بسم الله الرحمن الرحیم
?توحید مفضل
✨️جلسه بیست ویکم
●نثار امام زمان یه صلوات بفرستید.
حضرت صادق علیه السلام میفرمایند که :
ای مفضل حالا که اون قوای بدنی رو فهمیدی جاذبه ماسکه هاضمه دافعه
این چهارتا قوه رو که فهمیدی ، اکنون تامل کن در قوهها که حق تعالی در نفس آدمی قرار داده.
چهار تا هم قوه قرار داده و فواید اینها را هم بدان مانند قوه مفکره.
خدا قوه ای قرار داده برات ، که میشینی فکر میکنی سبک سنگین میکنی،
دو دوتا چهارتا میکنی، بالا و پایین میکنی، سبک سنگین میکنی
اینا رو بررسی میکنی خب فکر خدا بهت داده .
قوه واهمه ، وهم اینه که امور جزئی رو از کجا می فهمی ؟
تشخیص امور جزئی به قوه وهم هستش.
قوه عاقله ، امور کلی رو بررسی میکنی ، امور کلی رو تعقل میکنیم ، هرکدام از اینها حرف توش هست .
حافظه ، اینکه حفظ میکنی، تو ذهنت میمونه و غیر این قوهها
اگر از این قوهها از این چهارتایی که من گفتم حافظه نبود شما فکر کن حافظه نباشه،
چگونه بود حال او اگر من و شما حافظه نداشتیم ، حالمون چطور میشد؟
و چه خللها داخل میشد در امور او و زندگانی او و معاملات او چرا ؟
چون تو خاطرش نمیموند که از او چه در نزد مردم است .
مثلا چی به فلانی داده اصلا دیگه نمی دونست چی به فلانی داده ، مثلا دیشب داده
منتها الان دیگه تو ذهنش نیست ، دقیقا مثل یه آدم آیزایمری که اصلا هیچی تو ذهنش نمیمونه.
صبح پا میشه خانمش رو میبینه میگه تو کی هستی برای چی اومدی اینجا ؟
چی میخوای از جون من که گفته بیایی اینجا. ببین اینطوری میشه ها ،
هیچی تو ذهنش نباشه ، زیرا که در خاطرش نمیماند که از او چه در نزد مرد ،
معاملات مختل میشد و از مردم چه در نزد او است.
طرف می اومد می گفت فلانی این مثلا من اون روزی بهت دادم ، نه چیزی تو ذهنم نیست.
ببین پس معاملات اینطور میشد ، چه داده چه گرفته و در خاطرش نبود آنچه را دیده و آنچه را شنیده .
هیچی و آنچه گفته و آنچه به او گفتند و به یاد نداشت که چه کسی به او نیکی کرده و چه کسی به او بدی کرده.
و چه چیز نفع دارد، مثلا آقا یه روز میاد یه چیزی می خوره می بسته چیه خوبه یه چیزی بده
فردا ش همین تو ذهنش نیست دوباره میاد همین رو میخوره ،
اگرحافظه نباشه ببین چی میشه و اگر در راهی مرات لایحسا عبور میکرد آن را دیگه نمیدونست .
مثلا آقا شما هزار بار رفتی، رفته میدون خراسان برگشته منتها بار هزار و یکم ،
دوباره تو ذهنش نیست که از کدوم مسیر دوباره بیاد ، مثلا از کدوم مسیر دوباره بره .
و اگر تمام عمر علمی را مذاکره و مباحثه میکرد به یادش نمیموند .
اگرحافظه نبود، هزار بار خوندی هیچی تو ذهنت نموند و به هیچ دین اعتقاد نمیکرد .
اصلا به اسلام هم اعتقاد نمی کرد و به هیچ تجربه منتفع ،
اینا همش برای اینه که اگه حافظه نباشه همه اینها رو که دارم میگم
برای اونجایی که قوه حافظه نباشه و از هیچ امری از امور گذشته عبرت نمیتونست بگیره .
بلکه چنین کسی خیلی اینجاش قشنگه ، بلکه چنین کسی سزاوار بود که
مطلقاً از انسانیت منصلخ گردد و نام انسانیت را بر او اطلاق نکند .
اگر چنین آدمی رو شما دیدی دیگه بهش میتونی انسان بگی ،
همه چیزش کاملهها ، همه چیزش کامله، این بدن، کامل .
قوهها هم هست ، فقط یه دونه نیست اونم قوه حافظه .
