بسم الله الرّحمن الرّحیم
💫الَحمدلله رَب العالمین وَ الصَّلاه والسَّلام
عَلی سَیدنا مُحمد وَ آله الطاهرین
در رابطه با حضرت سلیمان علیه الصلاه و السلام بحث و گفتگو می کنیم.
ابن بابویه رحمه الله علیه ایشون هم یک روایتی رو آوردن که حق تعالی به سوی داوود وحی کرد
که حضرت سلیمان رو خلیفه ی خودت قرار بده بنی اسرائیل به فریاد اومدن و گفتند
خردسالی بچه ای رو خلیفه می کنه در حالیکه ما بزرگتریم ریش داریم
بالاخره سنی ازمون گذشته داوود علیه السلام، سر کرده ها و اکابر اثبات بنی اسرائیل رو صدا زد و گفت
به گوشم رسیده شما در رابطه با خلافت سلیمان اینطور می گید
جناب داوود فرمود شما عصاهای خودتون رو بیارید هر کدوم شما نام خودتون رو روی عصا بنویسید
با عصای سلیمان در شب خانه ای قرار میدیم صبح بیرون میاریم
هر کدوم سبز شد میوه داد او به خلافت الهی سزاوارتر است درست قبول؟ قبول کردند
عصاها رو در خانه گذاشتن و در رو بستند سر کرده های قبایل بنی اسرائیل همه نگهبانی خانه رو می کردند که کسی وارد نشه و چیزی بر نداره
کسی اضافه نکنه داوود علیه السلام نماز صبح رو خوند.
در رو باز کرد و عصاها رو بیرون آورد بنی اسرائیل دیدند در بین عصاها
عصای سلیمان برگ درآورده و میوه داده به خلافت اون حضرت راضی شدن. حضرت داوود در حضور بنی اسرائیل خواست علم جناب سلیمان رو هم امتحان بکنه. پرسید فرزند من چه چیز خنک تره؟ راحت بخش تره؟ حضرت سلیمان عرضه داشت: پدر عفو کردن خدا خنکترین چیزهاست عفو کردن خدا از مردم؛ چه چیز بالاتر از این، گذشت و عفو بعضی ها از بعضی دیگه مثلا شما ازت معذرت خواهی می کنن ببخش. این خیلی خنک کننده س. بگذری از خانمت، از بچه ت پرسید: فرزندم چه چیز شیرین ترین هست؟ گفت: محبت و دوستی این شیرین ترینه و این محبت و دوستی رحمت خداست در میان بندگان خدا، داوود علیه السلام خنده ای کرد و شاد شد گفت: ای بنی اسرائیل این خلیفه ی من است در میان شما بعد از من، بعد از اون سلیمان امر خودش رو مخفی کرد از بقیه، ازدواجی کرد مدتی از پیروان خود پنهان بود زنش یه وقتی اومد نگاهی به سلیمان کردگفت پدر و مادرم فدات بشه چقدتو خصلت های خوب داری و بوی خوشی داری، من در تو چیز بدی نمی بینم الا اینکه خرج تو با پدر من است. اگر می تونی بازار برو و کاری و کسبی انجام بده خدا بزرگه ما هم به خدا توکل می کنیم. امیدوار باش که خدای تبارک و تعالی ما رو روزی بده و منم امید دارم که خدا نا امیدمون نمی کنه. سلیمان گفت: به والله که من از کارهای دنیا کاری نکردم بلد نیستم زن گفت: عیبی نداره برو به خدا توکل کن. حضرت سلیمان رفت بازار و در تمام روز این ور و اون ور هر کاری کرد هیچی پیدا نکرد. شب اومد خونه به زنش گفت چیزی نیافتم. او زن با ایمان گفت: عیبی نداره باکی نیست اگه امروز نشد فردا میشه. روز دیگه رفت و برگشت گفت بازم چیزی نیافتم. زن گفت فردا ان شاءالله یه چیزی گیرت میاد. روز سوم به کنار دریا رفت دید یه کسی شکار ماهی می کنه.به او گفت تو راضی میشی من با تو کار کنم و کمکت کنم؟ تا آخر وقت دو ماهی به من بده صیاد گفت: عیبی نداره مانعی نیست بیا کار کن و ماهی رو بگیر بزار اونجا این تور رو بیار و ببر. سلیمان صیاد رو کمک کرد آخر وقت که شد صیاد دو ماهی به او داد مزد کارش، سلیمان خدا رو حمد کردگفت: الحمدللّه شکم یکی از ماهی ها رو شکافت. در کمال تعجب دید انگشتری در شکم ماهی هست. انگشتر رو گرفت و در لباسش قایم کردشکر خدا کرد و به خانه آمد اون زن خیلی شاد شداز اینکه سلیمان کار کرده و دسترنج او رو قرار مصرف کنندزن گفت خیلی دلم میخواد پدر و مادرم رو صدا بزنیم اونا رو دعوت کنیم بیان تا از این دسترنج تو هم استفاده کنن. صدا زدن پدر و مادر رو اومدن از ماهی تناول کردند. سلیمان به اینها گفتن من رو می شناسید؟ گفتن نه والله نمی شناسیم ولی از تو بهتر کسی رو ندیدیم خیلی تو بهترینی. اینحا دارد جناب سلیمان انگشتر خودش رو که در شکم ماهی پیدا کرده بود رو بیرون آورد دستش کرد و همون ساعت اتفاقای عجیب افتاد. پرندگان و جِنیان همه گرد او باد درفرمان اودر پادشاهی او ظاهر شدحضرت اون زن و اون پدر و مادر رو برداشت و به بلاد اصطخر آورد و شیعیان او از اطراف عالم به نزد او جمع شدند و خیلی خوشحال شدند و از شدت ها که اینها در غیبت تحمل کرده بودند نجات پیدا کردند فرج یافتند بعد مدتی پادشاهی کرد هنگام وفات که شد کار رو به آصف بن برخیا سپرد او رو وصی خودش قرار داد به امر الهی و او هم همیشه به نزد پیروان می آمد و مسائل دین خود رو از آصف بن برخیامی پرسیدن خدا آصف بن برخیا رو از میان این ها غایب کردجالبه به غیبت طولانی پس دوباره آصف ظهور کردمدتی در میان اینها بود و بعد وداع کرد گفتن: کجا میری؟ تو رو کجا ببینیمت؟ فرمود: من نزد صراط در قیامت، غایب شد و دارد بخاطر غیبتی که بود بلاهایی اومد خیلی سخت شد بخت و نصر بر اونها مستولی شد و
نسبت به اون ها کرد آنچه که کرد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته…