حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

در رابطه با حوادث سال پنجم هجرت بحث می‌کنیم.

یکی از اتفاقات بسیار بسیار مهم در سال پنجم هجرت ازدواج زید هست با زینب

زید یه جوانیه که در دوران کودکی این بچه بود تو قبیله اش

حالا یا اون قافله ای که داشت می رفت غارتگر های بیابون اومدن این زید رو دزدیدن

و خلاصه آوردن تو بازار اُکاس اونجا به عنوان برده مورد معامله قرارش دادن

بعد آقای حکیم بن هضام اومد این رو برای عمه خودش خرید

مثل فیلم حضرت یوسف بود حضرت یوسف رو آوردن تو بازار

فروختن ، اینو آقای حکیم خرید و برای خودشم نخرید برای عمش خرید

حالا عمش حضرت خدیجه سلام الله علیها بود

حضرت خدیجه صاحب این آقای زید شد بعد که حضرت خدیجه ازدواج کرد با پیامبر اکرم

این رو بخشید به آقا رسول خدا ، زید هم خیلی علاقمند به رسول خدا شد

جذب پیغمبر شد هم او پیغمبر دوست داشت هم پیغمبر او رو دوست داشت

یعنی علاقه دو طرف بود ارتباط دو طرف بود

و آدم خوبیم بود زید حالا یه چیزایی رو رعایت می‌کرد و اینکه بعدها

بعدها بابای زید سر کله‌اش پیداش شد و اومد گفت که بریم پسرمونو برداریم

بابای زید هم اومد دنبالش دیگه اومد که این سراغ بچه‌شو گرفت و

بعد پیامبر فرمود من او رو اجبارش نمی‌کنم هرچی خودش بگه

که بعد زید چون از پیامبر چیزایی دیده بود و جذب آقا رسول خدا شده بود گفت نه من نمیام

نمیرم پیش پدرم پدرم بابای من همین آقاست که من الان تو خونه شم

که بعد حالا دیگه اونم نامردی نکرد اومد داد زد گفت ایها الناس مردم همتون گوش کنید

دیگه من فرزندی به نام زید ندارم زید پسر من نیست

که بعد پشت سرشم پیغمبر اومد گفتش که مردم همتون آگاه باشید و گوش کنید زید پسر منه

که بعد اون زید رو صدا می‌کردند زید بن محمد(ص)

خب حالا بعضیام گفتن که پیغمبر خطاب کرد این فرزند منه و ما از همدیگه ارثم می‌بریم

بنابر چیزی که حالا رسوماتی که اون موقع بوده ببینید کسی می‌شد فرزند خوانده

عرب اینجوری باهاش معامله می‌کرد بهش ارث می‌داد همونجوری مثل فرزند واقعی معامله می‌شد

حالا پیغمبر می‌خواد برای فرزند خوانده خودش چیکار کنه ؟

می خواد آستین بالا بزنه خب هر پدری نگران فرزندش می‌شه

که خب این بچه نیاز داره به ازدواج و نیاز داره به اینکه مثلاً حالا یک همرازی داشته باشد

شریکی داشته باشه آستین زد بالا و گفت کجا بریم

بریم در خونه جعش ، جعش این دخترش زینب رو خواستگاری کنیم

در واقع این زینب دختر عمه پیامبر اکرم می‌شه و نوه عبدالمطلب

فامیل آقا رسول خداست ، پیغمبر اومد این زینب رو برای غلام خودش خواستگاری کرد

زینب رد کرد چرا رد کرد قبول نکرد ، گفت نمی‌شه من اشراف‌زاده‌ام این غلامه

این ازدواج اینجوری جور در نمیاد که آقا مثلاً یه اشراف‌زاده بیاد به ازدواج یه برده یه غلام

به خاطر این رد کرد و خب رسول خدا اومد و فرمود که نه

و ما کان لمومن ولا مومنه اذا قضی الله و رسوله امرا آن یکون لهم الخیره و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضللا مبینا

این حرفا چیه ما به هم نمیخوریم من شاهزاده ام این غلامه

آیه نازل شد برای این کاری که زینب کرد رد کرد و این‌ها

آیه نازل شد که هیچ مرد و زن مومنی در صورتی که خدا و پیغمبر درباره اون‌ها تصمیمی گرفتند

اختیاری از خود نداره زینب تو چرا میگی فلانه وقتی پیغمبر اومده میگه تو برای این خب دیگه تو اختیاری نداری که

هر کس خدا و پیغمبرش رو مخالفت بکنه آشکارا گمراهه

این کار زینب رو تقبیح کرد خب ببینید خدا می‌خواد سنت‌های غلطو درهم بشکنه

عادات جاری غلط یه جاهایی آقا باید بری تو دلش تو دل کی باید بری سنت‌های غلطی که تو جامعه هست

همین الان تالار گرفتن ها و نمی‌دونم ماشین‌های عروسی و چه و چه و..

هزینه های هنگفت تشریفات بیخود همه رو زمین گیر کرده این بیچارگی ها بدبختی خب باید رفت تو دلش دیگه

اصلاً پدر در میاره سنت های غلط حالا یه سنت غلطم همین بود

اون می گفت من اشراف زاده ام به غیر اشراف‌زاده به ازدواج هیچکی در نمیام

اون فلانه این اینجوریه اون اونجوریه پیامبر آیه نازل شد

گفت آقا تو وقتی پیغمبرش خدا و پیغمبرش یه چیزی مصلحت می‌دونن

تو اگه مومنی دیگه چه حرفی داری بزنی بگو چشم

که بعد اینجا دارد خب زینب هم یه برادریم داشت اسمش عبدالله بود

اونم مخالف بود که وقتی که این آیه نازل شد اینا تن دادن به ازدواج با زید

خب ازدواج سر گرفت ولی دووم نداشت چرا دووم نداشت

اینجا حالا مختلفه دیگه بعضیا میگن خب زینب هی به این زید تیکه می‌نداخت

می‌گفت تو برو تو پستی تو برده بودی دیگه آقا

بالاخره میگن هر کاری بکنی تو برده‌ای تو به من نمیخوری و خلاصه نسب من فلان عبدالمطلبه

نسب تو کیه به من بگو ببینم هی چپ و راست اینو تیکه باران می‌کرد و این‌ها

بعضیا میگن نه مقصر خود زید بود به این دلیل که بعد از همین زینب

چند تا زنم گرفت همه رو طلاق داد غیر از اون آخری که خب دیگه حالا بود و شهید شد

همه رو طلاق داد یعنی روحیه خود این زید یه جوری بود که گوشه گیر بود

ناسازگار بود با زن نمی‌ساخت بعضیا آقا خوبنا با زن نمی‌تونن کنار بیان

ببین خوبه خدا رو قبول داره پیغمبر رو قبول داره ایمان داره به آخرت

منتها مثلاً گوشه گیره من دیدم از این آدما مثلاً یه مرتبه یه جوریه

گوشه گیره دوست داره هی عزلت نشینه هی دوست داره یه جا خلوت بشینه گریه کنه

وقتی که این خبر اومد که زید می‌خواد همسرش رو طلاق بده پیغمبر به هم ریخت

فرمود آیه نازل شد امسک علیک زوجک همسر خودتو نگه دار

از خشم خدا بپرهیز اینو به زید گفت از خدا بترس همسرت رو نگهدار

و حالا به هر حال دیگه نشد دیگه زید از زینب جدا شد

یا زینب از زید جدا شد این یه سنت غلط که در هم شکسته شد

ولو اینکه ازدواج ناموفق بود ولی به هر حال در هم شکسته شد

جاهای دیگه هم هست پیغمبر اینو در هم شکست می‌تونید بگید کجا من قبلاً گفتم

ازدواج جویبر و زلفا من قبلا گفتم جویبر یه آدم سیه چهره ای بود

حالا کارتون خواب بود پیغمبر اینو فرستاد گفت برو خواستگاری دختر فلانی

که رفت و ازدواج سر گرفت و اینا اون ازدواج موفقی بود

پیغمبر اینا رو در هم می‌شکست یکی از سنت‌های غلطی که بود

اصلا خدا مامور کرد که پیغمبر بره تو شکم این این رو هم در بشکنه

این بود که می‌گفتن عروس ما چه از فرزند واقعی چه از پسرخوانده به ما حرام ابد

چه جوری الان شما عروستون بهتون حرام ابد

حتی بعد از اینکه پسرتون اگر عروستونو طلاق داد شما نمی‌تونی با عروست ازدواج بکنی

عروس حرامه ابدی میشه ولو اینکه پسرت بعدا هم طلاقش بده

چون شما در حکم پدر اون دختر هستی دیگه نمی‌تونی با اون دختر ازدواج کنی

قرار شد اصلاً به دستور این به دستور الهیها

ببین این آیات ما داریم که یا رسول الله برو زینب رو خواستگاری کن زینب همون زن زید

آقا وقتی پیغمبر اومد به خواستگاری زید اصلاً بوق و کرنا داد و بیداد

همه شروع کردن اونایی که کینه توز بودن اونایی که بدخواه بودن نسبت به اسلام و پیغمبر

شروع کردن گفتن پیغمبر رفته به خواستگاری عروسش

زن پسر خواندش زید مگه داریم مگه میشه

همینجوری پشت سر هم رگباری یهودیا از یه طرف اون عبدالله بن ابی از یه طرف همه می‌زدن

تا اینکه بالاخره وقتی همه می‌زنن آقا به دستور الهیه خدا به دستور پیغمبر اومده وسط آیه نازل شد

ما کان محمد (ص)… یعنی پیغمبر پدر هیچ یک از مردان شما نیست

پیغمبر پدر زید نیست این حرفا چیه پیغمبر سمتی نداره

جز اینکه ولکن رسول الله رسول خداست حرف از خودش نمی‌زنه که

ما بهش دستور دادیم برو جلو و خاتم النبیین او خاتم پیامبراست

و کان الله… ببنديد دهان هاتون رو خدا به همه چیز آگاهه

او داره رو حساب داره کار می‌کنه بعضیا نادون‌ها اومدن

این ابن اثیر این طبری خدا اینا رو لعنت کنه نگیم این حرفو این حرف زشته

بعضیا بهشون بر می‌خوره میگن بزرگان ما رو شما لعنت کردید

بعضیا از سر نادونی کتاب نوشتن کتاب‌های عاشقانه نوشتند

ابن اثیر اینا رو آورده‌ها بدبختانه پیغمبر یه وقتی چشمش به زینب افتاد

و بعد زید اونجا وایساده بود زینب و زید زن و شوهر بودن پیغمبر چشمش به زینب افتاد

و از زینب خوشش اومد و بعد زید نگاه کرد فهمید که پیغمبر دوست داره زینب رو

اومد و زید اومد به پیغمبر گفت آقا من می‌خوام زینب رو طلاق بدم

رو چه حسابی می‌خوام طلاق بدم طلاق بده که پیغمبر آزاد بشه در ازدواج با زینب

بعد قصه های عاشقانه درست کردن بعد پیغمبر رو متهم کردن به این جور چیزها

به هوس رانی.. و ما متاسفانه هرچی می‌خوریم از خودیاست

از همین مسلمون‌های نادان که الانم شما نگاه کنید تو سوریه

شما فکر می کنید اینا از کجا در میان از یه عالم‌های نادانی مثل اینها

بگذریم ، اصلا تو تاریخ هست که زینب قبل از اینکه زید بیاد

به خواستگاریش خودش پیشنهاد ازدواج داده بود به آقا رسول خدا

آقا رسول خدا نپذیرفته بود بعد اگر زید مثلا دوست داشت با زید ازدواج بکنه

پس چرا زید اومد گفتش که من می‌خوام طلاق بدم

پیغمبر ناراحت شد گفت خانمتو نگهدار تقوا داشته باش از خدا بترس

اصلا این آیات الهی منافات داره ها با صریح قرآن منافات داره

حالا به هر حال بگذریم از اون نادونی بعضیا

زینب با پیغمبر ازدواج کرد این سنت غلط هم شکسته شد

کدوم سنت غلط کسیرنمی‌تونه با زن پسرخوانده ازدواج بکنه

گاهی اوقات برای به هم زدن این سنت‌های غلط باید شما فراتر از حرف بپری رفتار بکنید

گاهی اوقات لازمه خود رهبر دینی بیاد وسط و الا کسی زیر بار این

اصلا ارث می دادن همونجوری که به پسر خودشون ارث می‌دادن به اون پسر خوانده ام ارث می‌دادن

با این کار پیغمبر این بساط پسرخوانده جمع شد

خدا به شما خیر بده پس یکی از حوادث بسیار مهم

حالا آیات دیگه ای هم بود می‌شد روش بحث کرد ولی وقت ما همین مقدار

بیشتر از این نمی‌گنجه خب خدا بهتون خیر بده انشالله

در پناه امام زمان علیه السلام باشید . حالا به هر حال اینجوریه دیگه

گاهی اوقات باید آدم هزینه کنه از آبروی خودش از حیثیت خودش

پیغمبر می‌تونست این کارو نکنه این همه حرف و حدیث درست نشه

پشت سر پیغمبر انقدر حرف و حدیث درست شد

یه جمله هم سلام بدیم به امام رضا علیه السلام

دلهامونو ببریم حرم باصفای شمس الشموس

این ایام حج راه مکه باز شده یه عده‌ای میرن مکه دل ما آب میشه

می‌گیم خلاصه عیب نداره اگه ما مکه نمی‌تونیم بریم مشهد امام رضا می‌تونیم بریم

صبح‌های چهارشنبه اینجا جمع میشیم یه سلام میدیم به امام رضا مکه است

جان به فدای تو شاها که حج فقرایی

اغنیا مکه روند فقرا سوی تو آیند

جان به فدای تو آقا که حج فقرایی

آمدم ای شاه پناهم بده

خط امانی ز گناهم بده

لایق وصل تو که من نیستم

اذن به یک لحظه نگاهم بده

دلاتون تو حرم امام رضا باشه

ای حرمت ملجا درماندگان

دور مران از در و راهم بده

یا امام رضا آقا جان مهمان توام امروز صبح خودت از روی کرم یه نگاهی به ما بکن

یه عرض ادب صدا زد اباصلت پشت سرم درها رو محکم ببند کسی رو راه نده

اباصلت به دستور امام عمل کرد درها رو محکم کرد

کسی نیاد دیگه کسی وارد بر امام رضا نشه

می‌خوام همینجا بگم لایوم کیومک یا اباعبدالله

ای کاش یه نفرم بود نمی‌ذاشت کسی وارد گودال بشه

اما هرکی می‌تونست میومد یه نیزه‌ای یه ضربه‌ای شمشیری سنگی می‌زد

امام زمان فرمود الشمر جالس علی صدرک

حسین جان حسین جان

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *