بسم الله الرّحمن الرّحیم
💫 تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
دررابطه با تاریخ پیامبر اکرم این داستان سال دوم هجرت رو پرونده ش رو می بندیم.
به حول و قوه ی الله تبارک و تعالی منتها یه سوالی شد در رابطه با این کعب اشرف یهودی بوده
و خوشکل از طرف مادر سوال کردن چرا حذف شد اعدام؟
چون مفسد فی الارض بود خب میشینه شعر می خونه مملکت رو بهم میزنه
آشوب به پا میکنه با شعرش همه چیز رو بهم میزنه که در جنگ بدر که مسلمانان پیروز شدن و با خوشحالی وارد شهر مدینه شدن
همین نامرد تا شنید که پیروز شدن گفت بخدا قسم زیر زمین از روی زمین بهتره یعنی چی؟
اونجا باشیم بهتر از اینه که اینجا باشیم و الان ببینیم که مسلمانان پیروز شدن
بی احترامی به مسلمانان می کرد و تو شعرهای خودش اسم زن های مسلمون رو میاورد
حتک احترام میکرد که پیامبر (ص) تصمیم گرفت شر او رو از سر مسلمونا کم بکنه
و حذف او رو هم سپرد به محمد مسلمه با همین کعب برادر رضایی بود
اومد پیش کعب ساعتی رو با هم شعر خوندن و حرف زدن طبع شعری داشت
ببخشید عذر میخوام محمد مسلمه این کار رو سپرد به ابو نائله که برادر رضایی کعب بود
اومد باهاش شعر خوند و یه ساعتی گفت من رازی دارم میخوام بهت بگم
ولی باید پوشیده بداری و کسی نفهمه گفت چه رازی؟ گفت این مرد شهر ما رو هدف تیر بلا قرار داده
کدوم مرد؟ آقا رسول الله عرب با ما به دشمنی بلند شده همگی بر ضد ما متحد شدند
یعنی ما یهودی هستیم و من برادر رضایی تو هستم همگی بر علیه ما شدن و بعد ما به سختی افتادیم
این کعب اشرفم تصدیق کرد و گفت من قبلاََ گفته بودم که او ما رو بیچاره کرده
ابو نائله گفت اومدم ازت خوار و بار بخرم پول ندارم گفت اگه میشه یه چیز از من گرو بردار که بعد من بتونم پول بیارم و گرو رو بردارم
کعب گفت زنت رو گرو بزار چه آدمی بود کعب ابو نائله گفت آیا درسته؟
ما خانم های خود رو نزد تو گرو بزاریم ؟ آخه او زمان چند زن داشتن
در حالیکه تو جوان زیبای یثربی کعب گفت باشه چون تو برادر رضایی هستی پسرانت رو گرو بزار
ابو نائله گفت میخوای من رو رسوا کنی من پسرام رو بیارم بزارم که خوار و بار بخرم؟
گفت خب چی گرو میزاری؟ گفت اسلحه گرو بزارم گفت من تنها نیستم که میخوام خوار و بار بخرم چند تا رفیقم دارم
اونام میخوان بخرن و پول ندارن اینم باور کرد و گفت اشکالی نداره
اونم رفیقاش رو صدا زد تاریخ اینجا مفصله زن کعب اشرف شک کرد گفت در رو باز نکن
اینا اسلحه همراهشون هست گفت نه اومدن داخل و با هم گرم گرفتن و شعر گفتن و خندیدن ابو نائله گفت
ادامه شعر رو بریم شعب العجوز دره ای بود بنام پیرزن گفت بقیه ی شعر رو بریم اونجا بگیم
کعب اشرف گفت بریم راه افتادن وسط های راه ابو نائله دستش رو مینداخت بین موهای بناگوش کعب می گفت
من بهترین بو رو استشمام می کنم تا امشب من همچین بویی رو استشمام نکرده بودم
آخرش که رسیدن شعب العجوز بعد دوباره دستش رو انداخت لای موی کعب محکم گرفت و گفت
بکشید این مفسد فی الارض رو نابودش کنید شمشیرها رو گذاشتن و شکمش رو پاره کردن
خلاصه اومدن سمت قبرستان بقیع شب بود دیگه همه باهم فریاد زدن الله اکبر، الله اکبر
خبر به گوش مسلمونا برسه که کار این نامرد تمام شد مفسد دیگه جایی نداره که رو زمین بمونه
بعضیا شعر خوندن علیه این نظام سر همین فتنه ی زن زندگی آزادی باید کلک اینا کنده بشه
اگه یه نفرشون رو ببری بالای دار بقیه جرات نمی کنن شعر بخونن
من میخوام بحث سال سوم هجرت رو تموم بکنم یه سَریه هم هست اینجا
سریه ی زید بن حارثه که نکته ی خاصی نداره فقط یه نکته بمونه ازدواج پیامبر در همین سال
سال دوم هجرت آخراش ازدواج پیامبر با حفصه دختر عمر بن خطاب که درماه شعبان واقع شد
او رو به عقد خودش درآورد علت ازدواجم اینه که هفت ماه قبل این ازدواج حفصه شوهر خودش رو در مدینه از دست داد
شوهرش هم خنیس بن حذافه بود وقتی او از دنیا رفت برای عمر که سر و سامانی نداشت در مدینه سخت شد
از این جهت که بار اضافه اومد روی دوشش این بار رو تحمل کنه رفت پیش ابوبکر و عثمان که اونا وضعشون بهتر از عمر بود
عمر پیشنهاد داد به ابوبکر گفت حفصه دختر من بیوه شده بیا این رو بگیرش ابوبکر گفت
نه هیچ وقت من تن نمیدم به ازدواج دختر تو، اومد پیش عثمان گفت بیا دختر من رو به عقد خودت دربیار
اونم زیر بار نرفت خیلی ناراحت شد عمر، عمر اومد پیش پیامبر اکرم(ص) شکایت کرد
قصه رو گفت پیامبرم منظور عمر رو فهمید که هی میاد شکوه و شکایت می کنه
دختر من فلان و نگرفت پیامبرم قلباََ علاقه ای به حفصه نداشت که با او ازدواج کنه
اما بخاطر اینکه عمر همش اعتراض می کرد و بهم ریختگی وعصبانی بود همه چیز رو بهم می ریخت
عمر اخلاق خاصی داشت که واقعاََ آدم رو دیوانه می کرد روی چیزی کلید می کرد نابود می کرد مملکت رو ، پیامبر به این ازدواج تن داد.
