حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم

در رابطه تاریخ پیامبر اکرم بحث می‌کنیم موضوع داستان جنگ بدر تمام شد.

بعد از جنگ بدر قریشیا داغدار بودند مصیبت زده بودند از جمله اینها ابوسفیان بود لعنة الله علیه

که یک پسرش توی جنگ کشته شده بود یکیش هم اسیر شده بود

بعد ضمن اینکه حالا اطرافیانشم کشته شده بودند و اینها این خیلی به هم ریخته بود

خیلی عصبانی بود این ملعون قسم خورد که تا وقتی انتقام نگرفته نزد خانومش نره

و آب به بدنش هم نزنه یعنی حمامم نره تا بدنش رو شستشو نده و خیلی همه ش آشفته و به هم می‌ریخت

و مکه رو داد و بیداد و فریاد تا می تونست اوضاع رو بر علیه مسلمونها خراب می‌کرد ومنافقین و مشرکین رو تحریک می‌کرد.

ماه ذی‌الحجه دو ماه بعد از جنگ بدر این تصمیم گرفت با دویست نفر از جنگجویان قریش

به سمت مدینه حر کت بکنه اومد نزدیکی های مدینه و شب هم بود

و رفت سراغ یهودیا قلعه‌های یهودی اطراف مدینه بود رفت سراغ اینها

اول رفت در خونه یکیشون اون یهودیه فهمید که این ابوسفیان هست و دشمن سرسخت پیغمبر و مسلموناست راه نداد

در رو باز نکرد ابوسفیان از اینکه نامید شد رفت سراغ یکی از سران دیگه یهود

که به نام سلام بن مشکم رفت در خونه اون و در زد و اون در رو باز کرد و پذیرایی کرد

و یه سری اطلاعاتی که از مسلمونها به دست آورده بود و در اختیار ابوسفیان قرار داد

یکی از لطمه های که یهود میزنه به اسلام و مسلمین.

ابوسفیان همون نصف شب از خونه سلام میزنه بیرون چون می‌دونست که منطقه

منطقه‌ایه که بالاخره مسلمون‌هاست نمیشه همینجوری با خیال راحت بخوابه

صبح توی روشنایی بیاد بیرون خبر به گوش پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله و سلم برسه

مسلمونا بفهمند میان سراغ ابو سفیان و حسابشو برسند همون نصف شب بعد از یکی دو ساعت دید و بازد ید و اینها فرار می‌کنه

ولی قبل از اینکه فرار بکنه میگه بزار یه زهری بریزیم یه کاری هم بکنیم

دستور میده به این دویست نفری که باهاش بودند میگه برید سمت نخلستانهای مدینه

نخلستانها رو به آتش بکشید میان و نخلستان‌ها رو به آتش می‌کشند

دو نفر از مسلمونا رو اونجا می‌بینند دو تا از مسلمونها رو اونجا می کشند

بعد از آتش زدن نخلستانها و این دو نفر پا به فرار میزارند پیغمبر متوجه میشه

مسلمونها رو چهارصد نفر این حول و هوش جمع می کنند تعقیب می‌کنند

ببینید حالا ولو اینکه به ابوسفیان نمی‌رسند اما تعقیب می‌کنند کار را انجام می‌دهند بالاخره

خبر به گوش ابوسفیان می‌رسه که مسلمونا دنبالت هستند اومدند دنبالت

اینکه ما آماده هستیم به هر حال چی گیر مسلمونا میاد از این غزوه

گفتیم دیگه اون جاهایی که پیامبر با مسلمونا میومد اسمش رو میزاشتند غزوه

اونجاهایی که پیامبر نمی‌اومد بامسلمو نا وامیستاد مسلمونها می رفتند اسمشو میزاریم سریه

حالا چی گیر مسلمونا اومد از این غزوه‌ی که درست شد از نظر مادی چند کیسه آرد از اونها گرفتند

منتها چی جوری گرفتند اونا برای اینکه سبکبار چون خیلی می ترسیدند از مسلمونا

خیلی می‌ترسیند برای اینکه سبکبار بشند و زود بتوانند در بروند زود بتوانند فرار کنند

و خیلی می‌ترسیدند از مسلمونها مخصوصا خدا لعنت کنه ابوسفیان رو

این برای اینکه مثلا بتونه هر چی بتونند بیشتر سبک بشن و فرار کنند

هر چی کیسه آرد داشتند انداختند زمین مسلمونا میومدند می‌گفتند یا رسول الله یکی کیسه آرد اینجاست

پیغمبر می‌گفت بردارید یه کیسه آرد اینجاست پیامبر می فرمود بردارید

چند تا کیسه آرد فقط گیر مسلمونها به خاطر همین این غزوه رو اسمشو گذاشتند غزوه سویق

سویق یعنی آرد غزوه ی که کیسه های آرد فقط گیر مسلمونها اومد

خلاصه برگشتند بعد از غزوه سویق یه غزوه دیگه س غزوه ضیعمر را هم میگیم

یه نکته‌ ای داره‌ها یه داستان جالبی داره این رو میگیم و دیگه بحثمون رو تمام می کنیم.

