بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۳۶
● وَ قال(علیه السّلام): سَیِئَّهُ تَسُوءُکَ خَیرُ عِندَاللهِ مِن حَسَنَهِ تُعجِبُکَ
● گناهی که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکی است که تو را به خودپسندی وا دارد.
▪︎ حضرت امیر صلوات الله علیه میفرمایند: که اون کار بدی که تو را ناراحت کنه و پشیمانت بکنه پیش خدا بهتره از اون کار خوبی که تو را چیکارت بکنه ؟مغرورت بکنه.
یه وقتایی آدم یه کار خوبی انجام میده میگه به به ،ببین چه کاری ما کردیم، بوق و کرنا راه میندازه هی به این عمل خوب خودش میباله، ببینید من اینم من اینجورییام.
در نقل ما داریم که یه کسی اومد پیش امام جواد علیه السلام خیلی خوشحال خیلی شاد آقا امام جواب فرمود من تو رو خوشحال میبینمت چیه بابا جون؟ چرا خوشحالی؟ گفت که یابن رسول الله امروز ۱۰ تا بی بضاعت، بدبخت، بیچاره رو من اینا فقیر بودن، عیالمند بودن ،من از اینا پذیرایی کردم و به هر کدومشون کمک کردم برا همینه خیلی خوشحالم امام جواد علیه السلام فرمود: به جانم سوگند تو کار خیلی خوبی کردی کار خیلی قشنگی کردی اما به این شرط که عملت رو نابود نکرده باشی .
گفتش که آقا چه جوری ممکنه من نابود کنم عملم رو در حالی که من از شیعیان خالص شما هستم. شیعیان خالص شما هستم، آقا امام جواد فرمود نه همین الان کار خوبی که کردی رو باطل کردی، گفت آقا چرا ؟
آقا این آیه رو خوندن فرمودند لا تبطلو صدقاتکم بالمن و الازی صدقاتتون رو با منت گذاشتن و اذیت کردن باطل نکنید.
گفتش که آقا من که به اون اشخاصی که کمک کردم منت نذاشتم ،به کدومشون منت گذاشتم؟ من اونها رو اذیت نکردم، آقا امام جواد علیه السلام فرمودند که آیه نفرموده عمل خودتون رو با منت گذاشتن و آزار دادن به اونایی که صدقه دادید باطل نکنید،
بلکه مطلق، تو الان ما اهل بیت و فرشتهها را آزار دادی .تو الان، همین الان ما رو آزار دادی، به چه صورت آزار دادی؟ اینکه ادعا کردی ما از شیعیان خاص تویم خب تو ادعای بزرگی کردی.
امام جواد فرمودند تو میدونی شیعه خاص کیا بودن؟ شیعیان خاص نبودن مگر مومن آل فرعون، صاحب یاسین، سلمان، ابوذر، مقداد ،عمار، تو خودت رو با اینا برابر میدونی؟پدر آمرزیده.
حالا یه کار خوبی کردی ۱۰نفر رو پول دادی، ۱۰ نفر رو سیر کردی، حالا خودتو با اینا برابر میدونی؟ بعدم اومدی میگی که من از شیعیان خاصم ببینید یه کار خوبی میکنید هان امیرالمومنین چی میفرماید:
تُعجِبکَ عجب برش می داره خودپسندی میکنه، میگه بله ما اینیم.
پس آقا فرمود تو اینا رو، خودت رو با اینا برابر میکنی ؟استغفرالله و اتوب الی الله یابن رسول الله امام جواد فرمود نگو من از شیعیان خاص توام بگو آقا ما هم از دوستداران شماییم، ما از محبین شما هستیم، آدم اینجوری باید باشه .
فرمود از مردمک دیده بباید آموخت
دیدن همه چیز را ندیدن خود را
این مردمک ببینید همه چیز را میبیند الا خودش رو، همه چیز رو میبینه الا خودش رو، مثل مردمک چشم باش که ببین همه چیز رو میبیند جز خودش رو. امام صادق علیه السلام فرمود این عُجبه همین که امیرالمومنین اینجا میفرماید
سَیِئَه تِسُوءُکَ خَیرُ عِندَ الله مِن حَسَنه تُعجِبُک
ببین این عجب چیه؟ آقا فرمود عُجب مثل یک گیاهیه که بذرش کفره
زمینش نفاق
آب اون چیه؟ ستم هست آبش ستم شاخههاش چیه؟ شاخههاش نادونی برگش چیه؟ برگش گمراهی
میوه اش چیه؟ لعنت و نفرین و دخول در آتش
فرمود هر کس عجب بورزه بذر کفر و کاشته نفاق رو اطاعت کرده ناگزیر این بذر بالاخره میوه میده دیگه .