بعضیا میگن میخواست از عمر دلجویی کنه یا میخواست اتحادی درست کنه بین قوم عمربن خطاب به جهت تحکیم ارتباط بوده
عارضم به خدمتتون که ازدواج صورت گرفت اینجا نکته ای هم میگم به شرط صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد
بعضیا هم گفتن طلاق صورت گرفت دوباره پیامبر بخاطر عمر رجوع کرد
بخاطر اخلاق حفصه طلاقش داد بعضیا گفتن عمر به دخترش گفت
دخترم تو به عایشه نگاه نکن و رسول خدا رو اذیت نکن من می دونم پیغمبر تو رو دوست نداره
و اگر بخاطر من نبود رجوع نمی کرد این در منابع اهل تسنن هست
خدای تبارک و تعالی به همه ی ما رحم کند من قبل از اذان خواب این آقای پنبه چی رو می دیدم
خواب دیدم کنار قبرش هستیم و قبر بزرگی داشت یکی گفت آقای پنبه چی وصیت کرده
که ببرنش قبرستان بقیع دفنش کنن خیلی علاقه داشت به حضرت زهرا سلام الله خاطرم هست
چند باری باهاش حرف می زدیم اسم حضرت زهرا که میومد به پهنای صورت اشک می ریخت
خیلی عجیب بود برای من، یکی گفت او قرار بره اونجا دفن بشه و یکی اومد گفت
یالا قبرش رو بشکافید بعد قبر رو کنار زدن دیدن بدن مانند امانت اینجاست
قرار بره قبرستان بقیع قبر رو محکم نکردیم قبر رو شکافتن و منم نگاه می کردم
دیدم بدن صحیح و سالمه خیلی تعجب کردم منتظر بودم یه نوری بندازن من ببینم
یه مرتبه دیدم چشماش رو تو قبر باز کرد تو روضه ی حضرت زهرا سلام الله یادش کرده باشیم
خدا ان شاءالله همه ما رو با محبت اهل بیت و بغض بردشمنان بمیراند
با این حس و حال گاهی آدم به جایی که علاقه داره هی میره سر میزنه
عارضم به خدمتتون که ما رو هم با اهل بیت محشور بکنن
دل ما بدن ما جسم ما با اهل بیت باشه روحمون و وجودمون پیش اون ها باشه
یه جمله عرض مصیبت و عرض روضه ثوابش رو هدیه می کنم به همه ی درگذشتگان به خصوص آقای پنبه چی عزیزمون
می گفت فاطمه گریه می کرد فاطمه علت غایی خلقت است
آقای پنبه چی می گفت آقای پنبه چی می گفت وقتی پیامبر فاطمه رو می دید تمام قد به احترام فاطمه بلند می شد
دست فاطمه رو می بوسید صورت فاطمه رو می بویید
می گفت من از این سینه بوی بهشت رو استشمام می کنم این سینه بوی درخت طوبی رو میده
خب چه کردن این امت؟ هر جایی که پیغمبر بوسه زد این ها شکستن اونجا رو
این امت اونجا رو آتش زدند دست فاطمه صورت فاطمه پهلوی فاطمه سینه ی فاطمه
یه جمله هم اینطور بگم پیشونی امام حسین رو هم پیامبر خیلی می بوسید
روز عاشورا فهمیدن پیامبر جای سنگ تراشیده رو می بوسیده
صلی الله علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله
از دور یه سنگ قلاب زدن به پیشانی ابی عبدالله دامن عربیش رو بالا زد
خون صورتش رو پاک کنه سپیدی قلب امام حسین رو حرمله هدف قرار داد
با تیر سه شعبه قلب ابی عبدالله رو نشونه گرفت یه جوری زد امام حسین نمی تونست تیر رو از جلو بیرون بیاره
خم شد تیر رو از پشت بیرون آورد نوشتن مثل ناودون خون جاری شد
حسین جان حسین جان