بسم الله الرحمن الرحیم
? تاریخ اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم
میفرمایند که مشایخ حدیث در تفسیر این آیه که انا کفیناک المستهزئین
یعنی یا رسول الله ما تو رو کفایتت میکنیم از دست مسخره کنندگان.
روایت کردند که وقتی نبی مکرم خلعت با کرامت نبوت رو پوشید اول کسی که بهش ایمان آورد کسی نبود جز علی بن ابیطالب علیه السلام
بعد خدیجه ایمان آورد بعد از امیرالمومنین حضرت خدیجه سلام الله علیها ایمان آورد
که بعد ابوطالب با جعفر طیار داشتند به نزد حضرت اومدند دیدند که این بزرگواران دارند نماز می خونند
علی علیه السلام در پهلوی او داره نماز می خونه و حضرت خدیجه مثلا عقب، پشت سر نماز میخونه
ابوطالب به جعفر گفت تو هم برو کنار اینا وایسا نماز بخون تو هم برو کنار پسرعموی خودت نماز بخون
ببین این نشون دهنده که جناب ابوطالب ولی تقیه می کرده ایشون ایمان داشته به آقا رسول خدا
ایمان به عالم خیلی جناب ابوطالب یکی از اون مظلومترین شخصیتهای تاریخ هست
چرا حالا اینقدر تخریبش میکنند و میگن کافر بوده و فلان بوده به خاطر بابای امیرالمومنین هست یعنی مظلومیت ابوطالب
حالا اینجا به پسر خودش گفت بدو بدو تو هم برو کنار این بزرگواران وایسا نماز بخون
جعفر اومد از جانب چپ پیغمبر وایساد و حضرت یه خورده جلوتر رفتند و نماز خوندند
بعد این زید بن حارثه ایمان آورد این پنج نفر با هم نماز میخوندند تا سه سال از بعثت پیغمبر گذشت
خدای عالمیان فرستاد جبرئیل رو که دین خودت رو ظاهر کن و دیگه از مشرکان نترس
میفرماید که پس به درستی انا کفیناک المستهزئین ما تو را از شر مسخره کننده حفظت میکنیم کفایتت میکنیم
مسخره کنندهها پنج نفر بودند ، ولیدبن مغیره لعنت الله علیه
آصف بن وائل اسود بن مطللب اسود بن عبد یهود و حارث بن طلاطله
اینا مسخره کننده ها بودند کسایی بودند که کارشون مسخره کردن بود.
بعضی ها میگن شش نفر بودند حارث بن قیس رو هم اضافه کردند.
حالا چه بلایی سر اینا میاد اینایی که مسخره کردند بعد از اینکه این آیه اومد حالا دیگه خدا اینا رو باید کفایت کنه دیگه
جبرئیل اومد با پیغمبر وایساد وقتی ولید رد میشد جبرئیل گفت این ولید اشاره کرد گفت این ولید پسر مغیره
از استهزا کنندگان به پیغمبر گفت این از مسخره کنندگان پیغمبر اشاره کرد بله سرشون رو پایین آوردند فرمودند بله این از همون مسخره کنندگان هست.
جبرئیل اشاره کرد سمت ولید همین که اشاره کرد دارد که یه بلایی سرش اومد چه بلایی بلایی سرش اومد
خوب دقت کنید این اومد رد بشه یه تیکه از این تراشههای تیر به تعبیر ما چوب های ریز خار یه ریزه ای از اینها تو پا شنه پاش رفت
از تکبری که داشت نکرد بشینه این خار و در بیاره این ریزه چوبه رو در بیاره همون طوری مسیرشو طی کرد
این دارد که به پاش رفت و بعد همون جوری هم اومد تو خونه زیر کرسی رفت
زیر کرسی دخترش هم اون طرف کرسی بود یه مرتبه یه چیز روانی داره میاد سمت دختره
حالا این پا خونریزی کرده این اصلا به خودش نمیاره از روی تکبری که داره
دخترش گفت بابا فکر کنم در مشک رو محکم نبستی گفت که نه دخترم این مشک نیست این خون پدر توئه
ببین همین خونریزی که از خونریزی کرد به جهنم باز واصل شد.این عاقبت ولید بن مغیره که اشاره کرد جبرئیل بهش اشاره کرد.
آصف بن وائل مسخره کننده دوم این هم اومد جبرئیل اشاره به پاش کرد
وقتی اومد مسخره کنه جبرئیل اشاره به پاش کرد بعد مینویسند چوبی به کفش کف پاش فرو رفت از پشت پاش بیرون اومد و همون هم سبب هلاکتش شد.
به روایت دیگه خاری به کف پاش فرو رفت اینقدر خاروند به هلاکت رسید.
اسود بن مطللب اونی که مسخره می کرد سومی میگه جبرئیل اشاره به چشماش کرد کور شد
بعد انقدر سردرد گرفت هی سرش رو میزد به دیوار انقدر زد به دیوار مرد
یه روایت دیگه اشاره به شکمش کرد انقدر آب بخورد شکمش پاره شد.
اسود بن عبد یقوس را حضرت نفرین کرد که خدا دیدههاشو کور کنه بعد به مرگ فرزند خودش مبتلا شد
وقتی که این طور شد به درک واصل شد تا روز بعد که فرزندش کشته شد خبر کشته شدن فرزندش رو که شنید مرد.
حارث بن طلاطله که جبرئیل به سر او اشاره کرد چرک از سرش اومد تا مرد بعضیا میگن مار او رو زد و مرد.
بعضیا میگن که سموم بهش رسید رنگش سیاه شد و چهرهش متغیر شد
وقتی اومد تو خونه یه سمی خورده بود چهرهش تغییر کرده بود وقتی اومد خونه زن و بچههاش نشناختند
گفتند این دیگه کی اومده تو خونه ما چوب و چماق برداشتند انقدر باباشون رو زدند.
حارث بن قیس گفتیم به همین نفرین پیغمبر و جبرئیل یه ماهی شوری خورد
که بعد تشنه اش شد انقدر پشت سر این آب خورد که به درک واصل شد.این عاقبت کسانی که مسخره کردند.
خب یکی دو موردم اینجوری باقی میمونه اینا رو هم میگم که دیگه این نوع از معجزاتم پرونده اش بسته بشه.
قطب راوندی رحمت الله علیه میگه که پیامبر خدا تو بعضی از شبها که میومدن مسجدالحرام
تو نمازشون حالا ما هم این جوری از این سورهها بخونیم پیغمبر اکرم وقتی میومدن تو نماز وایمیستادن تو بعضی ازشبها
توی نماز سوره تبت ید ابی لهب میخوندن خیلی هم این سوره ، سوره عجیبیه
یه وزن و آهنگ خاصی داره تو نماز تبت یدا میخوند به ام اجمیل
اسمش در قرآن هم آمده همون زن ابولهب هست و خواهرش خواهر ابوسفیان.
پیغمبر سوره تبت یدا میخوند مردم میومدند به این ام جمیل زن ابولهب میگفتند دیشب پیغمبر تو نماز تو و شوهرت رو لعنت کرد
آقا این قدر این ملعونه به خشم میومد و عصبانی میشد یه وقتی هی میگفت بزار الان میرم حسابش و میرسم
بزار اگر ببینمش یک فحشهایی بهش میدم که حد و حساب نداشته باشه
کیه که او رو به من نشون بده یکی گفتش من میدونم کجاست تو مسجدالحرام نشسته
از در مسجد الحرام اومد داخل ابوبکر هم کنار پیغمبر نشسته بود گفت یا رسول الله خودت رو قایم کن ام جمیل اومد
آخه کسی نیستیم که بخوایم قایم بشیم بریم توی مثلا زیرزمین قایم بشیم ما میایم جلو وایمیسیم
ببینیم کی جرات داره مثلا حرف بزنه حالا پیامبر خدا تایید میشد به حمایت جبرئیل و خدای تبارک.
یکی گفت پیغمبر خودت رو قایم کن ابوبکر گفت یارسول الله خودت قایم کن که ام جمیل اومد که الان میخواد بیاد به شما بد بگه و فلان
او مرا نخواهد دید او مرا نمی تونن ببینه وقتی اومد نزدیک پیغمبر حضرت رو ندید
از ابوبکر پرسید گفت که حالا او پیغمبر نمیگفت اسم آقا رو گفت ندیدیش گفت نه ندیدمش ابوبکر دروغ گفت
گفت ندیدمش بعد به خونه برگشت و امام باقر میفرماید وقتی اومد مسجدالحرام خدا یه حجاب زردی رو در میان حضرت و او زد
که نتونست اون حضرت رو ببینه این ملعونه و همین طور بقیه کفار قریش اون حضرت رو مضم میگفتند نمیگفتند محمد صلی الله علیه و آله و سلم.
چرا بهش می گفتند مضم یعنی بسیار مذمت کرده شده
حالا ببین یه نفر به ما توهین میکنه حالمون بد میشه بیخیال میشیم میزاریم میریم
ولی انقدر اون حضرت رو مذمت می کردن اصلا بهش میگفتند مضم به پیغمبر میگفتنا میگفتند مضمم
پیغمبر می فرمود چرا شما نمیتونید بگید محمد به خاطر اینکه خدا نام من رو از زبان شما برداشته
لیاقت می خواد کسی بگه محمد صلی الله علیه و آله و سلم خدا اسم مرا از بین شما محو کرده که نام من رو نمیتونید ببرید
که نمی تونید لیاقت ندارید ولیکن نام من مضمم نیست نام من محمد صل الله علیه و آله و سلم .
این آخرین مورد بحث ، بابای کی میشه عمروعاص هستش همین آص بن وائل این رو هم من نگفتم چون آشیخ عباس اینجا نیاورده بود
منم نگفتم اون هم مسخره می کرد پشت سر پیغمبر ادا در میآورد
پیغمبر خدا برگشت فرمود همین گونه باش که بعد هم همونجوری هم موند
یعنی به همون داشت پشت ادا در می آورد همین جوری موندش.
ابن شهر آشوب رحمت الله علیه و همین طور بیشتر مورخین گفتند که
وقتی کفار قریش از جنگ بدر برگشتند ابولهب از ابوسفیان پرسید که چی شد شکست خوردید
ابوسفیان گفت همین که به هم رسیدیم فرار کردیم اینا ما رو کشتند اسیرکردند
هر جوری که میخواستند یه آدمای سفید رویی بودند سوار اسبان ابلق میان آسمان و زمین هیچ کسی نمی تونست در برابر آنها بایسته
ابورافع به ام فضل زن عباس گفتش که خب معلومه اون سفیدا کیا بودند ملائکهها بودند
فرشتهها بودند آقا این حرفی که این ابورافع گفت ظاهرا به نظرم تو بعضی جاها دیدم غلام ام فضل بوده.
ام فضل زن عباس عموی پیامبر در واقع میشده زن عموی آقا رسول خدا
این ابورافع گفت وقتی این حرف رو شنید از ابوسفیان گفت معلوم بوده اینا کی بودند ملائکه بودند فرشته بودند
این ابولهب انقدر بدش اومد از این حرف که این ابورافع گفت اینا ملائکه بودند بلند شد یه دونه زد تو گوش ابو رافع
کوبید زمین و لگد گذاشت رو صور تش و تو چشمش ام فضل هم غیرتی شد عمود خیمه رو گرفت کوبید تو سر ابولهب
سر ابولهب شکست هفت روز زنده موند از اون قصه که کوبوند تو سر ابولهب خدا او را مبتلا کرد به یه مرضی که عرب از اون مرض حذر میکرد
که نکنه سرایت بکنه حذر میکرد به سبب همین مرض سه روز تو خونه موند که پسرهاش هم دیگه نزدیکش نمی شدند
تبت یدا آبی لهب و تب این بچههاش هم دیگه دیدند این اینجوری شده این مرض گرفته کناره گرفتند
بعد این به درک واصل شد دفنش هم نکردند عاقبت کسی که پیغمبر رو مسخره میکنه اذیت می کنه تا اینکه یه طناب بستن به پای
حالا چجوری بستند به پای این ابی لهب کشیدنش از خونه بیرون بردنش بیرون مکه انداختن تا اینکه به درک واصل شد.
علامه مجلسی میفرماید که همین الان هم مردم که رد میشن اون موضع رو میدونند همون جایی که ابولهب به درک واصل شده
و جسدش رو انداختن هر کی میخواد از اونجا رد بشه یه چند تا سنگ برمیداره پرتاب میکنه اونجا
میگه یه تل عظیمی از سنگ هست این هم عاقبت کسانی که پیامبر اکرم رو مسخره کردند
و مبتلا شدم به نفرین خدا و جبرئیل و پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم
صل الله علیک یا اباعبدالله
اول هفته است یه اشاره کنم به روضه علی اصغر امام حسین علیه السلام
اصغر من کی به زبان آمده
حرمله با تیر و کمان آمده
امام حسین روز عاشورا یه جا دارد سوار ناقه بلند شد ناقه روبرو لشکر همه بیشتر اسب داشتند
نمیخوام بگم شتر نداشتند ولی غالبشون نود درصدشون اینا سوار اسب بودند یا پیاده بودند
وقتی یه کسی اون بر سوار شتر بشه این قشنگ همه میبینند امام حسین روز عاشورا یه جا سوار ناقه بلند شد
بعد دارد به امام حسین کلاه خود دیگه نداره عمامه پیغمبر رو سرش گذاشت عبای پیغمبر عبا به دوش کشید
جنگجو که عبا نمیندازه که کسی که بخواد مرد جنگ عبا بر نمی دارد
دارد امام حسین اینطوری عمامه است عمامه سر گذاشت عبا به دوش کرد بعد سوار ناقه
بلند شد علی اصغر را زیر عبا پنهان کرد حالا چرا پنهان کرد
من گمانم برای این که آفتاب تو صورت این بچه نیفته این بچه که تشنه ش هست به اندازه کافی داره له له میزنه
آفتاب هم مزید بر تشنگی میشه عبا رو کامل کشیده بود رو صورت علی اصغر
دشمن نفهمید این چیه زیر عبا یه عده گفتند حتما قرآن آورده قرآن رو حکم بکنه
همچین که روبرو لشکر وایساد این عبا رو کنار زد دیدند یه قرص ماه رو یه پارهای از ماه رو رو دست بلند کرد صدا زد یا قوم
ان لم ترحمنی فرحموها هذا الذی
اگر به من رحم نمیکنید به این بچه شیرخواره رحم کنید
اینکه به این کودکی گناه ندارد
یا که سر رزم این سپاه ندارد
بس که دل افسرده است آه ندارد
راه دهید آنکه را پناه ندارد
حسین جان حسین جان