اصلا میشه به این آدم، انسان میشه گفت ؟ میگی این انسان نیست حالا برای خدا کاری داره که همین حافظه رو از ما بگیره،
ببین صبح رفتید مثلاً بیت الخلاء اومدی میخوای وضو بگیری پات یهو سر بخوره با کله بری تو سینه دیوار،
همه چی از ذهنت بره ، حافظه ت مختل بشه میایی تو خونه اصلاً ببین دیگه تموم میشه،
کارت دیگه تموم میشه، بچه هات میگن کی میمیره ما راحت بشیم .
ببین اینطوری میشیا ، نه مسجد می شناسی نه امام جماعت میشناسی نه هیچی کی دیگه برادرت میاد،خواهر ت ،
میگی اینا کی هستن، اینا چی هستن چی میخوان خیلی ماها غرق نعمتیم،
خیلی غرق نعمتیم و نام انسانیت بر او اطلاق نکنند، پس تامل کن که به فوت یک قوه از قوای نفسانی چه خللها در احوال او به هم می رسد.
چه جای آنکه همه آنها از او فوت شود، یه دونه ش اگر خلل توش درست بشه ببین چی میشه،
حالا چه برسه به دوتا خلل ، بشه سه تاخلل بشه چهارتا خلل بشه
و نعمت فراموشی حالا اون حافظه بود که من گفتم حالا ببین نعمت فراموشی چقدر خوبه .
خدا چیکار کرده با ما ، نعمت فراموشی در آدم اگر تامل کنی این نعمت فراموشی بزرگتر از نعمت یادآوری.
خود این نعمت فراموشی از یادآوریه بالاتره ، اگر فراموشی در آدم نبود
هیچکس را از مصیبت تسلی حاصل نمیشد.
این مادرش از دنیا رفته، بچه ش مثلا خدایی نکرده از دنیا رفته
اگر فراموشی نبود این اصلا آروم نمیشد، تسلی پیدا نمیکرد،
باباش مرده یه ماه میگذره همه چی همه چیز عادی میشه یادش میره دیگه فراموش میکنه،
زندگی میافته رو غلطک مثلا عزیزانش رو که از دست میده یه خورده که می گذره سخته.
سخته اولش بعداً دیگه آروم میشه و حسرت احدی منقضی نمیشد،
دیدی یه وقتی آدم حسرت میخوره منتها بعدش فراموش میکنه همه چیش عادی میشه.
و کینه هیچ کس از سینه ش زائل نمیشد ، وقتی که کینه باشه تو ذهنش ، همش کینه باشه تو قلبش همش به اون می پردا خت
ولی خدا یه نعمت فراموشی گذاشته . اصلاً طرف یهو از ذهنت میره ،فراموشش میکنی.
خیلی خب این نعمتیه دیگه ، نعمته و به هیچ یک از نعمتهای دنیا متمتع نمیشد
برای آنکه آفاتی که بر او وارد شده همیشه در برابر او بود
هر چیزی می دید لذتی ازش نمی برد چرا ؟
چون همه غم و مصیبت ها و اینها همش تو ذهنش بود
همیشه در و امید نداشت که پادشاهی که دشمن او است از احوال او غافل گردد یا حسودی لحظه ای از فکر او بپردازد.
پس نمی بینی خداوند حکیم حفظ یکی قوه حفظ و نسیان و فراموشی را در آدمی قرار داده و هر دو ضد یکدیگر ند،
جفتشونم هم چی هستند ، قوه حفظ و قوه و اون فراموشیه،
جفتشون ضد هم هستن و در هر یک مصلحتی هست که اصلاً وصف نمیتوان کرد و هر دو در انتظام احوال آدمی ضروریه .
هم قوه حفظ ضروریه ، هم قوه فرامو شی.
اگر قوه فراموشی نبود حاج خانم رو حرفهایی که زده همه ش جلو چشمت بود حسابش رو بکن،
اونجا ولی یادت میره همه اینها یه ساعت می گذره میایی میگی قربون اون چشت برم،
قربون اون قد و بالات بشم، قربون اون چی چی..
بغلش می کنی و اینها بعد خدای متعاله ها،خدای متعاله ازیادت میبره که اینجوری ،
بچهات یهو میاد یه حرف درشتی بهت میزنه همونجا دلت میشکنه، قلبت میشکنه
میگی من این همه زحمت کشیدم بچه بزرگ کردم این اومده به من اینجوری میگه
اما دو روز میگذره همه چی یادت میره ، اگر اون همش تو ذهنت باشه از این بچه حالت به هم میخوره متنفر میشی خدای متعال ببین چیکار کرده.
بعضی زنا رو من میشناسم، میدونم مرداشون اصلاً زندگی رو به کام اینا تلخ میکنه،
بیچاره میکنه این زنه رو ، منتها این زنه دوباره یه ساعت بعد آره یه ساعت می گذره
بعدش می بینی میاد این مرده یه گل می خره این انگار هیچی قبلاً نبوده اصلا اینها همه ش لطف خداست، الطاف الهیه.
جا داره هر روز صبح ما پا میشیم بگیم خدا قربونت برم، خدافدات بشم،
خدا جون من که به یه مو بندم، به یه مو. خدا شاهده اگر بدونید همین حافظه و اینجور چیزا به یه مو بندهها
اصلاً راه نرم اصلاً فقط بشینم اگر بدونی چه خطرهایی در کمین شماست
اگر بدونی که چقدر در آماج بلاهایی، چقدر در آماج تیرهایی که یکیش بخوره بهت افتادی.
من همیشه این رو میگم ، میگم نگاه کن این رگ تو بدن ما جاریه بعد همشم توش خون داره حرکت میکنه
کافیه یه لحظه الله اکبر یه لحظه این خونه لخته بشه، یه لحظه خونه غلیظ بشه
بلند بگو لا اله الا الله به شرف لا اله الا الله آقا میافته تو کجا؟
لا حول و لا قوه الا بالله
آدم اگر فکر بکنه اینطوری متحیر میشه توی نعمتهای الهی.
گفتم اگر ده دقیقه،یه ربع ما هممون فکر کنیم نعمتهای الهی رو ببینیم
آخرش نتیجهش باید این باشه که به این برسی که بین من و خدا هیچ فاصله ای نیست.
تقرب الهی اینه، این تقرب الهیه.
صل الله علیک یا اباعبدالله
قربون امام حسین برن امام حسینم دنبال این بود همینا رو به ماها بفهمونه
که بابا خدا خدا و لذا تا لحظات آخر همه ش صدا میزد خدا خدا
تو گودال امام حسین دست و پا میزد تو همون لحظات صورت به خاک کربلا گذاشته بود
بعد هی صدا میزد الهی رضا برضائک تسلیم به امرک لا معبود سواک
یا غیاث المستغیثین
این حال امام حسین بود جبرائیل می اومد حسین جان اگر لب تر کنی ما کربلا رو برات تغییر میدیم
ورق رو بر میگردونیم فقط کافیه لب تر بکنی آقا اباعبدالله اینجا حالش یه حالی بود که
یعنی جبرئیل کنار برو بین من و معبودم فاصله ننداز
اون لحظهی که دشمن فکر میکرد الان ابی عبدالله داره نفرین میکنه
گوششونو میآوردن نزدیک ببینن حسین چی میگه
میدیدن حسین هی صدا میزنه خدایا یا غیاث المستغیثین
هی فریاد میزد خدا رو صدا میزد دعا برای امت می کرد
این حال ابی عبدالله بود اما امان از اون ساعتی که شمر رو سینه ابی عبدالله نشست
اینجا صدا زد یه جرعه آب بده من پیش جدم رسول خدا تو رو شفاعتت میکنم
گفت حسین جایزههایی که یزید برای ما تعیین کرده از شفاعت تو و جدت بهتره
خیلی بر آقا ابی عبدالله این لحظه سخت گذشت حتماً بر امام زمانم این لحظه سخت گذشته
که مدام هی صدا میزنه یا جداه فراموش نمی کنم اون ساعتی که الشمرالجالس الی صدرک
شمر رو سینه ت نشسته
صل الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
شیخ جعفر شوشتری می فرماید چند عضو ابی عبدالله رو پیغمبر خیلی می بوسید
یکی از این عضوها پیشانی آبی عبدالله بود همونجا رو هم شکستن
دومین جایی که میدرخشید گلوی ابی عبدالله بود
از این گلوی ابی عبدالله نور تلالو می کرد شمشیر و گذاشت روی گلوی ابی عبدالله خنجر کشید
اما دید خنجر به گلو اثر نمی کنه آقا فرمود نانجیب اینجا جای بوسه های پیغمبره
خنجر تو به اینجا اثر نمیکنه عذر میخوام
یه یا حسین از همه التماس دعا
اون مردی که هیچ وقت پشت به آسمان نکرده بود یا اباعبدالله
حسین جان حسین جان حسین جان