بسم الله الرحمن الرحیم
? شرح زندگی یاران فداکار و با اخلاص حضرت سیدالشهداء علیه السلام
? پسر مسلم بن عوسجه ( فرزندبا سعادت)
در رابطه با یکی از شهدای کربلا صحبت میکنیم که عجیب بوده این شهید
و سرگذشت جالبی داره میخوایم در رابطه با پسر مسلم بن عوسجه صحبت کنیم.
مسلم بن عوسجه بعد از اینکه شهید می شود و روی زمین که میافته پسر جوانش
دارد مثل شیر جنگجو شیر دلاور غرشی میکنه و حرکت میکنه که بره انتقام مثلاً پدر رو بگیره
اینجا دارد امام حسین علیه السلام تا متوجه می شوند میان جلو و میفرمایند که جوان پدرت شهید شد
و اگر تو هم کشته بشی دیگه مادرت توی این بیابان در پناه کی آرام بگیره
خب بالاخره این زن وقتی شوهرش از دست داد تکیهگاهشو از دست داد
باید یه کسی باشه که این در پناه او آروم بگیره باید یه مأمنی داشته باشه
باید یه آغوشی باشه که این رو بتونه آرامش کنه
خب بابات که رفت تو هم که بری مادرت چیکار کنه تو این بیابون
مسلم بن عوسجه با حبیب بن مظاهر اومدن تو کربلا اونجا شهید شده تو کربلا شهید شده
و حالا از این داستان که داریم خدمتتون عرض میکنیم معلوم میشه که مسلم بن عوسجه خانمش رو هم آورده
ما تو قصه حبیب بن مظاهر این رو نداریم که حالا اون خانم دلاوری که حالا اگه شد بعداً داستان حبیب بن مظاهر مفصل میگم
ظاهرا حبیب بن مظاهر نتونسته خانمشو برداره بیاره
ولی مسلم بن عوسجه که یه پیرمردی بوده حدود ۸۰ سالش بوده خانمشو همراه کرده آورده
و اینجا دارد امام حسین علیه السلام فرمود پسر جان اگه تو کشته بشی خب دیگه باباتم که کشته شده
تو هم کشته بشی این مادرت چیکار کنه اینجا پسر مسلم تصمیم میگیره برگرده
وقتی امام حسین این حرف رو میزنه که کجا میری برگرد و اینها مادرت چیکار کنه تو این بیابون
پسر هم متقاعد میشه تصمیم میگیره که برگرده
همچین که برمیگرده مثلاً سمت خیمهها یهو این مادر این خانم بلند میشه میاد جلو
میگه کجا کجا داری برمیگردی ؟ این مادر شتاب زده میادا شتاب زده میاد جلو پسرشو میگیره
میگه که پسرم چی شد سلامتی جون رو انتخاب کردی
نمیخوای پسر پیغمبر رو یاری کنی
دنبال اینی که جونتو برداری و فرار بکنی حالا امام حسین داره میگه برگرد دست مادرتو بگیر
مادر میگه من نمی خوام کمکم کنی برو کمک امام حسین بکن
کمک پسر پیغمبر بکن غریبه نمیخوای یاری بکنی
میخوای سلامتی جون و نفس رو بر نصرت پسر پیغمبر اختیار بکنی
صدا زد مادره فریاد زد گفت هیچ وقت من از تو راضی نمیشم
تا اینکه بیای و در رکاب حسین بن علی از پا در بیای
مگر اینکه بیای تو این میدان نبرد بزنی و وارد بشی و در خون خودت بغلتی اون موقع اونجاست که از تو راضی بشم
تو اون لحظه است که رضا میدم
و وقتی که این پسر این جوان حرفهای مادرو اینطوری شنید دیگه معطل نکرد
اینجا این جوان حرکت کرد سمت میدان و جالب بازم اینجاست که
مادر برای اینکه این پسره رو تقویت بکنه مثلاً مثل اینکه یه شارژش بکنه
از پشت سر هی صدا میزد میگفت پسرم عزیز دلم خوشحال باش که الان از دست ساقی کوثر سیراب خواهی شد
خیالت راحت غصه نخوریا که تشنهای ها الان از دست ساقی کوثر سیراب میشی
اینم مردانه اومد تلاش خودشو کرد این جوون
این پسر مسلم بن عوسجه هرچی که تو چنته داشت گذاشت
۳۰ نفر از این کافران نامرد رو به خاک هلاکت کشوند بعد شربت شهادت رو نوشید
خب دشمن وقتی میبینه مادر اینطوری داره حمایت میکنه
این صحنه رو دشمن داره نگاه میکنه دیگه و دشمن هم هستش که گاهی اوقات همین صحنه رو روایت میکنه
اینجا دارد که لشکر عمر سعد که ریختند دور این جوان رو گرفتند
بعد یه کاری کردند من نمیدونم ظاهراً امام حسین نتونسته سر این جوونو به دامن بگیره
مثل جوون خودش علی اکبر بیاد و سر این جوونو به دامن بگیره
دشمن وقتی احاطه پیدا کرد به این پسر مسلم بن عوسجه
بعد سر از بدن این جوون برداشت سر رو پرتاب کردن برای مادره
مادری که اونجا وایساده بود میگفت برو جلو شهید شو الان از دست علی سیراب میشی از حوض کوثر ساقی کوثر میاد تو رو سیرابت میکنه
خب گفتن سر رو براش پرتاب کنیم سر پرتاب کردن سمت مادر
مادر سر پسرش رو برداشت بوسید میگن چنان گریهای کرد این مادر
همه رو به گریه انداخت حالا ظاهرا زینب کبری هم از گریه او به گریه افتاده
خود امام حسین علیه السلام از گریه این مادر به گریه افتاده
من نمیدونم لشکر دشمن هم اینجا به گریه افتادن یا نیفتادن
حالا به هر حال اینکه سرگذشت فرزند مسلم بن عوسجه رو ما خدمتتون عرض کردیم
که مادرش چه نقشی داشت در این شهادت.