آدمی که عجب داشته باشه امان از عجب عزیزان بزرگواران فرمود عجب مادر بسیاری از گناهاست.
امام کاظم علیه السلام فرمود:سه چیز باعث هلاکته.
۱_ صحبت کردن درباره ذات خدا
کسی درباره ذات خدا حرف بزنه، بابا تو خودت رو نمیشناسی نمیتونی بفهمی چطور میخوای ذات حق تعالی رو بشناسی ،این چه حرفیه آخه، تو بچت رو نمیشناسی ،بچهات رو نمیتونی بفهمی کیه چیه؟ یه روز میبینی میگه بابا جون مامان جون بغلت میگیره تحویلت میگیره یه روز میاد میزنه زیر عصات.
خب این بچه ات رو نمی تونی بشناسی کیه چیه؟
حالا میخوای خدای عزوجل
سه چیز حاج آقا عامل هلاکته ۱_سخن گفتن در ذات خدا تکلم، فرمود که مَن تکلم فی الله هَلکَ هر کس در ذات خدا تکلم بکند هلاک میشه.
۲_ من طلَبَ الرِئاسَه هلَکَ هرکس دنبال اینه که ریاست طلب بشه اینم چیه؟ هلاکته ،پس چیه
۳_مَن دَخلَه العُجب هلَکَ کسی که بیفته تو چی؟ تو عجب
حالا با این توضیحاتی که بنده سراپا تقصیر بهتون گفتم ببینید برگردیم سراغ همین حکمت ۳۶ ببینیم چی میگه:
خب این خانم وقتی اومدن خواستگاری عقیل اومد، اومد پیش حزام بابای خانم حضرت ام البنین گفت اومدم دخترت رو به شرف بزرگی نائل کنم گفتش که کدوم شرف؟ از چی میگی ؟
گفت اومدم دخترت رو برای امیرالمومنین علی علیه السلام خواستگاری کنم حالا ببین هزام بابای ام البنین چقدر ادب داره معرفت داره گفت امیرالمومنین وصی بر حق پیغمبره و او مفترض طاعه اطاعتش واجبه بر همه من دختری تربیت نکردم برا خانومی علی علیه السلام اگه کنیز بخواید داریم دختر من برای کنیزی بیاد حرفی نیست .
اما او همسری امیرالمومنین رو نمیتونه بکنه عقیل گفتش که هزام امیرالمومنین نگفته من بیام کنیز بیارم گفته بیام خانم انتخاب کنم همسر،
گفت ببینم مادرش چی میگه بعد اومد پیش مادر ام البنین نگاه کرد حالا تو بعضی جاها اینطور نقل کردند خیلی قشنگه بزار اینو من بگم
حالا اول صبحه خدا بهمون روزی کنه بیایم مدینه کنار قبر خانوم ام البنین گریه کنیم
همچین که وارد اتاق شد یا وارد خیمه که شد نگاه کرد دید که سرش رو ،دختر سر رو تو دامن مادر گذاشته میگه مادر دیشب خواب عجیبی دیدم
گفت رایت خیرا دخترم خیر دیدی چی دیدی؟ گفت مادر دیشب دیدم تو باغ بسیار بزرگی نشستم از آسمان ماه و سه ستاره فرود اومدن تو دامنم نشستن گفت دخترم به گمانم تعبیر خوابت اینه با مرد بزرگی ازدواج میکنی از اون مرد خدا بهت چهار پسر میده که این چهار پسر یکیشون مثل ماه می درخشه
هزام وارد شد گفت ام البنین، اسمش فاطمه بود ،گفت فاطمه تعبیر خوابت اینجاست عقیل اومده تو رو برا علی خواستگاری کنه بعد مادر ببین چه جوابی داد همون جوابی که بابا داد گفتش که دختر من یه دختر بادیه نشینه علی بن ابی طالب کجا، دختر من کجا،
برا کنیزی ما حاضریم دختر رو بدیم. خود ام البنینم سرش رو انداخت پایین همینو گفت .
