بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۹۲
●حضرت امیر صلوات الله علیه جان عالم فدا شون فرمودند:
کم من مستدرج بالاحسان الیه کم به معنی چه بسیار، چه بسیارند کسانی که
بخاطر نعمتی که به اونها داده شده در غفلت فرو رفتند حالا همه اینا از اون کلمه مستدرج ،
خب مستدرج ببینیم چیه…
امام حسین علیه السلام می فرماید: الاستدراج من الله. استدراج طرف کیه خداست
یه سنتیه پس این استدراج یادتون باشه سنت الهیه.
خب حالا چی هست الاستدراج من الله سبحان الله لعبده
یک سنتیه برای بندگان خدا از طرف خدا بندگان خدا.
یه خورده ساده ترکنیم استدراج مهلت دادن
ان یسبق علیهن نعم خب اینکه نعمت فراوان خدا به یه کسی میده و یسلوبه الشکر از او چی رو میگیره شکر ،
نعمت فراوان به یه کسی میده شکرکردنش رو شکرگذاری اون بنده در قبل نعمتها رو ازش میگیره.
این فرمایش آقا امام حسین علیه السلام
من الان دارم کلمه استدراج رو دارم بر شما توضیح میدم خب امام حسین اینطوری توضیح دادن که
کسی که خدا بهش مهلت میده و شکرگزاری رو ازش میگیره.
امام صادق علیه السلام در زمینه استدراج که یکی از شدیدترین عوامل هلاکته فرمودند که :
یه ملکی از طرف خدا در روی زمین زیست کرد بعد به جایگاه بلند خودش برگشت به او گفته شد که فلان ملک تو چی دیدی؟
تو این چند مدت که تو زمین زندگی کردی چی دیدی ؟
او برگشت گفت عجایب زیادی مشاهده کردم عجیبترین چیزی که دیدم این بود ،
یکی از چیزهای خیلی عجیبی که دیدم این بود یه بندهای رو دیدم غرق در نعمت که خدایا رزق تو میخورد ادعای خدایی هم داشت
از جرات او نسبت به تو و از حلم تو نسبت به او تعجب کردم که چقدر اون جریه و چقدر تو حلم داری .
چرا نمیزنیش این همه بهش میدی بعد هیچ کاری هم باهاش نداری هر روزش از دیروزش بهتره .
غده، نه نماز میخونه نه روزه میگیره، به دیندارها هم که میرسه یه پوزخند میزنه
یه طعنهای، نیشی چیزی هم میگه بعد فردا یه میلیاردشم میشه ۱۰ میلیارد ، ۱۰ میلیاردش میشه ۱۰۰ میلیارد.
من تعجبم از اینه خداوند جل جلا فرمودند که از حلم من تعجب میکنی فلان ملک گفت بله چقدرحلم داری.
خدا خطاب رسید که ۴۰۰ سال بهش مهلت دادم رگی از او زده نشد. یه رگ و چیزی از دنیا نخواست مگر من بهش عنایت کردم.
تو دلش می امد من کارخانه قند ندارم یه کارخانه قند بهش میدادیم .
همین که تو دلش می امد من اونجا ویلا ندارم بهش ویلا میدادیم. چی که به دلش میومد ما چیکار میکردیم بهش میدادیم.
طعم غذا و آشامیدنی رو در مذاق او برنگردوندیم.
اینجوری نشد که یه چیزی بخوره ترش کنه اینجوری نبود که یه چیزی بخوره دل درد بگیره هرچی میخورد کیف میکرد نوش جونش بود.
خب این میشه استدراج
خدای متعال میخواد یک بندهای رو قشنگ مفصل کتکش بزنه چه جوری میزنه این جوری میزنه حواست بود.
پس استدراج استدراجو تاحدودی گفتیم، بریم ادامه روایت رو بخونیم.
پس کم من مستدرج بالاحسان الیه
چه بسیارکسانی که افتادن توی استدراج بالاحسان الیه با احسان خدا به سوی او نعمتهای فراوان به سوی او مغرور .
چقدر آدمهای مغرور یعنی فریب خورده، چقدر آدمهای فریب خورده به وسیله چی فریب خوردن ؟به ستر علیه
به سبب پرده پوشی خدا ، خدا دستشو رو نکرده خدا گناهشو رو پیشونیش ننوشته، هرچی گناه میکنه معلوم نمیشه.
فکرمی کنه گول خورده، فریب خورده دستت رو نمیشه فکر میکنی همیشه بدی هات همین جوری مستوره .
این طوری نمیمونهها.
یه روز بالاخره بدیها رو میشه، اینجا نه اونجا چی رو میشه؟
گول این رو نخور که خب عیب من هیچ وقت معلوم نمیشه، ایراد من هیچ وقت معلوم نمیشه، گناههای من هیچ وقت معلوم…
گول این رو نخور دیدی اون ضرب المثل رو گفت یک بار جستی ملخک دوبار جستی ملخک بار سوم….
پس ببین مغرور ، چه بسیار آدمای فریب خورده ی که بالستر، به واسطه چی فریب خوردن؟ پوشش .
پوشش گناهاشون و مفتون بحسن القول فیه
و چه بسیار آدمهایی که مفتونند .مفتونا یعنی بازم تو آزمایش قرار گرفتند. تو فتنه قرار گرفتند، فریب قرار گرفتن به واسطه حسن قول.
درباره او یعنی مردم تعریفش رو میکنن به به و چه چه بهش میگن این گول حرف مردم رو خورده .
خب این چپ میره راست میره هی میگن مثلا خیلی کمالات داره، خیلی چی داره خب مردم یه عده شون حسن ظن دارن،
یه عده شون از روی چاپلوسیه ، میان هی مدح می کنند سنا می کنند.
چند وقت پیش عرض کردم ،حضرت میفرماید:
اونهایی که چاپلوسی میکنند باهاشون ها یه دستورالعملی آقا گفت حس التراب
یااباعبدالله حسین جان
آقا تو رو به حق خواهرت زینب کبری
روضه حضرت زینب خیلی مجربه
با امام زمانم دوست داره روضه بی بی جان رو خیلی دوست داره
خانم زینب کبری از وقتی به دنیا آمد عاشق امام حسین بود دلداده امام حسین بود
صاحب کتاب کبریت احمل او می فرماید که خانم خب این همه مصیبت دید اما میگفت تا حسینم هست من غمی ندارم
تا حسینم هست من نگرانی ندارم
او که هست انگار همه هستند
اما وقتی روز عاشورا بی بی زینب وارد گودال شد چشمش به بدن برادر که افتاد
میگن از گودال بیرون نیومد مگر اینکه تمام موهای سرش سفید شد
چه دید چه شد وقتی از گودال اومد بیرون خانم پیر شد دیگه
بعد ولی با این حال چون نگاه میکرد میدید سر برادر روی نیزه است و واقعاً سر امام حسین روی نیزه دلداری میداد
آیه های قران می خواند سورههای قرآن رو شروع میکرد به خواندن
این یه دلداری بود برای بی بی زینب
هی نگاه میکرد به سر بریده اما از وقتی دیگه سر بریده رو ندید میگن بی بی زینب آروم آروم مثل یه شمع آب شد
دیگه هیچی ازش باقی نمانده بود
یکی از دوستان ما قشنگ می گفت سه شنبه هم هست این رو بگم
می گفت بی بی زینب قدش می دونی کجا خمیده شد
اخه این همه آقا امام حسین روز عاشورا اومد تو نهر علقمه اونجا چشمش به بدن برادر افتاد
اونجا گفت الان کمرم شکست
بی بی زینب میدونی کی گفت کمرم شکست
اون ساعتی که تو خرابه شام صبح حضرت رقیه رو خاک کردند دفن که کردن اونجا بالای قبر حضرت رقیه صدا زد گفت الان کمر زینب شکست
قربونت برم یا حضرت بر تو چه مصیبتها بود
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
بی بی جان تو را به حق دختر سه ساله که چشمش به بدن سر بابا افتاد صدا زد
عمه بیا گم شده پیدا شده
کنج خرابه شب یلدا شده
عمه زبان حال میگم یادته همین رگ ها رو می بوسیدی توی گودال
عمه جان این پیشونی بابام شکسته شده
اینجا دلش طاقت نیاورد خم شد لب ها رو لب های بابا گذاشت شروع کرد به بوسیدن
یه وقت دیگه نفس تمام شد سر از یک طرف نازدانه ابی عبدالله از یک طرف افتاد.
حسین جان حسین جان حسین جان