بسم الله الرحمن الرحیم
نثار امام زمان هم یک صلواتی بفرستید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ
آیا اگر پیامبر بمیرد یا کشته بشود شما به گذشته تون رجوع میکنید
این انقلابی که خدای تبارک و تعالی تو قرآن ازش داره اشاره میکنه
و یاد میکنه بازگشت به دوران جاهلیت بازگشت به عربیت بازگشت به تعصب
و عصبیت این زحماتی که آقا رسول خدا کشیدند در ۲۳ سال
و عربی که خالی بود تهی بود از معنویت خالی بود تهی بود از اخلاق از آداب و رسوم اسلامی
پیامبر اکرم به زحمت آورد در یک مسیری قرار داد بعد از رحلتشون
یک مرتبه اینها همه از بین رفت و برگشتند در همون مسیر جاهلیت
خب ما یه خورده باید اینجا بحث بکنیم در با اینکه عرب جاهلیت چیه
عرب جاهلیت عربیه که قبیله پرسته عرب جاهلیت عربیه که به هیچ چیزی
جز قبیله خودش فکر نمیکنه خب اساس جامعه از همین قبیله است
قبیله اساس جامعه جزیره العرب و حالا تو صحراهاش این بوده
ببینید بیابوناش این بوده که یه چادر هست و این چادر یه خیمهای محل سکونت یه خانواده است
یه عرب بدوی با زن و فرزندش زندگی میکنن توش
چند تا خیمه میشه یه حی و هر حیی یه رئیس داره که خب اون رئیس اداره اونجا رو به عهده داره
و اختلافات را حکمیت میکنه مثلاً جنگ و صلح رو رهبری میکنه
از مجموع چند تا حی یه قبیله پدید میاد که حالا اون چند تا حالا خدمتتون عرض میکنم که
اون حی ها یه شیخی هم دارند که خب شیخ قبیله محسوب میشه
و بر روسای احیا مقدم هستش یعنی حرف اون مقدم هست اولا هستش
و همه باید از او اطاعت بکنند خب شیخم چه جوری انتخاب میشه ارثیه
یعنی از دنیا میره به فرزندش میرسه و حالا یه چیزایی هم باید داشته باشه
مثلاً عقل شجاعت سخاوت خدمتتون عرض میکنم که
پس تو چنین جامعهای که بر اساس قبیله شکل گرفته دولت و ملتی هیچ نداره
و برای یک شخص قبیله همه چیز اوئه مثلاً اگر این قبیله نداشته باشه
نه جونش در امانه نه مالش و حتی تو نمیتونه خونوادهای داشته باشه
اگر یک شخص قبیله نداشته باشه این حتی میتونه دیگران با او رفتاری داشته باشند به مانند یک شی
میتونن اینو به راحتی بکشنش میتونن خودش و فرزندانش رو به اسارت ببرند
عرضم به خدمتتون که یا به بردگی بفروشند پس برای عرب سختتر از این حادثه این نیستش
که قبیله نداشته باشه یا اینکه قبیله او را از خودش برانه
کسی که از قبیله رونده میشه خارج از حمایت هر قانونیه
به هیچ وجه امنیت نداره امنیت مالی امنیت جانی نداره
و هیچ قانون یا مدافعی از او حمایت نمیکنه خب عرب جاهلیت یعنی این
عربی که حالا فرهنگ این قبیله چیه قبیله پرست فرهنگ این قبیله چیه
ببینید فرهنگ این قبیله از سه چیز تجاوز نمیکنه یک علم نسب
علم نسب یعنی اینکه من میدونم بابام با بزرگم کیه بابای بابابزرگم کیه
دو تاریخ قبیله من با قبیله دیگه چیکار دارم من قبیله خودمو میشناسم
که من حالا تاریخ قبیلم چیه که یه جنگی داشتن که در اون جنگ پدربزرگ ما شجاعت داشت
۴ تا اینا رو گرفته و له و لورده کرد این تاریخ دیگه چی
شعر شاعران و خطابه خطیبان که در مدح قبیله خودشونه
تمام فرهنگ عرب تو اینا منحصر میشه خدایان قبیله که آقا من قبیلم یه خدایی داره
خدای من لاته خدای قبیله من اون یکی میگه کیه عزی
اون یکی میگه خدای قبیله من مناته اون یکی میگه فلسه اون یکی میگه فلان
این میشه عرب جاهلیت قرآن چی داره میگه میگه بعد پیغمبر انقلاب صورت گرفت
انقلاب یعنی بازگشت به جاهلیت بازگشت به قبیله پرستی اولین اتفاقی که میافته بعد از پیامبر چه اتفاقیه
جمع شدن اینها زیر ضل بنی ساعده یه تیرهای ببینید توی اون سقیفه
سه گروه هستند خزرج کبیر که ریاست با سعد بن عباده است
خزرج صغیر که ریاستش با بشیر سعد و اوسیها که اینها رئیسشون اسید بن حظیر هستش
