بسم الله الرحمن الرحیم
? توحید مفضل
✨️ جلسه چهلم و پنجم
●نثار آقا امام زمان علیه السلام صلواتی بفرستید.
حضرت می فرماید : نظر کن ای مفضل به سوی لطف خداوند کریم نسبت به حیوانات ،
چگونه بدن آنان را کسوت مو و کُرک و پشم پوشانیده ،
که آن ها را از سرماها و آفت ها محافظت نماید و سُم های شکافته و ناشکافته به آنان داده که پای ان ها نَساید.
مجانی بهشون داده که تا آخر عمر این کفش نه پاره میشه نه ساییده میشه نه خراب میشه،
خدا وکیلی اگر قرار بود ما واسه اینا کفش بخریم، یه خورده بهم می پیچید سخت میشد.
یه کفش ثابت و اینا پاهاشون نساید زیرا آنان را دست و انگشتانی نیست ،
این الاغ دست و انگشت نداره که بتونه پشم یا پنبه رو خودش بریسه
یا واسه خودش لباس ببافه ، یا نعل و کفشی برای خودش بسازه، این خبرا نیست.
پس کسوت ایشان را در خلقت ایشان قرار داد.
لباس ایشان رو اومده چیکار کرده خدا ؟ در خلقتشون قرار داد.
ماها لباس تو خلقتمون نیست. اینطوری هست که بچه به دنیا میاد با لباس به دنیا بیاد؟ نه
ما لباس تو خلقتمون نیست ؛ پوشش تو خلقتمون نیست،
منتها اونا پوشش شون تو خلقتشون هست تا که زنده اند این لباس از اونا جدا نمیشه و محتاج نیستن به نو کردن،
فقط هر سال میان پشم اینا رو میچینند ، منتها همشون اینجوری نیست .
فقط گوسفند که حکمت ها توش هست که مثلا قرار از پشم اینا لباس درست بشه و اینها…
محتاج نیستن به نو کردن و تبدیل کردن اونا یه لباس همیشگی ،
تا آخر عمرش داده بعد چون انسانها را خدای متعال دست و انگشت داده ، زیرکی داده،
که از برای خود جامه و لباس وانواع البسه محیا گرداند، لباس ذاتی در خلقت ایشان نیافریده، ما اینطور نیستیم.
و در این اعمال برای او مصلحت هاست. نمیشد خدا لباس ما رو مثل لباس حیوانات قرار میداد؟
همیشگی میشد ، لازم نبود دیگه به تعویض.
چرا خدا ما رو اینطور خلق کرده که لباس تهیه کنیم؟
حضرت می فرماید: بخاطر مصلحت های بسیار. اول ، اینکه مشغول شدن به این اعمال و اشتغال پیدا کردن به این امور او رو چیکار میکنه؟
مانع میشه از ارتکاب ملاهی و مناهی و فسق و فساد و مضرّات عباد خودش یه کار و یه شغله؛
سرگرمی هست خودش میگه مشغول میشم به اینها و از امور دیگه دور میشن.
اولین خیاط کی بود که شروع کرد به لباس دوختن؟ جناب ادریس، که خونشم مسجد سهله بود.
قبل از حضرت ادریس تو بهشت ، خدا یه لباسی تن آدم و حوا کرد که سوزن و قیچی بهش نخورده بود لباس بهشتی؛
منتها چون اینا اومدن شیطونی کردن لباسشون رفت کنار رو زشتی هاشون معلوم شد و جبرئیل اومد گفت: پاشید برید بیرون.
اینجا دیگه نمیشه موند. وقتی که اینا اومدن شروع کردن،
حضرت آدم حیوونا رو می گرفت ذبح می کرد از پوست اونا یه حالت ساده و ابتدایی استفاده می کرد.
بعدی ها هم همینطور استفاده میکردن تا اومدن از پشم گوسفند استفاده کردن ،
منتها خیلی حرفه ای نبود. حضرت ادریس اختراع کرد به علم الهی
تو مسجد سهله می نشست خیاطی می کرد مردمم میومدن، و حضرت ادریس براشون لباس می بافت و می دوخت.
کم کم ، خورده خورده این نشر پیدا کرد پس ببین اولین فایده ی این ، اینه که یه شغله .
دوم ، اینکه به کندن لباس در بعضی از اوقات او را راحتی و در پوشیدن لباس او را لذتی می باشد.
یه وقتی لباس رو از تنش در میاره میگه آخیش، راحت شدم،
یه وقتی هم لباس رو می پوشه میگه: به به چه لباسی نگاه کن، این کت رو نگاه چه زیبا چه خوشکل،
میاد پُز میده میگه ببین میره میگه : این رو از ترکیه خریدم،
این حرفا چیه ، این رو خدای متعال قرار داده برای آدم ، مخصوصا خانم ها، که لباس میخرن هی میپوشن، هی جلو آینه نگاه می کنه.
یه آقایی می خواست با خانمی ازدواج کنه شرط گذاشت گفت:
من یه شرطی دارم که من لباس تو رو انتخاب کنم نه اینکه تو بگی من این رو میخوام،
من این رو انتخاب میکنم تو هم هیچ حرفی نزن ، زن گفت: باشه منم یه شرط دارم
گفت: چیه؟ گفت رفتن تو کوچه ی من با تو نباشه به اختیار خودم باشه .
من دلم خواست، من فامیل دارم تو این شهر خواهر و برادر دارم عمه دارم عمو دارم، دلم خواست برم آزاد باشم. قید تو نباشم
گفت: چه عیبی داره. بالاخره صله رحم میری پیش خاله ت عمه ت ، عمرت زیاد میشه ،برکت پیدا می کنه،
گفت: شست شست شد. ازدواج سر گرفت ، زن گفت میخوام برم پیش خواهرم لباس ندارم
مرد گفت: نوکرتم الان میرم لباس میخرم، رفت یه لباس کرباس و خشن کلفت و عجیب و غریب خرید آورد
گفت: خانم قرار بود لباست با من باشه حرفی هم نزنی،
زن لباس رو که دید گفت: من میخواستم برم خونه خواهرم نه من یه چیز گفتم،
من نمیرم هوا به این گرمی ولش کن حوصله داری نمیرم از دیدن لباس ، قید همه ی مهمونی ها رو زد
گفت ما خودمونیم هی میریم لباس میخریم زن می پوشه جلو آینه نگاه می کنه میگه چقدر قشنگه، شدم چی و چی..
هی تصمیم می گیره چیکارکنه به این و اون نشون بده.
پس دومین مصلحت اینه لباس رو می پوشه یه حسی داره درمیاره یه حسی داره.
خدا به آبروی محمد و آل محمد از همه ما بگذرد.
ان شاءالله روز قیامت برهنه محشور نشیم ، روز قیامت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
همه برهنه محشور میشن تو اون لحظه سخته ، اون لباس چیزی هست برای همه ،
حضرت خدیجه سلام الله علیها یا فاطمه بنت اسد اینا وقتی حرف ها رو از پیغمبر می شنیدند جیغ می زدند فریاد می زدند می گفتند:
وا فضیحتا ای وای! از اون رسوایی ، بی آبرویی ما آبرومون میره چی میشه؟
پیغمبر فرمودند : نه تو برهنه محشور نمیشی، به بعضیا میگفت شما برهنه محشور نمی شید.
یا مثلا خدیجه سلام الله علیها گفت من شنیدم پیغمبر فرمودند : قیامت برهنه محشورمی شیم.
دخترم فاطمه برو به بابات بگو اون لباسی که تو غار حرا تنش بود رو تن من بکنه تا من روز قیامت برهنه محشور نشم.
پیامیر به بعضیا اجازه می داد ، میخوام یه جمله بگم یا رسول الله امروز صبح ما گریه کنای حسین تو هستیم
ما شنیدیم کربلا حسین تو رو برهنه کردن اما دیگه راضی نشید که گریه کناش روز قیامت برهنه محشور بشن
همین اندازه آقا رسول الله ما از شما قولی میخواییم وعده ای می خواییم
حداقل اینایی که صبح ها میان با ذوق و شوق اینجا می شینن برای عزیز دل تو اشک میریزن آقا این برهنگی خیلیه
حضرت یعقوب وقتی رسید به جناب یوسف گفت پسرم میشه بگی برادرانت با تو چه کردن؟
یوسف گفت پدر جان ول کن گذشته گفت نه این مونده تو دلم که با تو چه کردن؟
گفت پدر جان ول کن آدم که نبش قبر نمیکنه اصرار کرد که من باید بدونم
حضرت یوسف شروع کرد سربسته گفت پدر جان تا جایی که تو می دیدی اینا من رو تو بغلشون می گرفتن نوازش می کردن
تا اینکه از چشم تو دور شدم، اینا شروع کردن با تپانچه می زدن تو صورتم
می گفتن کو ماه کو ، ستاره کو ، یازده ستاره که به تو سجده کردن حالا بیان از تو دفاع کنن
می گفت میزدن تو دندونام تو صورتم تو گوشم می زدن تو چشمم می گفتن می کشیمت
به دست و پای اینا می افتادم می گفتم تو رو خدا من رو نکشیت
یکیشون به رحم اومد گفت: نمی کشیمت
میندازیمت تو چاه بعد اومدن لباسای من رو از تنم دربیارن گفت پدرجان
همه ی لباسام رو درآوردن موند یه لباس التماس کردم گفتم من رو می اندازید ته چاه
یخ می کنم اونجا از سرما می میرم بزارید یه لباس تنم باشه
یکی از اونا گفت نه لباس من رو کند و برهنه کرد و پرتم کردن
جناب یعقوب نعره ای کشید فریادی زد جیغ کشید غش کرد افتاد رو زمین
یه یوسفش رو برهنه کردن انداختن توی چاه، این جناب یعقوب رو بهم ریخت فریاد زد
اما یوسف فاطمه رو در دشت کربلا برهنه کردن جلو چشم آقا رسول الله
یا رسول الله بر شما چه گذشت یکی تو روز عاشورا فریاد میزد می گفتن چته مگه دیونه شدی
می گفت دارم میبینم رسول الله رو تو گودال داره این خاک ها رو به سر و صورتش میریزه
زینب کبری آشیخ ذبیح الله محلاتی میگه من رسول الله رو دیدم
خاک ها رو تو گودال می ریخت تو سر وصورتش وقتی وارد گودال شدچی دید؟
بدنی بی سر عریان روی زمین افتاده
صل الله علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله
امان از دل مادرش فاطمه چی کشیده زهرای مرضیه
ان شاءالله برید کربلا شب های جمعه صدای فاطمه میاد هی صدا میزنه
بُنَی قَتَلوک و مِن الماء منعوک
اگر کشتن چرا آبت ندادن
کفن بر پیکر صد چاکت نکردن
حسین جان خودم پیراهن برات دوختم پس کو پیراهنت حسین من
حسین جان حسین جان