ببینید نوشتند که به پیغمبر اطلاع دادند یه عده از قبیله غتفان به فکر افتادند که

به مدینه حمله کنند برای این کار یه سری افرادی رو تهیه کردند اسلحه‌ها تهیه کردند

پیغمبر تصمیم می گیرند با تعدادی از مسلمونها بروند و این فکر و این قصد سویی که هست رو به هم بریزند

و این میان سمت ضیعمر که اونجا فرود میان که رئیس قبیله شخصیه به نام دوعثور

که این خیلی بی‌باکه و خیلی شجاعه و آدم دلاور و تنومند و رئیس قبیله‌ هست

پیامبر که اونجا توقف می‌کنند دقت کنید بارون می‌گیره یهو شروع می‌کنه به باران آمدن

پیامبر میرند اون طرف حالا دور میشن از مسلمونها دور میشن میرن اون طرف

حالا چیکارکنند ولی کنار یه درختی میرن بارون شدت می‌گیره جوری که دیگه هیچکی نمی‌ تونه این مابین رفت و آمد بکنه

پیامبر همون زیر درخت میشینه مسلمونا هم اون طرف انقدر بارون میاد انقدر بارون میاد

میشه سیل این دره پراز آب میشه که دیگه راه ارتباطی پیغمبر و مسلمونها قطع میشه مردم این قبیله می‌بینند

به این رئیس قبیله‌شون همین دوعثور به این میگن الان وقتشه

مسلمونا اون ور این آقا هم این ور اگر میخواهی کاری بکنی بسم الله تمومش کن بره دیگه

اگر بری سراغش این مسلمونا نمی‌تونند بیان کمک اون هم حرکت می‌کنه مسلمونم از این طرف دارند می‌بینند

پیامبر اکرم لباساش خیس شده حالا لباس رویش خیس شده لباس رویی رو درآورد

این جوری قشنگ چلوندتش بعد آبش ریخت و گذاشت روی درخت و زیر درخت استراحت کرد دراز کشید

بعد این دوعثور با شمشیربران اومد بالاسر پیغمبر گفتش که آلان کیه که تو رو بتونه نجات بده

کیه که تو رو بتونه از من حفظت کنه کیه که بتونه تو رو نگهبانی بکنه

پیغمبر همین جوری که دراز کشیده بود با آرامی‌گفت الله الله همین یه کلمه این گفت کیه که تو رو بتونه حفظت کنه الله

جبرئیل که مامور نگهبانی پیامبر اکرم بود یه دستی زد به سینه دوعثور

این دوعثور به پشت افتاد رو افتاد زمین و شمشیرش هم افتاد پیغمبر از جا بلند شد شمشیرو برداشت اومد بالا سرش

گفت کیه که حالا تو رو بتونه حفظ کنه دوعثور گفت هیچی هیچی نمی تونه من رو الان دیگه من ضعیفم

به راستی گواهی میدم جز خدای یگانه خدایی نیست و تو هم پیغمبر رو فر ستاده پیغمبری

به خدا قسم از این به بعد هیچ وقت بر علیه تو دشمنی نمی‌کنم

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدرسول الله

شهادتین رو گفت پیغمبر گفت بیا این هم شمشیرت ، شمشیرش رو داد و برگشت

وقتی داشت می‌رفت سمت قبیله ش یه نگاه به سمت آقا رسول خدا کرد فریاد زد

گفت به خدا قسم تو بهتر ازمنی همین رو که بفهمی نجات پیدا می‌کنی

همین رو که تو بفهمی نجات پیدا می کنی گفت به خدا قسم تو بهتر از من هستی

اومد پیش قبیله، مردم گفتند چی شد چرا یکسره نکردی کار رو

میزدی دیگه گفتش که آخه یه مرد سفیدپوشی رو دیدم بلند قامت وقتی نزدیکش شدم

زد به سینه من یه جوری زد که من به پشت افتادم و فهمیدم او فرشته‌ ی بود

که من گواهی میدم این رسول خداست گواهی میدم پیغمبر اکرم هستش و دیگه بعد از این کسی رو تحریک نمی‌کنم بر علیه او.

این هم یکی از اتفاق های که بعد از جنگ بدر افتاد.

خدای تبارک و تعالی به شماخیر جزیل عطا بکند.

یه جمله هم عرض مصیبت و عرض توسل کنم خدمت خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها ایام فاطمیه هستش

می‌طلبه عرض مصیبت کنیم عرض روضه کنیم برای خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها

السلام علیک یا فاطمه الزهرا یا بنت رسول الله یا سیدتنا و مولاتناانا توجهنا

واستشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا

یا وجیهة عندالله اشفعی لنا عندالله

یه جمله زبان حال از امیرالمومنین صدا زد

مدینه گریه کن که من یاری ندارم

جز گریه و زاری دگر کاری ندارم

داغ غم زهرا از غصه آبم کرد

خانه نشین بودم خانه خرابم کرد

وای از دل حیدر

وای از دل حیدر

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *