حاج میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

میثم ذوالقدر

مطالب دینی از حاج آقا ذوالقدر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

💫 شرح زندگی یاران فداکار و با اخلاص حضرت سیدالشهداء علیه السلام

👈 پیک عمر بن سعد( سرنوشت خوب)

در مقتل موجودی که هست منسوب به ابی مخنف میگه که عمر سعد لعنت الله علیه

یه شخصی رو از قبیله خزیمه فرستاد گفت که برو پیش حسین علیه السلام

بگو مقصد تو از اومدن در این سرزمین چیه برای چی پاشدی اومدی اینجا ؟

میگد که این مرد بلند شد و خب دیگه بالاخره سربازه دیگه باید اطاعت کنه فرمان مافوق اطاعت کند

بلند شد و راه افتاد اومد سمت خیمه‌های آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام

وقتی داشت میومد نزدیک شد

امام حسین علیه السلام فرمود که مثلاً عباس برادر اینو می‌شناسید

یا مثلاً حبیب ، زهیر شما مال کوفه اید این رو می‌شناسید ؟

صحابه عرض کردند ، فکر نکنید امام حسین نمی شناسه نه

امام حسین دقیق می‌شناسه باباش کیه مادرش کیه بچه‌هاش کین

از نسلش کیا به دنیا میان ، اصلاً وقتی اباعبدالله شمشیر می‌زد میگه آقا یکی رو رد می‌کرد

آقا چرا رد می‌کنی ؟ می گفت تو نسل این شیعه است ، اینا رو می‌فهمه خود امام حسین

منتها برا اینکه دیگران متوجه بشوند برا بقیه معلوم بشه سوال می‌کنه

خدا هم قرآن همینجوریه یه جاهایی سوال می‌کنه برای اینکه بقیه بفهمن

آقا اباعبدالله فرمود اینو می‌شناسید صحابه گفتن که آقا این مردیه اهل خیر اهل سلام

خیلی عجیبه حالا الان چرا این اینجا تو سپاه عمر سعد این نباید تو لشکر عمر سعد باشه

تیپ این آدم به آدمای خوب می‌خوره عجیبه که الان در چنین موقف شنیع است

حضرت فرمود ازش سوال کنید که چی می‌خوای برای چی اومدی اینجا ؟

گفتن که فلانی اینجا ، گفت می‌خوام بر حسین علیه السلام وارد بشم پیغامی دارم زهیر بن قین گفتش که سلاح خودتو بزار وارد شو

اسلحتو دم خیمه تحویل به ما بده بعد وارد خیمه آقا اباعبدالله الحسین شو

گفت اطاعت می‌کنم سلاحشو گذاشت بعد یکی دیگه هم بود اومده بود هرچی گفتن سلاحتو بزار گفت نمیشه من دست از سلاحم بر نمی دارم

بعد هم آخر حبیب جوابش کرد گفت برو به درک

اما این جالبه تا بهش گفتن سلاحتو بذار زمین گفت چشم سلاحشو گذاشت زمین وارد خیمه آقا اباعبدالله الحسین شد

همچین که وارد شد سلام که داد به امام حسین شروع کرد دست و پای امام حسینو بوسیدن

ببین آدم خوب نشون میده خودشو دیگه شروع کرد دست و پای امام حسینو بوسیدن

عرض کرد مولای من چه چیز شما رو کشونده به این صحرا ؟

حضرت فرمود نامه‌های شما کوفی ها پی در پی پشت سر هم این نامه نوشتید

حسین جان بیا حسین جان بیا

ما اومدیم عرض کرد یابن رسول الله اونهایی که به شما نامه فرستادن امروز از خواص ابن زیاد هستند

از اونایین که الان سمت دارن تو همین لشکر عمر سعد

شبث بن ربعی نامه نوشتن اینا فرمانده لشکر هستند

فلانی که به شما نامه نوشته الان یه کاره‌ایه

بعد دارد که حضرت فرمود خب حالا برگرد دیگه کارت تموم شد

گفت آقا کجا برم کدوم عاقلی حاضر میشه بهشت رو بذاره بره آتش جهنم و اختیار کنه

حالا این اومده پیغام بیاره ها از عمر سعد بعد که اومده تو بهشت امام حسینو دیده بهشتو دیده

میگه کدوم عاقل بهشت و ول می‌کنه بره آتش جهنم

به خدا قسم حسین جان از تو مفارقت نمی‌کنم تا جونمو فدات بکنم

عجیب فقال الحسین واصلک الله کما واصلتنا بنفسک

خدا تو را از مقربین قرار بده همونجوری که پیوند ما رو محکم کردی خدا تو رو پیوندت بده

با امام حسین علیه السلام بود تا به فیض شهادت رسید

اینه دیگه یکی میاد امام حسین رو می بینه دیگه دلش نمیاد برگرده

میگه من همین جام یا اباعبدالله حسین جان

تو خودتی که می‌خری مشتریاتو می‌بینی می پسندی یا اباعبدالله

مارم بخر مارم حساب کن مارم به قلم بیار یا اباعبدالله

انشالله رزق و روزی همه بشه کربلای معلی حرم امام حسین علیه السلام

خیلی هم باید خدا رو شکر کنیم که زیر این خیمه هستیم

زیر این پرچم خدا هستیم ، خدا شاهده الان باید ما خیلی خدا رو حمد کنیم که الان ما اینجاییم

تو بستر نیستیم تو بستر خواب از بستر خواب چی در میاد ها

الان من خواب باشم چی گیرم میاد. شما ببینید همین که زیر پرچم امام زیر بیرق امام حسین

چی بالاتر از این داریم که بگیم بعد خدا رو خیلی حمد کنیم بابت این نعمتی که بهمون داده

من و این روضه‌ها الحمدالله

حسین جان من و یاد شما الحمدالله

من و ماه محرم زنده ماندن

بود حسن عطا الحمدالله

شدم اهل بکاء حالا اینکه یکی بیاد اینجا گریه بکنه برای امام حسین

خود این می دونی چه فخری چه جایگاهی

همین اشک بریزی اشکم نریختی تباکی بکنی

دستت رو بزاری رو پیشونیت همین یه آه بکشی یه رو پات بزنی

نفس المهموم فی حسننا تسبیح

شدم اهل بکاء الحمدلله الحمدالله

من از دامان پاک مادر خود

تو را گشتم گدا الحمدالله

خداوکیلی اینجوری نیست اگه اون حاج آقا مرتضی تهرانی رحمه الله علیه ایشون می فرمود

که امام صادق علیه السلام فرمود فلانی اگه مادرت رفته بود تو هم رفته بودی

اومده بود پیش امام صادق می گفت آقا من تصمیم گرفتم برم جلسه ابوحنیفه

بعدش فردا بیام جلسه شما

از در خونه اومدم بیرون دو قدم سمت جلسه ابوحنیفه رفتم

یهو گفتم ولش کن داریم با پا خودمون داریم میریم گفتم ولش کن برگشتم

دو قدم رفتم سمت ابوحنیفه و گفت امام صادق علیه السلام فرمود اگه مادرت رفته بود تو هم تو هم می‌رفتی پیش ابوحنیفه

اومد به مادرش گفت مادر قصه چیه ؟ گفت تو که بابات رفته بود مسافرت من جوون خلاصه فکرم یهو خطا رفت

بلند شدم از در خونه دو قدم رفتم بیرون گفتم به چه قیمت

خدا که داره منو می‌بینه برگشتم پسره گفت درست شد جور شد

تو رفته بودی منم الان رفته بودم

من از دامان پاک مادر خود

مادراتونو الان یاد کنید مادرایی که شما رو بزرگ کردن اون مادرایی که الان زیر خروارها خاک خوابیدن

همشونو الان یاد کنید یه لحظه روز

جمعه است اینا الان سیر می‌کنن میان سمت قبرهای خودشون

از اون موقع فکر دارم میان سمت قبرهای خودشون می‌بینن شماها رو الان می‌بینن

من از دامان پاک مادر خود تو را گشتم گدا حسین جان الحمدالله

من از هیئت هزاران خیر دیدم

شدم حاجت روا الحمدلله

سیاهی عزایت نور محض است

که گشته رزق ما الحمدالله

ایشالا یه روزی هم بشه که رسد روزی که در سجده بگویم رسیدم کربلا الحمدلله

اما دلها بسوزه برا اون خانمی که دیروز از کوفه حرکت کرده سمت شام

دلها بسوزه برای این خانوم که داره میره بدون اینکه برادرش رو بره یه بار زیارت بکنه

خیلی دلش می‌خواد این خانم الان کربلا باشه بتونه قبر برادرش رو به آغوش بگیره

ایشالا وعده ما کربلا باشه

وعده ما حرم امام حسین علیه السلام باشه

عرضم تمام یه جمله هم ذکر مصیبت بکنم

خدا ایشالا همه ما رو مدد کنه همه ما رو یاری بکنه

حسین جان داداش ببین از داغ تو خیلی شکستم

شکستم این چنین از پا نشستم

شکسته دشمنت از بس دلم را

چنان گشتم که نشناسی که هستم

تو تمام این منزل‌ها بی بی زینب می دید شب که می‌شد هوا تاریک می‌شد

یه سری صندوق‌ها رو می‌آوردن سرها رو از روی نیزه برمی‌داشتن داخل این صندوقچه‌ها می‌ذاشتن

اول صبح بی بی زینب نگاه می‌کرد نیزه‌دارا میان سرهای مقدسو دوباره فرو در نیزه می‌کردند

حسین جان سراسر نیزه می‌بینم به خوابم سر و سرنیزه می‌بینم به خوابم

نمی‌خوابم در یک دم برادر

تو را بر نیزه می‌بینم به خوابم

حسین حسین حسین

رحمت خدا به این گریه‌ها رحمت خدا به این ناله‌ها

اینم سهم همه پدرها و مادرها

صدا زد حسین غم عشقت بیابون پرورم کرد

هوای وصل تو بی بال و پرم کرد

به ما گفتی صبوری کن صبوری

آخ صبوری تلف خاکی بر سرم کرد

و همه صدا بزنید حسین آرام زینب حسین درمان زینب

حسین دورت بگردم

حسین درمان دردم

حسین جانم ابی عبدالله

اللهم صل علی زینب المظلوم

الهی به حق زینب المظلوم علیها السلام

فاجبنا یا الله يا الله

Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتس آپ
Share on facebook
فیس بوک
Share on linkedin
LinkedIn

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *