بسم الله الرحمن الرحیم
■ حکمت شماره ۷۴
●وَ قَالَ ( عليه السلام ) : الْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ
یه حدیث از آقا امام کاظم علیه السلام داریم که حضرت میفرماید:
اون کسی که میره دنبال فهم عمیق دینی اون کسی هست که به بصیرت میرسه خیلی تاکید شده در رابطه با همین فقه
فقه به معنای فهم عمیق دین
فقیه کسیه که مردم رو از رحمت الهی ناامید نمیکند
بعضی آخوندها تخصص در جهنم دارند شروع میکنن مردم رو از خدا ناامید کردن از رحمت الهی ناامید میکنند
وَ لَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ و از لطف خدا هم مایوس نکنه از رحمت الهی ناامیدشون نکنه از روح الله مایوسشون نکنه
وَ لَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللَّهِ از مکر خدا هم اونها رو ایمنی نکنه مثلاً یه مدلی حرف نزنی که از فردا گناه و بی بندو باری تو جامعه رواج پیدا کنه
متعادل بین خوف و رجا در روایات مون هم همینه میگه مومن باید بین خوف و رجا باشه
از یه طرف بترسه نکنه بابت همین یه دونه گناه من خدا منو عقوبت کنه جهنمی ام بکنه
از یه طرفی هم نماز شب خوند کربلا رفت امید به این چیزها نداشته باشه
خدا رحمت کنه حاج آقای مجتهدی رو ایشون میفرمودند یه علی آقا مفسری بوده
ایشون ۵۰ سال پیش همش آیات جهنم میخوندن میگفتن چرا همش آیات جهنم میخونی میفرمود از بس گناه زیاده
فقیه مثل طبیبه دیدید یه وقتایی طبیب میاد یه دارو میده بعد یه جای دیگه میره به یکی
یه داروی دیگه میده خوب اینها به خاطر اینه که طبعشون متفاوته
باید به اون یه دارو بدی به این یکی یه داروی دیگه بدی
ایشان ۵۰ سال پیش میگفت مردم گناه زیاد میکنند بعد حاج آقای مجتهدی میفرمودند :
الان کجایی که ببینی مردم در گناه تخصص پیدا کردن متخصص بعضی گناهها شدند
حالا من میگم حاج آقای مجتهدی الان کجایی که ببینی مردم چقدر آسون شده براشون گناه کردن
استاد ما آ شیخ جواد میفرمودند که یه شیخی بود منبر رفته بود سی شب ماه رمضون
بعد ۲۹ شب در مورد جهنم صحبت کرده بود بعد یکی پا منبر گفته بود شیخ ۲۹ شب ما رو بردی جهنم بیا امشب ما رو ببر بهشت یک شب هم ما را ببر بهشت
فقیه باید هم ناامید نکنه مثل داستان کسی که روزه خواری میکرد میگفت
دیگه آب از سر ما گذشت چه یک وجب چه ۱۰۰ وجب گفته بودن چرا
گفته بود من توی یه بین الطلوعین ۶۰ تا بچه سید کشتم ابن زهرا
گفتش که اینو من خبرشو به امام رضا دادم امام رضا فرمود ناامیدی او از رحمت خدا گناهش بالاتر از کشتن اون ۶۰ تا سیده نباید ناامید بشی از رحمت خدا
ولو اینکه همه انبیا رو سر بریدی هیچ کسی حق نداره از رحمت خدا ناامید بشه
اینو داشته باش از یه طرف از یه طرف هم هستند خیلیا به خاطر یه گناه میشن جهنمی بعضیا هم از مکر خدا در امانند
میاد یه جوری صحبت میکنه اون آقا اون منبری که میگه جوونا یه قطره اشک بریزید برای امام حسین دیگه کارت تمومه
بعد نه نماز صبح میخونه نه به پدر و مادرش احترام میذاره انشاالله امام حسین دستش رو بگیره
انشاالله امام حسین کمکش هم میکنه
ولی اگه با این فرمون پیش بره کجاست جاش جهنمه نماز صبح نمیخونه
من دیشب داشتم خاطرات ابراهیم هادی رو میخوندم خیلی قشنگه
ایشون از اون کسایی بوده که صدای خوبی هم داشته مداحی خوب میکرده مسجد بوده
خلاصه شب شهادت جوونا میان سینه میزنن میپرن بالا و پایین
بعد ایشون یه خورده که میگذره شل میکنه میره یه گوشه مسجد وامیسته شروع میکنه به سینه زدن تموم که میشه
ساعت ۱۲ شب جوونها میان دورش حلقه میزنن میگن امشب چه شور و حالی بود ایشون میفرماید که شما عشقتون رو برای خودتون نگهدارید
گفت مردم به عشق حضرت ابوالفضل اومدن شب تاسوعاست یه خورده یه سینهای بزنن یه عرض ادبی بکنن برن به کارهاشون برسن
حالا دیگه طرف میاد زده میشه طرف دستش خشک شد از بس سینه زد حالا میخوام چی بگم افراط تفریط باید بین خوف و رجا باشه
آخوند خوب اینه آخوند خوب اونیه که مردم رو بین خوف و رجا نگه دارد
بعضی از آخوندها که دیگه وام مصیبتا خدا رحمت کنه حاج آقا مجتهدی رو این قصهها قشنگه گوش کنید هم خنده به لبتون میاد هم نکته توشه
حاج آقا مجتهدی میفرمود:
یه وقت یه طلبهای اومد عمامش به اندازه یه قابلمه میگفت تا من دیدمش گفتم این حتماً از مراجع بزرگ نجف یه مدلی عمامه بسته بود
بعد اومد خیلی جمع و جور نشستم بعد هی پرسیدم و پرسیدم دیدم هیچی تهش نیست گفتم شما چه کار میکنی گفت من هیچی سالی یه بار نعش میشم
گفتم نعش یعنی چی گفت این تعزیه حضرت علی اکبر تعزیه خونها یه وقتهایی دنبال اینن که یکیو بذارن جای حضرت علی اکبر من اونجا نعش میشم اونجا میخوابم
بعضیا میبینی اصلاً درس نخوندن عمامه گذاشتن رو سرشون
یه بچهای بود علامه مجلسی رو خیلی اذیت میکرد بعد یه وقتی علامه مجلسی فرمودند بابای این بچه رو میشناسید یکی گفت بله من میشناسم گفت هر وقت باباشو دیدی بگو بیاد پیش من
بعد باباهه رو صدا زدن اومد پیش علامه مجلسی علامه مجلسی فرمود فلانی این صیغه محرمیت تو و زنت رو کی خونده گفت یه آقایی هست یه شیخی هست اون خونده
بعد آقا علامه مجلسی گفت بگید بیاد بعد اومد گفت فلانی صیغه رو بخون ببینم چی میخونی؟!!
بعد خوند دید عوضی داره میخونه غلط داره میخونه گفت این صیغه رو خراب خوندی بچه داره منو اذیت میکنه عقد محرمیت رو چون تو عوضی خوندی این بچه هم عوضی از آب دراومد منو اذیت میکنه
حالا خوبه باز کار دست این آخوندا باشه یه وقت میبینی کار از دست آخوندا در میاد میفته دست یه سری مداح یه سری خانم جلسهای اون موقع دیگه بدبختیه دیگه اوج بیچارگی
میگفت رفتم یه دهاتی دیدم مردهها رو دفن میکنن بعد که مردهها را دفن میکنند پِهِن تَرمیریزن تو قبر
پِهِن تَر چرا دارید میریزید گفتند ما یه روضه خون داریم عالم که نداریم اون به ما گفته
میگه روضه خون رو صدا زدیم گفتم فلان فلان شده این چه فتوایی هست گفت تو رساله عملیه من دیدم گفتم رساله رو بردارید بیارید گفتم نشون بده ببینم کجا گفته که میت رو دفن کردین بعدش هم پِهِن تر بریزید گفت نگاه کن اینجا نوشته من نگاه کردم
دیدم نوشته مستحب است قبر میت را پَهنتَر بگیرید
پَهنتَر رو پِهِن تَر خونده
خلاصه یه خورده پهن میآوردن با آب قاطی میکردن میریختن رو میت خدا کنه باز کار دست همون شیخهای بیسواد باشه و الا میبینی دیگه وا مصیبتها میشه
اگر بخواد کار خدای نکرده دست غیر نااهل بیفته خدا انشاالله به حق محمد و آل محمد ما رو در فهم دین یاری بکنه
دیشب از امام کاظم این روایت رو داشتم میخوندم قشنگ بود
( فَضلُ الفَقيهِ علَى العابِدِ فضیلت فقیه نسبت به عابد مثل چیه
كَفَضلِ الشَّمسِ علَى الكواكِبِ، فضیلت خورشید به ستارهها همه ستارهها رو بذار یک طرف چقدر نور داره خورشید رو بذار یک طرف چقدر نور داره اصلاً قابل مقایسه نیستند اینها
امروز دلهامون رو ببریم در خانه قمر بنی هاشم آقا ابوالفضل العباس من از این جهت روضه آقا رو میخونم چون جمعه است
متعلق به امام زمان علیه السلام و امام زمان یه علاقه خاصی به عمو جانشان ابوالفضل دارند
واقعاً آقا ابوالفضل باب الحسین هر کسی از این در وارد بشه انشاالله چیزهای خوبی گیرش میاد آقایون خانمها از همین جا نیت کنید چشمهاتون رو ببندید
امروز آقا ابوالفضل را قسم بدید به حق آقا امام حسین علیه السلام آقا به حق برادرت این گرفتاریها یه دست بلند کنی به سمت آسمان یه شفاعت ما بکنی کار ما درست میشه انقدر بچهها امید داشتند
از اینجا من وارد روضه میشم شما هم با من انشاالله همراه بشید انقدر بچهها امید داشتند که عمو حالا که رفت دست پر برگرده
چون این توقع از قمر بنی هاشم میرفت که او وقتی یه قولی میده زیر قولش نمیزنه حرفش حرفه
و لذا این بچهها بعد اینکه عمو رفت تا قبل از عمو تو خیمه بودن شکمهاشونو برهنه کرده بودند رو خیسیهای زمین
اما وقتی عمو رفت اومدن دیگه دم خیمه وایساده بودند همش چشم به راه بودن به اینکه عمو بیاد و مشک رو بیاره
فدای آقا ابوالفضل بشم وارد شریعه فرات شد انقدر عجله داشت زود این مشکها رو پر بشه سریع بیاد و خودش رو برسونه
همه دغدغهاش این بود که مشک سالم برسه به خیمه وقتی خواست از شریعه خارج بشه
بالای شریعه تیرها رو گذاشتند توی کمان آقا ابوالفضل تا دید تیرها داره میاد سر و صورتش رو آورد جلوی این مشک این مشک رو بغل گرفت تا این تیرها به مشک اصابت نکنه
همچین که از شریعه بیرون اومد دیدند تمام بدن تیرباران شده و یک تیر هم به چشم نشسته
آقا ابوالفضل حرکت کرد از پشت نخلها دست راستش رو قطع کردند مشک رو به دست چپ گرفت دست چپ رو قطع کردند مشک رو به دندان گرفت
اما یه وقت دیدن تیر به مشک خورده و آب روی زمین میریزه
سقای دشت کربلا ابوالفضل
دستش شده از تن جدا ابوالفضل
فدای تو یا قمر بنی هاشم یا ابوالفضل
اینجا خواست تیر رو از چشمش بیرون بکشه دست در بدن نداشت خم شد
تیر رو بین زانوهاش گذاشت همچین که سر رو پایین آورد کلاه خود از سرش افتاد
یه نامردی نزدیک شد گفت عباس تویی همونی که از دیشب خواب رو به ما حرام کرد
گفت نامرد یه وقتی اومدی که دست در بدن ندارم گفت عباس اگر تو دست نداری من دارم روی رکاب اسب بلند شد
عمود آهنین رو چنان بر سر آقا ابوالفضل کوبید یا اباعبدالله ماه پاره از روی اسب زمین افتاد
تا زمین افتاد صدا زد یا اخی ادرک اخی برادر برادرت رو دریاب داداش بیا
تا به حال ابی عبدالله رو برادر صدا نزده
صدا به گوش بیبی زینبم رسید زبان حال میگم داداش ای کاش منم یه بار خواهر صدا میزدی حسین جان