بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۳۰
●قال (علیه السّلام): مَن اَسرَعَ اِلی النَاس بِما یَکرَهُونَ قَالوُا فِیهِ بِمَا لَا یَعلَمُونَ
●کسی که در انجام کاری که مردم خوش ندارند شتاب کند، آنچه که نمی دانند درباره او خواهند گفت.
حضرت میفرمایند: که کسی که اَسرَع یعنی سرعت بگیره شتاب کنه،
اَسرَعَ اِلی النَاس شتاب بگیره به سوی مردم به چی شون؟ بِما یَکرَهوُن به اون چیزایی که کراهت داره برا مردم،
یه سری اموری هست خب بالاخره مردم خوششون نمیاد،
مثلاً طرف سابقش چی بوده ؟کجا کار میکرده؟ طرف خوشش نمیاد این بازگو بشه دیگه
آقا تو یه جمع نشستید میگه خوب از اون موقع برامون تعریف کن، اون موقع چه خبرا بود ؟
بابا مرد حسابی، شاید دوست نداره اون موقع رو همش بزنی، شاید دوست نداره اون گذشتش رو معلوم بشه، خب تو هی اینو هم میزنی ،
هی میگی خب حاج آقا اون رفیقت چی شد؟ فلانی کجا رفت؟
ببینید اینکه میره یه چیزهایی میگه که مردم دوست ندارن، خب اونی که اینجوری به هم میزنه خراب میکنه،
سابقه طرف رو میاره وسط ،بعد یا مثلاً یه کارای زشتی حالا دور از آداب ،تو اجتماع خیلی خوب نیست یه کارایی رو انجام میده
مثلاً تو وسط حرف میپره، یا مثلاً خیره میشه یا مثلاً کارهای زشتی میکنه کارهای زشتی که مردم خوششون نمیاد خوب اگه کسی اینطوری کرد چی میشه حاج آقا؟
قالوُا فیِه نمیتونه جلوش رو بگیره آخه چجوری….
خب قَآلوا فِیِه بِما لَا یَعلَمون
اگه کسی سرعت گرفت شتاب کرد، در اون چیزهایی که مردم دوست ندارند چه اتفاقی میافته؟
قَالُوا فِیه بِما لا یَعلَمون مردمم میگن پشت سرش یا جلوش چیزهایی که آهان،لا یَعلَموُن
مردمم نسبتهای ناروایی بهش میدن میگن، به اون چیزهایی که آره،
نمیدونن خب خلاصه حرف زیاد دیگه، یهو میبینی اونم پا میشه یه چیزی میگه بعد اون موقع میگن چیز بیاره چیز آره واقعاً هم درگیری میشه.
پس اون که یه سری امور رو باید آدم رعایت بکنه توی اجتماع و لذا اون نصیحت جناب لقمان رو یادتون باشه.
نصیحت جناب لقمان به پسرش چی بود گفت پسرم ۴ چیز رو یادت نره یکی حفظ کن
۱_ یکی قلبت رو موقع نماز چیکار کن؟ نگه دار حفظش کن.
۲_ چشمت رو نگه دار موقعی که کجا؟ خونه دیگران هستی میری خونه دیگری،
این فرشش رو کنار نزن، زیر تابلو رو نگاه نکن، تا میرن خونه دیگری سریع میرن تو اتاق، مرد حسابی اتاق حریم خصوصیه، نباید بری
یا مثلاً میچرخه دیگه ،یا بریم ببینیم زیرزمین چه خبره ؟شاید اون جا یه چیزی باشه که دوست نداره تو ببینی، می چرخه نگاه میکنه .
۳_سوم چی بود؟ یادتون نمیاد ،حلقت رو بپا شکمت رو بپا ،موقعی که سر سفره میشینی آره همه جور رو نریز تو شکمت.
۴_چهارمی چی بود ؟زبون ،زبون رو کجا باید نگه داری؟
آها فرمود وقتی بین چند نفر هستی ،بین مردم میرید زبونتون رو چیکار کنید؟
نگه دارید وَلِسانِکَ اذا کنت بین النَاس وقتی بین مردم هستی باید مراقب زبونت باشی.
حالا این جام همینه میگه آقا زبونت رو بپا کارهای زشت در برابر دیگران انجام نده که اگر خدای نکرده آدمی این حریم رو رعایت نکنه
یهو میبینی چیزهایی گفته میشه در موردش، آهان به اون که نباید پیش بیاد،
مردمم حرف دارند دیگه بالاخره یه آقایی میگفت ما که اینجوری نیستیم که، آره ،حالا اینجوری اداشو درآورد…..
خوب خدا بهتون خیر بده
یه جمله هم عرض مصیبت عرض روضه اول صبح ،صبح جمعه هم هست متعلق به آقامون حجت بن الحسن ارواحنا لترابه الفدا
میخوام همون روضهای که امام زمان میخونه میفرماید یا جداه صبح و شام برات گریه میکنم، اگر اشک چشمم خشک بشه حسین جان
برات خون گریه میکنم تا به حال دیدید کسی رو از شدت گریه خون گریه کنه خون بباره، آقا این متعلق به امام زمانه که از شدت گریه خون میباره
اون بزرگوار بعد میگه آقا چه روضهای خوند امام زمان فرمود یا جداه حسین جان
فراموش نمیکنم اون ساعتی که اسب بی راکبت سمت خیمهها میاد
با زین واژگون شده، با سر و یال خون آلود،
ذوالجناح وقتی امام حسین تو گودال افتاد رو زمین
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد بعضیها گفتن وقتی امام حسین افتاد از اسب یه حیوان،
این حیوان، ببین چقدر به امام وفاداره
وقتی رو زمین آقا اباعبدالله افتاد این لشکر میخواست حمله کنه سمت امام حسین
این اسب مثل پروانه دنبال امام حسین میچرخید
اونا میخواستن نیزه بزنن این اسب دفاع میکرد
اونا میخواستن با تیر بزنن این اسب دفاع میکرد
هی میچرخید دور امام حسین بعد آخر سر امام حسین به او خطاب کرده باشن که خبر من رو به خیمهها ببر که این اسب وقتی داشت میومد شیه کنان همهمه کنان
هی صدا میزد الظلیمه الظلیمه
ظلم بزرگ ظلم بزرگ
همه از خیمهها بیرون دویدن
همه از خیمهها بیرون دویدن
ولی سالار زینب را ندیدن
هرکی یه چیزی گفت ای اسب بگو ببینم سالار مارو کجا بردند
آقای ما چه شد
اما آی گریه کنا انشاالله گریههای امروز شما همراه بشه با گریههای امام زمان هرکی هرچی ناله داره بسم الله….
اون نازدانه اباعبدالله جلو اومد صدا زد
یا جواد ابی ای اسب بابا به من بگو ببینم
پدرم وقتی سوی میدان رفت تشنه بود
میخوام بدونم هل سقی ابی آیا آبش دادن
ام قتل علی العطشان
یا با لب تشنه سر از بدنش جدا کردن
حسین جان