا نمی‌شم اگه عصبانی میشم حالا یه دارو هم از پیغمبر بگیرم بگم خب حالا یا رسول الله من که عصبانی می‌شم چیکار بکنم درمانش چیه؟

همین شنید فقط پیغمبر فرمود فلانی خشم نگیر الان ماها که اینجا نشستیم اینجوری هستیم یا نیستیم ، سر جاش ها، نه که الان تو مسجد عصبانی بشیم.

اینجا نشستیم عصبانی بشیم سر جاش یه جا یکی میاد یه جاییمون رو قلقلک میده یه جایی از این زندگیمون رو انگولک می‌کنه می‌بینی شد آتیش  آتیش جهنم شد میزنه همه چیز رو خراب می‌کنه .

 

خب الان پیامبر به ما هم فرمود عصبانی نشو  این انگار به جاییش نخورد فقط گفت خب حالا پیغمبر گفت عصبانی نشو.

شنیدی بلند شد اومد دهاتشون. دید این بالای دهات و پایین دهات به جون هم افتادن خودش پایین دهاته سریع چوب و چماق رو برداشت بره بالا دهاتی‌ها رو پیادشون کنه ، بعد اومد وایساد و این‌ها چاقو رو کشید قمه رو کشید این چماقش رو بلند کرد و این‌ها وایسید حالا دیگه شیشه ما رو می‌شکونید درخت مار و اره می‌کنید یه مرتبه یاد حرف پیغمبر افتاد خب اون حرفی که آقا رسول الله فرمود جاش کجاست؟

از همین الان باید درستش کنیم همونجا یهو به فکر این افتاد که خب الان وقتشه که من خشمگین نشم صدا زد گفت برای چی دعوا می‌کنیم ما گفتم یکی از جوون‌های ما رفتن آب اون‌ها رو بستند اونا هم عصبانی شدند  دعوا شده گفت عیب نداره خب ما جبران می‌کنیم یه دونه از اون‌ها رو صدا زد گفت فلانی ما خسارت اگه به شما خورده درستش می‌کنیم ما از خودمون به شما میدیم اونا هم گفتند ما هم چیزی از شما کمتر نداریم دستتون رو دراز کنید صورتتون رو بیارید همدیگه رو ماچ کردند تموم شد و رفت .

 

خیلی‌ها می‌شنوند ما هم می‌شنویم طرف میاد پیش آیت الله بهجت میگه حاج آقا چیکار کنیم حاج آقا می‌فرماید: دروغ نگو.

 

بعد اینو نمی‌فهمه فکر می‌کنه آقای بهجت مثلاً به دیوار گفت دروغ نگو بابا به تو داره میگه دروغ نگو .میگه آقا عمل کن اونی که می‌دونی رو عمل کن، بعد میاد یه جوری هم تعریف می‌کنه میگه رفتم خدمت آقای بهجت به آیت الله آقای بهجت یه صبحی بود چه نمازی می‌خوند چه قنوتی داشت گفتم آقا یه چیزی به ما بفرمایید بعد آقا فرمود به اونچه که می‌دونید عمل کنید.

بعد انگار به دیوار گفته خب عمل کردی خودت اگه عمل کرده بودی الان کجا بودی؟

 

پس اینجا مولای متقیان علی علیه السلام می‌فرماید هر وقت یه خبری شنیدی در موردش فکر بکن منتها تعقل رعایتی، رعایتش کنید نه عقل روایتی.

گویندگان علم زیادند رعایت کنندگانش کم هستند.

خدا انشاالله ما رو از اون عمل کنندگان قرار بدهد.

می‌فرماید کسی که به علمش عمل نکنه اصلاً عالم نیست نمی‌دونه اصلاً کاءن لم یکن انگار اصلاً نیست.