عرضم تمام یه جمله هم ذکر مصیبت میکنم ذکر روضه میکنم
میگم خب این یه مادر بود تو کربلا حضور داشت سر بچهشو بغل گرفت
اما یه مادر هم بود بازم تو کربلا تو گودال داشت نگاه میکرد
تو اون لحظه داشت تماشا میکرد هی صدا میزد اگر کشتن حسین جان چرا آبت ندادند
چرا زان در نایابت ندادند
هی صدا میزد اگر کشتن پسرم چرا خاکت نکردند
کفن بر پیکر صد چاکت نکردند
به فدای اون مادری بشم که تو گودال هی صدا میزد بنی قتلوک و ما عرفوک و من الماء منعوک
دل بیبی را هم سوزوندند
خانومم گریه کرده مادر این جوونو گفتیم گریه کرد همه رو به گریه انداخت
روز قیامتم که میشه فاطمه از دیدن حسینش چنان به گریه میافته
چنان فریاد و ناله از دل بر میاره تمام محشر تمام خلایق به گریه میافتند
همه به گریه میافتند
اینجوری گفتن اینجوری من دیدم که خانم فاطمه زهرا اونجا فریاد میزنه
خدایا میخوام حسینمو ببینم خطاب میشه از ناحیه ربوبیت که نگاه به وسط محشر بکن
وقتی نگاه میکنه خانم میبینه یه آقایی سر پا ایستاده اما سر در بدن نداره
میگن این حسین توست ها این فرزند توئه
اونجا بی بی صداش به گریه بلند میشه همه انبیا همه اولیا همه اوصیا همه خلایق به گریه میافتند
همه به جوش و خروش میان دلها بسوزه برای عمه سادات زینب کبری
امان از اون ساعتی که این خانم مادر رو تو گودال ببینه
همین آشیخ ذبیح الله محلاتی که ما سر سفرهاش هستیم صبحها
داریم این مطالبو میگیم همین آقا تو کتاب ریاحین الشریعش میگه
زینب سلام الله علیها یه مرتبه دید تو گودال پیغمبر جبرئیل باباش علی برادرش حسن یه گوشه گودالم مادرش زهرا افتاده
همه دارن اینجا صحنه حالا چه عرض بکنم این صحنه دلخراش رو دارن نگاه میکنند
منم یه دو سه جمله بگم عرضم تمام
صلی الله علیک یا مظلوم اباعبدالله
برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری
چرا بر تن برادر سر نداری
بمیرم من مگر مادر نداری
خودم دیدم حسین را سر بریدن
خودم دیدم که در خونش کشیدن
حسین جانم حسین جانم حسین جان
حالا که خوب گریه میکنی این یه بندم بگم انشالله پا بده بریم کربلا
از زیارت که میای میبینی یه ضریحی رو درست کردن
جلوتر میری نگاه میکنی یه نقطهای رو میبینی اینجا کجاست هذا مذبح الحسین
اینجا همون جاییه که ذبحش کردن اینجا همون جاییه که تو گودال از روی اسب زمین افتاده
این یه بندو میگم ثوابش برا همه گذشتگانمون باشه
همشون تو این روضه شریک باشن
اگر کشتن چرا مویت کشیدن
چو گرگان پنجه بر رویت کشیدن
حسین جانم حسین جانم حسین جان
من بی وضو موی تو را شانه نکردم حسین جان ابی عبدالله آقا جانم
حال دلتون خوبه ایشالا همیشه غم حسین سلام الله علیه تو دلتون باشه
یا اباعبدالله زبون بگیریم
حسین آرام جانم
حسین روح و روانم
حسین درمان دردم
حسین دورت بگردم
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد
آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
حسین جان حسین جان