اینها برگشتن دوباره به حالت جاهلیت قبیله قبیله قبیله
اینها سعد ابن عباده در حالی که بیمار بود مریض احوال بود
اینو پیچیده بودنش توی گلیم توی گیلیمی گذاشته بودنش آوردنش محل اجتماع
بعد شروع کرد به صحبت کردن شروع کرد به سخنرانی کردن
حرفی از خودش نمیزد اما گندهتر از خودشم کسی نبود
یعنی اگر میتونست گل و بزنه به نفع خودش زده بود
اومد فریاد زد حالا پسرش پسرش خودش جون نداشت این آروم آروم میگفت پسرش فریاد میزد
که مردم با کوشش شما انصار قامت اسلام راست شد و شما بودید که
پیامبر رو یاری کردید شما بودید که اینجوری کردید اونجوری کردید
پیغمبرم موقعی که داشت از دنیا میرفت از شما راضی بود
حالا حکومت را از آن خودتون بدونید و هیچکس رو در حکومت شریک خودتون قرار ندید
قدرت و حکومت مال شماست اینها حرفهای سعد بن عباده است نه دیگر مردم
خب این سخنان سعد بن عباده بود سعد بن عباده بزرگ خزررج کبیر
یک مرتبه حال اون یکی قبیلهایا به هم خورد که ای وای اگر سعد بن عباده رئیس بشه حکومت رو به دست بگیره
از این حکومت هیچ نفعی به ما نمیرسه این میاد فقط به قبیله خودش میرسه
فقط به قبیله خودش میرسه دو نفر همین بشیر بن سعد و اسید بن حزیر
اینا چوب لای چرخ کردن نذاشتن کار جلو بره نذاشتن اتفاق صورت بگیره
گفتن که خب اگر قریش مخالفت کرد اون موقع چی مثلاً اینا حسادت داشتن
و نمیخواستن که قبیله اونها پیروز بشه ابراز نارضایتی کردند
و دو نفر هم حالا از این اجتماع یک مرتبه چه جوری برای چی به چه شکل خارج شدن رفتن سمت مسجد
رفتن سمت مسجد سراغ ابوبکر و عمر ابوبکر و عمر رو دیدن گفتن شما اینجا چرا نشستید
اینها رو سوق دادن سمت اونجا خب اینها هم خودشونو رسوندن به اجتماع
به ما گفتیم اینها اهل جماعتند اهل تسنن همین ما شیعیان هستیم
که ما هستیم به سنت پیغمبر عمل کردیم اینها چه کردن اینا جمع شدن
اهل اجتماع اهل جماعتن
خب ابوبکر و عمر و ابوعبیده خودشون به سقیفه رسوندن
عمر میخواست صحبت بکنه ابوکر جلوشو گرفت گفت
اجازه بده من صحبت بکنم بعد سخنان ابوبکر از این قراره
که گفت مردم ببینید قریش هستند اولین کسانی که خداوند رو روی زمین عبادت کردند
و به رسولش ایمان آوردند قریش وابستگان پیغمبر هستند خویشاوندان و پیغمبر قریش هستند
پس از همه کس سزاوارتر به تصاحب قدرت بعد از پیغمبر قریش هستند
و جز ظالمان کسی با قریش تو این مسئله مقابله و منازعه نمیکنه
یعنی انصار اگر شما الان بخواید مقابله کنید ظالم هستید
نمیگن ما همه ظالمیم که چون این تعیین شده است از جانب خدا
تعیین شده است وصایت و خلافت پیغمبر انتخابی نیستش که
انتصابیه خدای عزوجل همونجوری که پیغمبر انتخاب میکنه خب باید وسیع و خلیفه هم انتخاب بکنه
مهمترین سخن ابوبکر این بود مهمترین استدلال ابوبکر این بود
گفت عرب حکومت غیر قریش را قبول نمیکنه چون اینها هستند از بهترین نسب و بهترین سرزمین
بهترین سرزمین اینا دارند مکه خب دارد که بعد از اولین مهاجرین این ابوبکر صدا زد گفتش که
بعد از اولین مهاجرین هیچکس در مقام شما انصار نیست
یه خورده هندونهام زیر بغل اینا بزاریم دیگه آقا بعد ما شما حالا ما اولیم بعد شما
پس ما امیریم شما وزیر که اینجا دارد حباب بن منظر که از خزرجیها بود
بلند شد گفتش که بابا این حرف چیه رو کرد به انصار گفت زمام قدرت رو از دست ندید
این شما بودید که اینا رو پناه دادید والا اینا که فرار کرده بودن
این حرفا نیست یخورده اینها رو تحریک کرد و که بعد دارد عمر میخواست جواب بده حالا
اینجا میگن عمرم جواب داد که اون گفتش که ما هم امیر شما هم امیر
بعد عمر گفتش که دو تا شمشیر توی غلاف جا نمیشه
که بعدها خود عمر میگه که من وقتی دیدم اختلاف زیاد شد
