این بحث به این جهت انتخاب شد که همه راه های خوب در این وصیت گنجانده شده
أَبِی الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِیِّ عَنْ أَبِی الْأَسْوَدِ قَالَ:
قَدِمْتُ الرَّبَذَةَ، فَدَخَلْتُ عَلَی أَبِی ذَرٍّ جُنْدَبِ بْنِ جُنَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَحَدَّثَنِی أَبُو ذَرٍّ
ابی الاسود دوئلی میگه اون موقعی که جناب ابوذر در تبعید بود من رفتم به نزداو و گفتم چیزی برای من نقل کن
او هم در تبعید وصیت پیامبر رو گفت
قَالَ، دَخَلْتُ ذَاتَ یَوْمٍ فِی صَدْرِ نَهَارِهِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص فِی مَسْجِدِهِ، فَلَمْ أَرَ فِی الْمَسْجِدِ أَحَداً مِنَ النَّاسِ إِلَّا رَسُولَ اللَّهِ، وَ عَلِیٌّ إِلَی جَانِبِهِ جَالِسٌ،
ابوذر هم میگه یه روز اول صبحی وارد مسجد پیامبر شدم در مسجد ندیدم کسی رو جز پیامبر و علی ع را که در کنار پیامبر نشسته بود
فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَةَ الْمَسْجِدِ
این خلوت بودن مسجد رو غنیمت شمردم گفتم بهترین موقعیت است که استفاده کنم
فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی
گفتم یا رسول الله پدر و مادرم فدایت
أَوْصِنِی بِوَصِیَّةٍ یَنْفَعُنِی اللَّهُ بِهَا،
یه وصیتی به من بکنید که خدا به این توصیه من رو سود و بهره بده
فَقَالَ نَعَمْ
فرمود بله خب اصلا برای همین اومده برای بشارت و انذار اومده برای تبلیغ اصلا رسالت همینه.
وَ أَکْرِمْ بِکَ.
بعد فرمود تو چقد خوبی ای کاش همه مردم مدینه مثل تو بودن
یَا اباذر! إِنَّکَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ،
ابوذر تو هم هز ما اهل بیتی خویشاوندی فقط به نسب و صلب نیست بلکه از عمل است
وَ إِنِّی مُوصِیکَ بِوَصِیَّةٍ
خب من تو رو وصیت می کنم به توصیه ای
فَاحْفَظْهَا، فَإِنَّهَا جَامِعَةٌ لِطُرُقِ الْخَیْرِ وَ سُبُلِهِ،
این وصیت رو حفظ کن که وصیت کامل و جامعی است برای راه های خیر و خوبی که چیزی کم ندارد
فَإِنَّکَ إِنْ حَفِظْتَهَا کَانَ لَکَ بِهَا کِفْلَانِ.
اگر این رو حفظ کنی ثواب جزیلی برای توست
یَا اباذر! اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ،
بندگی کن خدارو که گویا خدا رو میبینی
امروز نماز خوندی این حال رو داشتی یا در فکر کارهای روز مره بودیم
اینکه خدارو ببینی و عبادت کنی خیلی خوشگله
فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ
پس اگر تو خدارو نمیبینی ولی او که تورو میبینه
پس چرا ما اینجوری نماز می خونیم این چیه توی دل ماست دل رو جارو کن اینجوری نماز بخون
القلب حرم الله
این قلب حرم خداست
فلا تسکن فی حرم الله غیر الله
اینجا فقط مال خداست کسی رو جز خدا اینجا ساکن نکن
عوضی ها و بدها و زشت ها رو بنداز بیرون
استادمون شیخ جواد کربلایی خواب عجیبی دیده بود که براتون میگم
ایشان می فرمودن:
آقای بروجردی در قم ظهرهای ماه رمضان نماز میخواندند. من هم یک ماه رمضان را در قم بودم. -این حرف مال پنجاه سال قبل است-.
بعد از نماز آقای بروجردی آمدم شیخان فاتحهای بخوانم. یکوقت دیدم سر قبر آقای آمیرزا جواد آقای ملکیام.
نشستم و سورهی مبارکهی “عم یتسائلون” را خواندم و فاتحه و چند تا “قل هو الله” و چند تا “انا انزلناه” خواندم
و همه را هدیه کردم ثوابش را به مرحوم میرازا جواد آقا ملکی؛ ایشان خیلی مهم بود!
? آمدم تو خانه، تا خوابیدم، آمد به خواب من؛ حالا من تو خواب خیلی حرفها از ایشان سؤال کردم
و خواب را هم میدانستم که دارم خواب ایشان را میبینم؛
اینچنین خوابی کم پیدا میشود.
به ایشان گفتم که آقای آشیخ جواد ملکی! شما رفتی و تو عالم آخرتی و راه را به دست آوردی؛
یک راهی که میانبر باشد و زود مرا به مقصد برساند چیه؟
هیچی نگفت؛ دستش را گذاشت روی سرش،
گفت: این را بده، میرسی!؛
یعنی از خودت دست بردار! هیچی نمیخواهد از خودت بگویی! و هیچی برای خودت تهیه نکن. این را بده میرسی!
جاء الحق و زهق الباطل
کی حق میاد وقتی که باطل رفته باشد
اومد پیش امیرالمومنین گفت من هم شمارو دوست دارم هم فلانی رو آقا فرمودند
تویک چشمی هستی یا به طور کل بیا پیش ما تا آن چشم دیگرت هم باز شود یا کلا برو آنطرف تا آن یکی چشمت هم کور شود
هم تورو دوست دارم هم اونو نمیشه
این منو بزار کنار میخوای نماز بخونی به هیچی فکر نکن
من هیچی نیستم
اصلا ذوالقدر نیستم پیش نماز نیستم امام جماعت نیستم پدر نیستم استاد نیستم
اصلا هیچی نیستم
من فقط یه بنده هستم که میخوام بندگی کنم