بسم الله الرحمن الرحیم
■حکمت شماره ۲۶۵
●و قال (علیه السلام ) : الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ، وَ التَّقْصِيرُ عَنِ الِاسْتِحْقَاقِ عِيٌّ أَوْ حَسَدًُ
حضرت امیر صلوات الله علیه که جان عالم به فداشون باد میفرمایندکه :
ثنا ، یعنی مدح ستایش تعریف ،
شما یکیو میبینی تعریفش میکنی ثنا و ستایش
بِاَکثَرَ مِنَ الاِستِحقاق
بیشتر از حد استحقاق یعنی بیشتر از اندازه میشه ملق
ملق همون تملق خودمونو، چاپلوسی میشه
همراه با دروغ میشه گاهی اوقات همراه با اظهار ذلت میشه ،
سبب گمراهی افراد میشه چرا اینقدر تعریف میکنی ؟
بنده خدا رو چرا اینقدر تعریف میکنید بعد میبریش بالا ،
آخرش خدایی نکرده گرفتاری درست میکنی برای طرفا
باعث غرور بیجا میشه و کم کم طرف همه حرفهایی که تو میزنی دربارش ،
اینا رو باور میکنه احساس میکنه واقعاً پیغمبره
از آسمون سوراخ شده خدا اینو انداخته ش برای هدایت بشر ،
چرا خب انقدر تعریف بیجا میکنی اینقدر تعریف کردن سزا نیست خوب نیست.
و کار میده دست طرف بعد میفرماید که :
حالا این طرف دوم اینه که میفرماید:
وَالتَقصیرُ عَنِ الاِستِحقاق
کمتر از استحقاق هم بخوای حرف بزنی مثلاً تعریفش نکنید ،
باید یه اندازهای تعریف بکنی دیگه ولی نه دهنتو میبندی و هیچی نمیگی.
یک کلمه نمیگی در مورد طرف یا اگه میگی خوب نمیگی خوب تعریف نمیکنی ،
میفرماید: عِیًُّ ، یعنی درماندگی عجز ناتوانی خودتو نشون میدی ،
بعد اَو حَسَدًُ ، علت اینکه تعریف نمیکنی این چیه ؟
حسادت ، از روی حسادت که تعریف نمیکنی اگه بیش از اندازه حرف بزنی میگن چاپلوسی ،
کمتر از اندازه حرف بزنی میگن این حسوده از رو حسادته .
خلاصه آدمای چاپلوس هستند آدمای حسودم هستند.
سلطان محمود تو حالت گرسنگی بادمجان بورانی میخورد خوشش میآمد ،
میآوردن بادمجان بورانی میذاشتن جلوش اینم از اونا میخورد ،
بعد یه ندیمی داشت این ندیمه شروع کرد میدید این بادمجون خوشش میاد ،
سلطان محمود شروع کرد از بادمجون تعریف کردن
میگفت بادمجون چه چیز خوبیه بادمجون چه غذای لذیذیه بادمجون چیه فلانه فلانه…
شروع کرد به تعریف کردن . سلطان محمود وقتی سیر شد گفت: بادمجون چیزهای مضر هم داره ها،
چیزای بدم داره ، یهو ندیمه دوباره شروع کرد از بدی بادمجون آره بابا این هی نفخ میاره و بعد آدم هی گرفتار میشه،
و نمیدونه کجا بره و چیکار بکنه و از دست بادمجون و بعد سلطان محمود گفتش که مرد حسابی ،
مردک همینجوری مردک هی تعریف کردی بعد پشت سرش شروع کردی به تخریب بادمجون،
تو دیگه کی هستی ، گفت من ندیم توام نه ندیم بادمجون،
من باید یه چیزی بگم تو خوشت بیاد نه بادمجون ،
آدم چاپلوس آدم تملق گو اینه ، اون موقع دیدم هی بادمجون بادمجون میکردی تعریف میکردی.
بعد دیدم اینجوری گفتی نه بادمجون بده گفت من ندیم توام نه ندیم بادمجون .
خب این قصهها هست دیگه ، امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود :
زنهار پرهیز کن از چاپلوسی و تملق که از خصلت ایمان این نیستش .
آدم مومن تملق نمیکنه چاپلوسی نمیکنه،
نبی مکرم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم
اللهم صل علی محمد و آل محمد
فرمودند : اُحصُواالتُرابَه عَلی وُجوهِ المَداحین اُحصوا یعنی بپاشید خاک،
خاک رو بپاشید به ، عَلی وُجوه
بر صورتهای مداحین بر صورتهای کسانی که مدح میکنند زیاد از اندازه ،
بیشتر از اندازه یه کسی اومد ۴ تا هندونه داد زیر بغلت باور نکن .
تو بگو من این نیستم ، داریما که امیرالمومنین علی علیه السلام هم وقتی کسی میآمد پیشش تعریف میکرد،
آقا دستشو بلند میکرد میگفت خدایا تو به حال من از خود من آگاهتری.
من خودمو بهتر از دیگران میشناسم ،
خدایا یه توفیقی به من بده که بهتر از این باشم که اینا فکر میکنن.
و لغزشهای من رو خدایا که اینا نمیدونن خبر ندارن ،
اینا یه چیزی میبینن ۱۰ تا چیز نمیبینن ، خدایا لغزشهای من رو ببخش .
بیشتر از اون چیزی که اینا فکر میکنن من باشم اون لغزشهایی هم که اینا نمیدونن خدایا من نسبت به اونها ببخش.
خب قصه زیاده ، پس حواسمون به این باشه هر کسی رو اندازه تعریف کنیم ،
هر کسی رو به جا تعریف بکنیم ،
بیجا تعریف نکنیم . بچه تو خونتونه حالا هر کسی تو خونه یه بچهای داره حالا یه حاج خانومی هست،
این حاج خانوم این بچه نه انقدر ببریش بالا که بعداً نتونی جمعش کنی ،
میاد به زنش حالا بعضیا اینجورین دیگه چرب زبانن به زنش میگه تو ماشاالله قدیسهای ،
تو ماشالله نمیدونم آره جات کجاست ،
اینجوری من بهتر از تو ندیدم یه زنی انقدر تعریفش میکنه بعد این زنه یهو باور میکنه ،
دیگه برمیگرده میگه یالا برا من فلان چیز رو فراهم کن ، میتونی اون موقع فراهم بکنی؟
میگه مگه من قدیسه نیستم من چی نیستم انقدر بالا نبرش اونقدرم تو سرش نزن پایینش نیار ،
بزار سر جاش باشه اندازه خودش باشه.
بچهها هم همینطور هی بخوای بگی تو کودنی، تو نمیفهمی تو احمقی،
اینقدر تو کودنی تو کودنی که بچه باور میکنه که کودنه .
اون انیشتین بود گفت من مدیون مادرمم گفتن برای چی؟
گفت تو مدرسه سرش گنده بود بهش میگفتن احمق کودن
بعد مدیر مدرسه هم عذر ما رو خواست جواب کرد و پرونده رو زدن زیر بغل مادرم،
مادرمون اومد خونه گفتم مادر چیه ؟
گفت مدیر مدرسه گفته هوشش خیلی زیاده نگفت کودن خب بگی کودنه اون باور میکنه،
گفت باید اینو ببری یه مدرسه دیگه یه جور دیگه،
البته اینم بگما خدای متعال در وجود ما یه استعدادی قرار داده یه قوهای قرار داده که اگه اونو به کار بزنید،
همه شما میشید یه سلمان فارسی میشید میثم تمار میشید مقداد ،
اونی که مادر انیشتین میگه بیجا نیست ، بالقوه یه چنین چیزی هست در وجود ما ،
خدا عقل به ما داده هوش به ما داده اینا یه چیزاییه که ما آکبند از خدا گرفتیم ،
آکبندم تحویل خدا میدیم . حالا بعداً اگه نگن از اصطلاحات فرهنگی استفاده کرد ،
دست نخورده از خدا میگیریم دست نخورده هم به خدا چیکار میکنیم ..
خدا این عقل ما این هوش ما خدایا ما بدون اینکه بازش کنیم دستش بزنیم به خودت تحویل میدیم .
خب خدا یه چیزایی رو به ما داده قدر قدر نمیدونیم ،
نه بیش از اندازه تعریف کن ، نه خیلی کم تعریف بکن ، بعضیا هستند از روی حسادت میمیرن یک کلمه بگن تو خوبی نمیگن ،
میمیرن ولی نمیگن یه کلمه، بگی فلانی تو خوبی.
پناه بر خدا .
صلی الله علیک یا اباعبدالله
بله اونم خیلی عجیب بود که فرمودند:
من از آقای مشکینی گله دارم ما به اندازه کافی درخودمون در ظاهرها و اینها گیر کردیم که بیش از این ما رو گرفتار نکنه.
خب خدا انشالله به حق آبروی محمد و آل محمد به ما توفیق بده توی این مسیر درست زندگی کنیم .
صل الله علیک یا اباعبدالله
صل الله علیک یا اباعبدالله
صل الله علیک یا اباعبدالله
فدای اون آقایی بشم که روز عاشورا سه روز هم تشنه بود هم گرسنه بود
و این رو تو مقاتل کوفیها ثبت کردند که
امام حسین روز عاشورا یک شجاعتی ازش به ظهور رسید
تا سالیان سال مردم کوفه دیگه حرفی از شجاعت امیرالمومنین به زبان نمیآوردند
همش میگفتند حسین بن علی چه کرد
حسین روز عاشورا به مانند شیری که وقتی میزد به قلب دشمن
اونها مثل گوسفند میگریختند و پا به فرار میگذاشتند
و خب آقا ابی عبدالله الحسین علیه السلام لحظه به لحظه عرصه بر او تنگ میشد
خب این دایره این حلقه و اینها هی کمتر میشد کمتر میشد
تا یه ساعتی که دیگه آقا اباعبدالله الحسین از نفس افتاد
خیلی خسته شد بعد خواست نفسی بگیره خواست استراحتی بکنه
همچین که اومد یه استراحتی بکنه از دور با سنگ قلاب زدن
سنگ اگه با دست بزنی یه شتابی داره یه شدتی داره
اما خدا نکنه با سنگ قلاب بزنن بخوره تو پیشانی
با سنگ قلاب زدن خورد تو پیشونی امام حسین پیشونی شکسته شد
بعد شیخ جعفر شوشتری چقدر قشنگ گفته:
تازه فهمیدم پیغمبر که اینقدر پیشانی حسین را بوسه زد
جای سنگ تراشیده بود که بوسه میزد
صل الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
پیشانی غرق خون و صورت خون آلوده
آقا ابی عبدالله هنوز با اهل خیام خداحافظی نکرده
باید برگرده سمت خیمهها
خواست صورت را از خون پاک کنه
دامن عربی رو بالا داد سفیدی قلب امام حسین نمایان شد
حرمله قلب امام حسین علیه السلام را هدف تیر قرار داد
با تیر سه شعبه چنان به قلب زد
ابی عبدالله میخواست تیر رو از جلو بیرون بیاره اما هر کاری کرد نشد
آخه تیر تیر سه شعبه است
بخواد بیرون بیاد اعضا و احشام بدن ابی عبدالله هم بیرون میاد
چه کرد امام حسین
خم شده از پشت تیر رو بیرون آورد
نوشتن مثل ناودون از بدن خون جاری بود حسین جان