از سرانجام کار ترسیدم به ابوبکر گفتم ابوبکر سریع دستتو باز کن
تا من با تو بیعت بکنم اما ابوبکر که دستشو باز کرد
قبل از ابوبکر یکی دیگه دست گذاشت رو دست ابوبکر
منتها اون مال سقیفه نیست مال مسجده به نظرم حالا میگم خدمتتون
که بعد ببینید ابوبکر که دستشو باز کرد یهو بشیر بن سعد جلوتر از عمر
دستشو گذاشت تو دست ابوبکر چرا بشیر این کارو کرد
برای اینکه رقیبش سعد بن عباده رای نیاره بشیر بن سعد عجله کرد
خودشو به ابوبکر رسوند اولین کس بشیر بن سعد بود
ببین همش انقلاب همش قبیلهگری همش تو فاز جاهلیت
و دیگران دیگر خزرجیها سبقت گرفتن که نکن اگر الان مثلاً ما عقب بیفتیم
کلاهمون بره پس معرکه یا عقب بمونیم و اینا که دارد حباب بن منظر
اونجا صدا زد گفتش خیلی در قطع رحم کوشش میکنی
به بشیر گفت خیلی تلاش میکنی در قطع رحم به ریاست پسر عموی خودت رشک میورزی
اوسی ها هم از ترس عقب موندن سریع اومدن بیعت کردن
این برگشت و انقلاب امت هست به سمت جاهلیت
بنی هاشم همشون خلافت آقا امیرالمومنین رو پذیرفته بودن
و کاری نداشتن میگفتن امیرالمومنین خلیفه است امیرالمومنینم مهمترین کارش غسل و کفن و دفن پیغمبر اکرم بود
و هیچ کاری رو بر این کار مقدم و اولی نمیدونست
فرمود تا بدن آقا رسول خدا رو زمینه من دست به هیچ کاری نمیزنم
اینها همون مردم هستم ولی اینها دنبال این بودن که جوری برگردن به همون قبیلهگری
و قبیله دنبال این بودند که برگردن سمت جاهلیت و خب میخواستن
که از ترس این از ترس اون اون از ترس این اینجوری مثلاً نکنه
اون رئیس بشه اون بیاد کار دستش بگیره اومدن عرصه میدان شلوغ کاری کردن
خب پناه بر خدا ان شاءالله که خدا عاقبت همهمونو ختم بخیر بکنه
ایشالا که خدا این مباحث ما را هم برکت بده و که انشالله یه بحث خوب و مفیدی داشته باشیم
خب امروز روز چهارشنبه است اجازه اگه بدید دلهاتونو ببرم در خانه آقا امام رضا علیه السلام
به فدای اون آقایی بشم که وارد مشهد که شده بود وارد خطه طوس شده بود
استاد ما میگفتش که اگر امام حسین علیه السلام یه روز غریب شد
و یک روز در غربت قرار گرفت حضرت رضا سه سال در غربت قرار گرفته بود
اگر امام حسین یک روز بی کس و بیکس شد الوتر الموتور شد
امام رضا سه سال الوتر الموتور شد واقعا حضرت رضا رو
این تعبیر استاد ما بود میگفت حالا تو تلویزیون یه چیزی نشون میدن
شما میگی به به چیکار کردم برای امام رضا میگفت اینطور نبود
حضرت رضا رو بعنوان یه اسیر چجور یه برده رو میکشن این طرف اون طرف
امام رضا رو هم همینجوری از این از این منزل به اون منزل
از این طرف به اون طرف از این شهر به اون شهر چقدر حضرت رو غصه دادن
چقدر حضرت رو اذیت کردن خب دور از خواهر و دور از فرزند و دور از کسان خودش
اصحاب خودش دور از وطن این امام رضا علیه السلام وقتی به زهر مسموم شد
خیلی جانسوز و دلخراشه این دستان مبارک رو به شکم مبارکش میفشرد
بعد هی رو زمین مینشست هی صدا میزد آخ جگرم
شیخ صدوق میگه امام رضا از کاخ مأمون تا منزل ۵۰ بار این نشست
هی بلند شد هی نشست تعبیر مقتل اینه که مثل مار گزیده هی به خودش می پیچید
هی به خودش میپیچید دلمونو ببریم حرم آقا امام رضا
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
لایق وصل تو که مننیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مرا از در و راهم بده
همه با هم بگیم رضا غریب الغربا رضا معین الضعفا
مثل مار گزیده به خودش می پیچید هی صدا میزد میگفت جگرم
اباسلط میگه دیدم لحظههای آخر در زیر لب هی میگه میوه دلم پسرم جواد کجایی بابا
آمد سرش رو به دامن گرفت اما لایومک یومک یا اباعبدالله
از خیمهها زین العابدین نتونست تا گودال بیاد
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
حسین جان حسین جان