انشاالله خدا بهتون خیر دنیا و آخرت بده

امروز صبح پنجشنبه دلهامون رو روانه صحن و سرای ابی عبدالله الحسین می‌کنیم

اینکه صبح‌ها جمع میشیم یه جمله هم عرض مصیبت می‌کنیم این بسان طواف دور امام حسینه

انگار دارید دور امام حسین می‌چرخید

الان اگه ابی عبدالله الحسین علیه السلام اینجا تشریف داشتند شما چیکار می‌کنید گردش می‌چرخید دیگه

دورش طواف می‌کنید هی قربون صدقش میرید اینجا هم الان مصیبت می‌خونیم روضه می‌خونیم گویا همینه

یه لحظه تو عالم دل تو عالم معنا خود امام حسین رو تصور کن بعد دورش بچرخ هی قربون صدقه‌اش برو

بعضی از علما روضه می‌خوندند چه روضه‌ای

چه مجالسی روزه اول صبح خیلی قویه اگر یه خورده بیدار باشید چیزهای خوبی هم گیرتون میاد منتها نمی‌دونم تو عالم روضه دیگه تو چه عالمی هستید عالم خوابید عالم بیداری هستید ولی حواستون جمع باشه

 

بعضی از بزرگان این اول صبح را خیلی توجه می‌کردند وقتی روضه خونده می‌شد خیلی اهمیت می‌دادند دوزانو می‌نشستند رو به قبله بعد هم صدا می‌زدند می‌گفتند حسین جان

آقا دعوت به مهمانی کردند اما به تو آب ندادند حسین جان آقا پسر فاطمه علی اکبرت را کشتند علی اصغرت را کشتند

خواهر تو زینب را به اسارت بردند

هی می‌گفتند می‌گفتند

یکی اومده بود تو روضه قاطی شده بود توجه کرده بود میگه یهو دیدم صدای یه خانومی به آسمان بلند شد شروع کرد بلند بلند گریه کردن اگه واقعاً خود اون‌ها ناله بزنند ما به هم می‌ریزیم دلمون آتیش می‌گیره

میگه انقدر این زن جانسوز گریه می‌کرد من جیگرم آتیش گرفت فردا صبحش گفتم آقا به به چه روضه‌ای

نه اینکه الان تو روضه ما از این خبرها نباشه‌ها تو روضه‌های ماها هم یه وقتا می‌بینی یه خبرهایی میشه

تو همین مجلس نشستی یهو می‌بینی خود بی بی زینب تشریف میارن دخترها تشریف میارند

خود خانم تشریف میارند

گفتم آقا میشه دوباره من بیام و این‌ها چون من تو اون روضه صدا رو که شنیدم اراده کردم کبریت از جیبم در بیارم روشن کنم ببینم صاحب گریه کیه بعد گفتم روضه به هم می‌ریزه خودم رو کنترل کردم

دستم رو از تو جیبم درآوردم به آقا گفتم آقا میشه باز هم روضه‌های شما رو بیام آقا فرمود نه دیگه گفتم چرا گفت آخه تو خواستی کبریت بزنی مادرش فاطمه زهرا رو ببینی

دیگه نمیشه روضه بیایی این روضه‌ها رو غنیمت بشمارید

کدوم روضه هست که فاطمه زهرا شب‌های جمعه طاقت شنیدنش رو نداره

روضه جوانش علی اکبر

ملا عباس فرمود شب جمعه اگر کربلا اومدی روضه پسرم علی اکبر نخون گفت آقا چرا

فرمود آخه مادرم زهرا میاد مهمان منه

مادرم زهرا طاقت شنیدن روضه علی اکبر رو نداره

من از این بحث اینجوری می‌فهمم که خود خانم فاطمه زهرا کربلا بوده تو اون لحظه که علی اکبر رو زمین افتاده

خود بی بی هم اومده می‌دونی

آخه علامه امینی فرمود وقتی زینب سلام الله علیها هر کاری کرد گفت داداش بلند شو از رو بدن پسرت علی هر کاری کرد دید نمی‌شه دشمن هم داره می‌خنده

یه مرتبه رو کرد سوی مدینه صدا زد مادر زهرا جان تو بیا

یه وقت تو عالم معنا دید مادر زیر بغل حسینش رو گرفته میگه پسرم حسین برخیز بلند شو

خیز از جا آبرویم را بخر

عمه را از بین نامحرم ببر

 

میشه اینجوری هم گفت

خیز از جا آبرویم را بخر

مادرم را از بین نامحرم ببر

لحنش عوض شد

جوانان بنی هاشم بیایید

علی را بر در خیمه رسانید

خدا داند طاقت ندارد

علی را بر در خیمه رساند

علی جانم علی جانم علی جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *