بسمالله الرحمن الرحیم
?توحید مفضل
✨️جلسه شصت و هفتم
●نثار آقا امام زمان علیه السلام صلواتی بفرستید.
در رابطه با توحید مفضل میرسیم به این فقرات که حضرت صادق علیه السلام میفرماید:
و ایضاً تفکر کن در بلند و پست شدن آفتاب ، دیدید یه وقتایی آفتاب بالا و پایین میشه این ارتفاع پیدا میکنه .
در بلند و پست شدن آفتاب ، آقا میفرماید که : تفکر کن این برای چیه ، آفتاب هی بلند و پست میشه برای اینکه در هر سال ،
چهار فصل مختلف پدید بیاد و تدبیر در مصلحت حکیم غدیر ظاهر گردد.
در زمستان حرارت باطن درخت و در باطن نبات پنهان میشه .
این حرارتی که میاد توی باطن درخت و نبات پنهان میشه که مادههای میوه تو اینها متولد میشه ،
و در هوا یک کثافتی پدید میاد که از اون یعنی یه سنگینی پدید میاد که ،
از این حرارت ابر و باران در هوا متولد میشه و با همین حرارتی که تو زمستون هست ،
ابدان حیوانات محکم میشه ، بدنها محکم میشه و قوت یابد.
و در بهار موادی که در زمستان در اشعار و نباتات متولد شده به حرکت درمیاد و بروز می کنه ،
گیاهها و گلها و شکوفهها برویند و حیوانات برای فرزند بهم رسانیدن آماده میشن یا نمیشن؟
حیوونها هم برای فرزند بهم رسانیدن این همش از کجا شروع شد ؟ از همون حرارت زمستون.
و در تابستان به سبب شدت حرارت هوا میوهها پخته میشه.
اگر اون حرارت تابستون نباشه اینا پخته نمیشه و رطوبت فاضله و اخلاط فاسده ابدان حیوانات به تحلیل رود ،
یه سری رطوبت ها تو بدن ما اضافیه ، با اون حرارت تابستون اینا از بین میره.
اون رطوبت فاضله و اخلاط فاسده بدنها این به تحلیل میره و رطوبت روی زمین کم شود ،
که اعمال امارات و غیره به آسانی میسر گردد که مابتونیم یه ساختمون درست کنیم.
و در پاییز هوا صاف گردد و بیماریها مرتفع گردد و بدنها صحیح شود ،
و شبها دراز شود تا اعمالی را که در شب باید به عمل آید میسر گردد و اگر مصالح این فصول را استصغاء نماییم سخن به طول میانجامد.
اگر بخواهیم مثلاً بگیم این بهار چه فایدهی داره ، تابستون چه فایدهی داره ،
زمستون و پاییز ، اگر بخواهیم بشماریم فواید خیلی زیاد میشه.
خدای متعال ببین با بلند کردن و پایین آوردن این آفتاب برای ما چی قرار داد .
چهارتا فصل قرار داد که هر کدوم اینها یه چیز خاصی داره برای خودش ، یه فایده خاصی داره یه چیزخاص خودش رو داره .
اگر قرار بود همیشه تابستون باشه همه می سوختیم ، همه اصلاً زندگیها بهم میریخت.
میبینی یه فصل خشک میکنه ، یه فصل تر میکنه ، یه فصل سرد میکنه.
این خدای متعال متناسب بابدن ماها ، متناسب با گیاهها ، متناسب با حیوانات ،
این چهار تا فصل رو قرار داده که ماها تو این چهار تا فصل قرار بگیریم.
انشالله بریم کربلا.
امروز نگاه کردم دیدم که تو تقویم زدن وفات حضرت سکینه خاتون دختر امام حسین علیه السلام
امروز این دختر امام حسین علیه السلام خیلی مورد علاقه ابی عبدالله الحسین علیه السلام بود
میگن نود سال عمر کردن عمرشون طولانی بود تازمان امام صادق علیه السلام ایشون بودند
تا زمان امام صادق و یکی از بزرگترین راویای کربلا همین دختر امام حسینه
این دختر ابی عبدالله خیلی مورد توجه امام حسین بوده خیلی
این دختر ابی عبدالله هم که چون دختر بزرگ امام حسین بوده
اولین دختر امام حسین بوده یه علاقه ی خاصی ابی عبدالله داشته
بعد میفرموده که تو اون خونه ای که مثلاً سکینه نباشه اون خونه مثلاً صفا نداره
نام سکینه نباشه این خونه مثلاً خیلی امام حسین ایشون ظاهرا همسر نداشته
وقتی که بچه های امام حسن اومدن خواستگاری دارد که ابی عبدالله فرمودند
این دخترم این جوریه اون دخترم این جوریه منتها سکینه تو مثلاً به سکینه نمیخوری
اون دخترم فاطمه رو مثلاً بگیر این انگار کف نداره به این معنا حالا ظاهرا ازدواج نکردن
خیلی ایشون یکی از بزرگترین راویان کربلا بود روایتهایی که شده تو کربلا این دختر انجام داده
حالا امروز یه توسل کنیم به این خانم ، خانم بسیار مجلله بسیار مجلله
خدا انشالله به حق این دختر خانم دختر ابی عبدالله آبرو دارن ها شما همه ش میگید
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
مثلاً روایتهایی که از این خانم شده که خیلی زیاده یه نمونهش این هستش که
میفرماید که من شب عاشورا دیدم پدرم از پشت خیمهها داشتم نگاه میکردم
میشنیدم صدا رو که پدرم فرمود که اینها فردا فقط با من کار دارند با هیچ کسی
این ببینید ما هر سال شب عاشورا این رو میخونیم همین داستان رو می خونیم
منتها راویش حضرت سکینه خاتونه فرمود
پدرم فرمود من بیعت رو برمیدارم اینا با من کار دارن با هیچ کسی دیگه ای کارندارن
فردا من یکه و تنها مقابل همه اینا وامیستم و خودم مثلاً جواب اینها رو میدم هر کی می خواد بره بره
حضرت سکینه خاتون می فرماید وقتی چراغ رو خاموش کردن
دیدم ده تا ده تا چندتا چندتا اینجوری بدون اینکه از بابام خداحافظی کنن
پامیشن میرن و هیشکی تو این خیمه نموند جز سی وخورده ی
از اون همه آدم سی وخورده ی موندن اینها راویش همین دختر امام حسینه سکینه خاتونه
مثلاً یه جا میاد نقل میکنه میگه که از کربلا وقتی سر بابام به نیزه رفت
دیگه وقتی که اومدن قل و جامه انداختن به گردن برادرم زین العابدین
دیگه برادرم امام سجاد با هیچکس حرف نزد یک کلمه با هیچکی حرف نزد
اونی که جواب میداد اونی که مثلاً کارا رو انجام میداد عمه ام زینب کبری بود اینا رو همین دختر خانم روایت کرده
مثلا اونجایی که میاد میگه اینقدر آقایون رسیدن به یه جایی الله اکبر
یه کوهی بود از کنار کوهی داشتن رد می شدن این کوه ، کوه مس بود
آفتاب تیز و تند میتابید به این کوه بعد گرما زیاد شده بود عجیب و غریب
بعد همین دختر خانم نقل میکنه میگه برادرم زین العابدین وقتی این آفتاب میخورد به این زنجیرهای که رو گردنش بود
این زنجیر داغ میشد تفتیده میشد پوست برادرم هی میسوخت،
میگه برادرم زین العابدین رفته بود زیر سایه درخت نشسته بود
همچین که زیر سایه این شترها ، شتر ها بلند بودن نشسته بود زیر سایه شتر
تا نشست اون یه نانجیبی ازخیمه اومد بیرون با کعب نی زد به سر برادرم
زین العابدین بلندشو بلندشو اینجا نشستی برو تو آفتاب می گفت
برادرم رو بلند کرد نشوند اینها روای ها همه سکینه خاتونه
اما من یه جملهام میخوام عرض کنم از همه التماس دعا
صل الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
همین نازدانه میفرماید وارد گودال شدم دیدم از حلقوم بریده بابا صدایی بلند شد
سکینه جان سلام مرا به شیعیانم برسون بگو دخترم شیعیانم جای همه شما خالی بود کربلا
ای کاش بودید می دیدید من چجوری دارم برای بچه ی شیرخوارم طلب آب می کنم
دخترم به شیعیانم بگو
مهماء شربت ما عزمن فذکرونی
ای شیعیان هر موقع آب گوارا نوشید من حسین رو یاد کنید
او صمعت او غریبا او شهیدا فندنوبی
حسین جان حسین جان حسین جان