بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۷۷
●وَ قَالَ ( عليه السلام ) : لَا يَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوَي وَ كَيْفَ يَقِلُّ مَا يُتَقَبَّلُ .
حضرت امیر علی علیه السلام جان عالم به فداشون میفرمایند:
که عملی که همراه با تقوا است کم نیست شما نمیتونی بگی این عمله کم است
عمل کوچیکیه
چرا حضرت خودش با پرسش جواب میده میفرمایند و چگونه کم باشد؟
اون چیزی که قبول شده یه دونه رو خدا برداره همون یه دونهای که خدا برداره از اعمال ما دیگه بسه
برای ما بسه برای بهشتی شدن ما
پس حضرت امیر تو همین سخن کوتاه و حکمت آمیزش اشاره داره به نقش تقوا در قبولی اعمالمون
و اینکه خیلی باید توجه بکنیم به مسئله تقوا و اینکه این تقوای ما جور بشه درست بشه
دعامون دعاست اعمالمون اعمال زندگیمون زندگی قرآن خوندنمون یه چیز دیگه است
بعضیها اعمال زیاد دارند اندازه کوهها اندازه دریاها اما هیچ کدوم اینها قبول نمیشه اون شرط لازمه رو نداره
بعضیها هم میبینی نه اصلاً عملشون خیلی کمه اما همون کمش قبول حق تعالی هست خاصیت داره و لذا این خیلی مهمه
یه شخصی بودش زمان آقا امام صادق علیه السلام که بین مردم عوام یه اسم و رسمی داشت
دور و برش رو میگرفتن و خلاصه می گفتن فلانی خیلی قدیسه فلانی خیلی تقوا داره دیانت داره
این نام و آوازش پیچیده بود تو شهر مکرر هم میومدن پیش امام صادق علیه السلام میگفتند
مردم چقدر فلانی را دوست دارند همش اسم این آقا پیش امام صادق علیه السلام آورده میشد
امام صادق علیه السلام به فکر رفت که پیش چشم دیگران این مرد بزرگوار که خیلی مورد علاقه توده مردم هست را از نزدیک ببینه یه روز
امام صادق علیه السلام به طور ناشناس رفت دنبال این آقا که اسمش پیچیده اسم و رسم داره
حضرت بدون اینکه خودش رو نشون بده نگاه میکرد این آقا رو از دور ببینه این چه میکنه
اولین چیزی که نظر امام را جلب کرد این بود که این ژست عوام فریبانه داشت
بعضیا دیدید تو خالین حباباً فقط ژست دارند
قیافه دارند مثل یه کسی میشه که منبر میره مثل یه آیت الله بزرگ صحبت میکنه
فقط صحبت میکنه هنر بیان داره هنر سخن داره
ولی خبری نیست مایه توش نیست
حضرت نگاه کرد تا اینکه این از مردم جدا شد به تنهایی راه افتاد امام آهسته دنبال این آقا داشت میومد
که ببینه این کجا میره و چه میکنه طولی نکشید که اومد جلو دکان نانوایی اونجا واستاد
امام با تعجب نگاه کرد که این مرد وقتی چشم صاحب دکان رو غافل دید آهسته دو عدد نان برداشت گذاشت زیر لباسش مخفی کرد و راه افتاد
امام صادق علیه السلام با خودش گفت شاید منظورش خریداری هست
پول نون رو قبلاً داده حالا الان دو تا برداشته یا میخواسته نون رو برداره بعداً حساب بکنه
اما حضرت دید که اگه واقعاً اینه چرا یواشکی چرا چشم صاحب دکان رو دور دید این کارو کرد
این مرد راه افتاد رفت تا رسید به بساط یک میوه فروش همونجا وایساد هی صحبت کرد صحبت کرد
تا چشم میوه فروش را دور دید دو عدد انار برداشت و یواشکی گذاشت زیر لباسش
تعجب امام زیاد شد بعد دوباره حضرت پشت سرش حرکت کرد تا اینکه اون مرد رسید به یه مریض نونها و انارها رو درآورد و داد به مریض
امام خودش رو رسوند به اون مرد و گفتش که من امروز کار عجیبی از تو دیدم
و تمام اون چیزی رو که دیده بود رو برای اون مرد بیان کرد اون هم یه نگاهی به قیافه امام صادق کرد
گفت خیال میکنم تو جعفر بن محمدی درسته آقا امام صادق فرمودند بله درست حدس زدی من جعفر ابن محمد هستم
گفتش که تو پسر پیغمبری شرافت نسبی دارید
اما افسوس که این اندازه جاهلی این اندازه نادانی
امام صادق فرمود چه جهالتی از من دیدی گفت همین پرسشی که کردی از من
این نهایت جهالته معلوم میشه که یه حساب ساده رو در کار دین نمیتونی داشته
مگه نمیدونی خدا تو قرآن گفته مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ هرکس یک حسنه بکنه چند تا پاداش داره ۱۰ تا یه جا دیگه تو قرآن میگه
وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ
هر کسی یک کار بد بکنه چقدر جزاشه یه دونه جزا داره رو این حساب من دوتا نون دزدیدم دو تا خطا دوتا انار دزدیدم با اون دوتا قبلی میشه چهار
تا خطا اما از اون طرف اون دو تا نون و اون دوتا انار رو در راه خدا دادم در برابر هر کدوم هم ۱۰ تا حسنه دارم مجموع ۴۰ حسنه یه حساب خیلی ساده
نتیجه مطلب رو روشن میکنه چهار تا از ۴۰ تا تفریق کنیم میمونه ۳۶ تا
پس بنابراین من ۳۶ تا عمل حسنه خالص دارم این حساب سادهای هست که تو نمیتونی درکش بکنی
امام صادق فرمود خدا تورو مرگ بده جاهل تویی که به خیال خودت حساب میکنی یه آیه شنیدی آیه دیگر رو نشنیدی
که میفرماید
انما يتقبل الله من المتقين فقط فقط خدا اعمال پرهیزکاران رو قبول میکنه
حالا یه حساب ساده کافیه که تو رو به اشتباهت واقف بکنه
تو به اقرار خودت چهار تا گناه مرتکب شدی چون مال مردم رو به نام صدقه و احسان به دیگران دادی نه تنها حسنه ای نداری بلکه به عدد هر یکی از اونها یه گناه دیگه هم مرتکب شدی
مال مردم رو دادی ۴ تا دزدی هم کردی این مال مردم رو که دادی رفته خود این هم چهار تا گناه این چهار تا رو بذار کنار اون چهار تا ۸ تا گناه کردی
هیچ حسنهای هم نداری چون خدا از متقین قبول میکنه
میبینید بعضیها هستند به اندازه کوهها عمل دارند ولی قبول نمیشه چرا چون اون شرط لازمه رو ندارند امام وقتی این رو فرمود چشمهایش بهت زده شد گرد شد به صورت امام خیره شد
و آقا هم اینو ولش کرد امام به دوستای خودشون فرمودند
یه وقتایی مچ اون کسایی که عوام فریب هستند رو میشه گرفت نگید که آبروی طرف رو نبر نه اون داره آبروی خدا رو میبره بعد من بگم نه آبروش نره بزار هر غلطی که دلش میخواد بکنه
امام صادق وقتی اومد پیش دوستانش فرمود اینجور تفسیر ها و توجیههای جاهلانه در امور دینی باعث میشه مردم گمراه بشن و دیگران رو گمراه کنند
پس امروز بحث تقوا رو یاد گرفتیم خدا شاهد من امروز داشتم پیش خودم فکر میکردم
هر کسی توی اون جایی که هست تقوا رو رعایت کنه از کار خودش ندزده کم نکنه گناه نکنه
چون امام صادق فرمودند تقوا یعنی اینکه اونجایی که خدا دوست داره تو باشی اونجایی که دوست نداره تو نباشی
تقوا یعنی این کسی از کارش ندزده کم نکنه دروغ نگه توی خونه به زن و بچهاش بیاحترامی نکنه
همین بیاد اینجا دو رکعت نماز بخونه دو رکعتش رو خدا قبول میکنه
میگه شیطان این همه خدا بهش چیز داد به خاطر همون دو رکعت نمازی بود توی اون همه عمرش
پیغمبر فرمود اگر دو رکعت نماز قبول داشته باشی بهشتی میشی
خدای متعال انشاالله به حق محمد و آل محمد ما رو کمک بکنه در مسئله تقوا یک جمله هم عرض ادب عرض روضه از امام حسن مجتبی کمتر خونده میشه
امروز هم دلامونو ببریم مدینه در خانه غریب مدینه کریم اهل بیت علیه السلام امام حسن فداش بشم انقدر کریم بود
هرکی میومد در خانه او در بسته نمیدید وارد خانه میشد آخه مهمه شما یه وقتی میری در یک خانهای رو میبینی بسته است
باید در بزنی تازه بیان درو برات باز کنن در خانه امام حسن مجتبی توی مدینه باز بود
کسی نیاز به در زدن نداشت همچین که وارد میشد سفره آقا پهن بود مینشست سر سفره
میخورد میبرد هرچی گرفتاری داشت به آقا میگفت برطرف میشد امروز صبح هم در خانه امام حسن باز
از همین جا دلهاتونو به پرواز در بیارید سوی مدینه دست گداییمون رو دراز کنیم سمت امام حسن مجتبی علیه السلام بگیم آقا تو کریم اهل بیتی
یه قسم بدیم امام حسن رو هرکی که یه گرهی به کارش افتاده بسم الله
آقا یا امام حسن تو رو قسم به مادرت فاطمه زهرا امروز بیا نگاه کریمانه به ما کن آخر ماه رجب یا امام حسن
ما که چیزی نفهمیدیم اما به برکت شما به لطف شما این یکی دو روز آخر ماه رجب ماها نورانی بشیم اما
روضه ی من چی باشه
همیشه از روضه امام حسن میخوان بخونن اشاره به تشتی میکنند که پر از پاره های جگر امام حسن شد
اما من میخوام بگم قبل از اینکه جگر آقا پاره پاره بشه تو تشت ریخته بشه این جگر امام حسن این قلب امام حسن یجا دیگه تیکه تیکه شد
خون شد و اون لحظه ای بود که تو کوچه با مادرش داشتن میومدن همچین که آقا یه لحظه نگاه کرد دید
یه مردی بسیار پست فطرت جلوش وایساده جلو مادر و گرفته هی صدا میزنه
فاطمه قواله فدک رو رد کن بیاد بی بی امتناع کرد خدا لعنت کنه دشمن و چنان با تازیانه بر صورت مادر زد مادر نقش بر زمین شد هی صدا میزد مادر بلند شو
دستتو به من بده صلی االله علیک یا سیدتنا و مولاتنا یا فاطمه الزهرا
این چیزی ک دل امام حسنو خون کرد همین مصیبت بود
میگن بعد از این واقعه امام حسن زانوی غم بقل میگرفت هی صدا میزد مادرمادر
ای کاش قدم بلند بود خودمو سپر میکردم
حسن جان