وقتی هم که اومد خونه مرتضی علی همون دم در بچهها رو صدا زدن گفتن بچهها بیایید
زینب جان کلثوم جان بیایید
یه خانومی میخواد به عقد پدرتون در بیاد می خواست شماها رو ببینه
حالا اینجا تو دل بچهها چی میاد خدا میدونن
میگن همچین که این بچهها، دختر بچههای حضرت زهرا اومدن دم در خانوم ام البنین خودش رو انداخت به پاهای این بچه ها گفت من نیومدم جای مادرتون رو بکنم، اصلاً من کجا و مادر شما کجا
به خدا قسم من اومدم کنیزی شماها رو بچههای فاطمه رو بکنم.
یه مدت گذشت دیدن آقا امیرالمومنین دید فاطمه، فاطمه ام البنین این زانوهای غم بغل گرفته یه جا نشسته گریه میکنه گفت چی شده؟ چرا گریه میکنی؟
گفت شما منو فاطمه صدا میزنید آقا فرمود مگه بده تو رو فاطمه صدا میزنم گفت نه بد نیست، اما شما که صدا میزنید فاطمه این بچهها یاد مادرشون زهرا میافتن
نگاه به صورتشون میکنم میبینم اینا غمگین شدن اینا ناراحت میشن
یاد مادرشون زهرا میافتن دلشون میشکنه اشک جاری میشه
آقا اگه میشه من و فاطمه دیگه صدا نزنید آقا گفت چی صدا بزنم
گفت منو ام البنین میگفتن تو قبیله
اگه میشه منو ام البنین صدا بزنید از اون به بعد دیگه آقا صدا میزد ام البنین مادر پسرها
گذشت گذشت خدا بهش اولین پسر رو که داد، همچین که بغل گرفت نگاه کرد دید مثل ماه میدرخشه
بچه رو انقدر با ادب بود داد دست خانم حضرت زینب کبری
خانم زینب کبری این بچه رو آورد داد دست بابا امیرالمومنین
امیرالمومنین یه نگاه به این بچه کرد خب معمولاً اینه دیگه باید چیکار کنی صورتش رو ببوسی اما دیدن آقا
با بند، قنداقه میکنن بعد آقا دیدیم خوب همه دیدن خانم ام البنین دید
دستان عباس رو از زیر قنداقه داره در میاره بعد همچین که دستها آزاد شد
آقا امیرالمومنین خم شد این بازوها رو شروع کرد به بوسیدن
خانم ام البین تا این صحنه رو دید همونجا پرسید
آقا این دستها عیبی داره ایرادی داره
گفت نه ام البنین این دستها عیبی نداره پس برای چی میبوسی و گریه میکنی
فرمود گریه من برای اینه که یه روزی این دستها از بدن در راه حسین از بدن جدا میشه همه اونجا گریه کردند
بعد این بچه رو هی میچرخوند دور سر آقا اباعبدالله میگفت این فدای حسین قربان حسین بشم
امروز دلهامون رو روانه مدینه بشه خانمها شماها هم بیاید زیارت خانم ام البنین آقایون شماها هم بیاید برا حضرت ابوالفضل
هر عربی وارد حرم میشه میگه یا ابوفاضل به حق امک ام البنین
به حق مادرت ام البنین امروز به ما یه نگاهی بکن
می خوام روضه بخونم روضه من این باشه
السلام علیک یا زوجه امیرالمومنین
همچین که میومد قبرستان بقیع صورت قبر درست میکرد هی خطاب به این قبرها میکرد روضه میخوند اشک میریخت
به پسرش عباس که میرسید میگفت پسرم شنیدم دستهایت را بریدن
شنیدم چشم نازت را دریدن
چو طفلان این سخنها را شنیدن
همه از هم خجالت میکشیدن
می گفت پسرم شنیدم تیر به چشمت زدن
عمود آهنین به سرت زدن
اما برا تو گریه نمیکنم
گریههای من برای اون آقاییه که کربلا مادر نداشت
مسلمانان حسین مادر ندارد
غریب است و کسی بر سر ندارد
زجور ساربان بیمروت
دگر انگشت و انگشتر ندارد
حسین جان